دل نوشته هاي همزبان آذري علي دايي
نامه ارسالی یکی از کاربران «فردا» خطاب به کاپیتان سابق تیم ملی فوتبال.
با اينكه چند شب و روز از بازي شهرداري و پرسپوليس و مصاحبه ي جنجالي هم زبان عزيزمان به قول آنها(شهريار) مي گذرد، هنوز در حالت اغما و سردرگمي به سر ميبريم. هنوز هر روز بارها آن كنفرانس خبري وحشتناك را مورد تحليل قرار ميدهيم و هر بار بيشتر به عمق ضعف و ترس در مصاحبه ي يك طرفه ي آقاي شهريار پي ميبريم و خيلي چيزها هنوز برايمان غير قابل هضم هست كه فكر ميكنم بايد در درك آنها دست به دامن تحليل گران حرفه اي فدراسيون فوتبال ايران شويم. بگذريم: يك مثل معروف مي گويد "ميخوام سر به تن اون فوتبال نباشه كه به خاطر فقط و فقط حرفه اي بودنش، شان و حرمت زادگاه و زبان و عرق و بودنت رو بذاري زير پا و هر كاري كه دوست داري بكني و بگي من حرفه ايم." واي كه اگر اين "حرفه اي" زبان داشت، چه پرده هايي كه از چهره ي بعضي ها بر نميداشت و چه افشاگريها كه ...! بگذريم: كمي از خودم و هم سنگرانم بگويم! آقاي دائي بنده به اندازه ي تمام سن فوتبالي شما بهتر بگويم چند برابر سن فوتبال حرفه اي شما يك تماشگر حرفه اي بودم. سالها فقط تماشا كردم، تحليل كردم، هوادار بودم، در استاديوم ها بودم، در كنار بازيكنان بزرگي چون علي دائي بودم، با اهالي فوتبال زندگي كردم. به عشق فوتبال و فقط تماشاي آن، تماشاي بازيهاي سوگولي هايم، باقريها و دائيها، مدرسه ها نرفتم، دانشگاه ها نرفتم، تنبيه ها شدم، فحشها شنيدم، سفرها رفتم، مردودها شدم، فرصتها از دست دادم، با رنگ عوض كردن پيراهن و جابه جائي بازيكنان و مربيان خوشحال و ناراحت شدم، با انتصاب هر فردي، سرمربي تيم ملي، سرمربي تيم محبوبم، رئيس فدراسيون، استرسها كشيدم و مهم تر از همه هيچ پولي دريافت نكردم و خسته هم نشدم. پس بدان كه من و ما حتي از خودتان هم بيشتر در شغلتان حرفه اي هستيم! فقط با اين تفاوت كه ما نرخمان بالا نرفته و هيچ ادعايي نداشتيم، ما هيچ مدير برنامه اي نداشتيم، ما فقط عاشق بوديم و عشق داشتيم و بس. بگذريم: آقاي دائي! شما كه ميداني، ولي نميخواهي بداني! اما من ميدانم و مينويسم، بله من ميدانم چرا در بازي پرسپوليس و سايپا به هنگام زدن ضربه ي پنالتي توسط علي دائي چه الفاظي نثار تو شد، و من دندان روي جگر گذاشتم! من كه ميدانم پس از باخت تيمت در مقابل عربستان در حضور رياست محترم جمهوري، چه الطافي به تو شد، و من باز هم دندان روي جگر گذاشتم و باز هم بهتر بگويم، كسي نبود كه محكوم يا محروم كند و به داد اسطوره برسد! من كه ميدانم قضيه ي تو و علي پروين و هواداران پرسپوليس چه بود و چه هست! اما باز هم به عنوان هم زبان، تنها حامي بدون تريبون تو بودم و همواره حق را در دلم به تو دادم. بگذريم : چه شوقي در لحظه هايمان بود! چه غوغايي در بينمان بود! چه شعارهايي در سر مي پرورانديم! مثل هميشه بي ادعا و كاملا بلا عوض ...! قرار بود طوري دائي و باقري در يادگار امام تشويق شوند كه در هيچ برهه اي از زمان،چنين چيزي نديده باشند! باز هم شمارش معكوس و اين بار نه براي مسابقه، تنها براي تشويق لايق اسطوره هاي فوتبال آذربايجان. ما اين كار را به خوبي انجام داديم، ما توانستيم! "دائي باقري توهلرين ايفتيخاري" همه چيز تمام شد. بگذريم : تاريخ هر قدري را روزي به پاي قدر ديگري انداخته است. آقاي قدرتمند اما ما هيچ قدرتي نداريم و به پاي هيچ قدرتي نخواهيم افتاد، ما فقط همچنان پيروزيم.
دیدگاه تان را بنویسید