سرویس فرهنگی فردا: در سیزدهمین روز ماه مبارک رمضان در تاریخ 30/3/95 برنامه ماه عسل با دعوت از دو مهمان در دو بخش متفاوت به نام های آقای حیدر ذاکری و خاله بی بی وارد سیزدهمین قسمت خود شد. احسان علیخانی مثل همیشه با سلام و خوش رویی وارد صحنه شد و گریزی به پشت صحنه برنامه دیشب (ماجرای آرش) زد و به پاره ای از مشکلات معلولان پرداخت و پس از آن اولین مهمان های این برنامه را دعوت کرد که وارد صحنه شوند.
درباره اولین مهمان احسان علیخانی از آقای حیدر ذاکری خواست تا از خودش صحبت کند، عمو حیدر گفت: من متولد 1298 هجری شمسی هستم و از ده سالگی تا به الان در زور خانه ورزش می کنم و پدرم 110 سال عمر کرد. در این برنامه همچنین خواهر زاده ایشان همراه شان بود.
در ادامه خواهرزاده عمو حیدر گفت: ما با داییی خودمان غریبه بودم تا جایی که وقتی ایشان خانه ما می آمدند از ایشان می ترسیدیم و از او فاصله می گرفتیم! مردم بیشتر از خانواده ما ایشان را می شناختند تا که هفته قبل دایی به خانه ما آمد وقتی از پهلوانی هایش شنیدم و همچنین شعرهایش را خواندم قهرمان من شد. درمان در زور خانه عمو حیدر درباره خاطرای از سفر خودش به مشهد بیان کرد: در سفر به این شهر مریض شدم همراهان من بنا گذاشتند تا مرا به دکتر ببرند به آنها گفتم یک زور خانه پیدا کنید! و وقتی علت را از من پرسیدند،در جوابشان گفتم زور خانه درمان من است. پس از آن در تماسی که علیخانی با آقای طالقانی داشت از او راجع به عمو حیدر پرسید. طالقانی ضمن تشکر از احسان علیخانی بخاطر دعوت از عمو حیدر و ارج نهادن به پیشکسوتان ورزش گفت: آقای ذاکری جزء 100 نفر اول ورزشکاران پیشکسوت کشور 80 میلیونی ما هستند. و از اینکه ایشان را در ماه عسل می بینم احساس شادمانی می کنم. مجری برنامه ماه عسل، دلیل جوان بودن عمو حیدر را پرسید و او در پاسخ این سوال اظهار داشت: اول عمر دست خداست و بعد از آن ورزش اصولی عامل اصلی سالم و جوان ماندن است. باید
بگویم که زندگی یکنواخت انسان را پیر می کند. مهمان دوم برنامه بخش دوم برنامه نیز با دعوت خاله بی بی و دخترش شروع شد. خاله بی بی 88 سال سن داشت و در محلی که ساکنانش آنجا را ترک کرده بودند، تک و تنها زندگی می کرد. به گفته خاله بی بی، سال های قبل تقریبا 70 خانوار در آن روستا سکونت داشتند. احسان علیخانی از خاله بی بی پرسید که از تنهایی نمی ترسد؟ او در جواب مجری بیان کرد: چون خدا هست من هیچ ترسی ندارم و امامان هم پشت و پناه من هستند. خاله بی بی از شهر خوشش نمی آید خاله بی بی در جواب این سوال علیخانی که چرا شهر پیش بچه هایت نمی روی بیان کرد: از صدای ماشین خوشم نمی آید در روستا آدم نیست گناه هم کمتر است. من در روستا با گناه کمتری پیش خدا می روم. فقط به شرطی به شهر می روم که برای گاوهایم طویله درست کنند.
دختر بی بی گفت: مدت بیست روز در خانه ما بود اما راضی نشد بیشتر از آن کنار ما بماند. همان لحظه بی بی گفت: همين حالا هم كه اينجا آمده ام ، دلم برای روستايم تنگ شده است. و برنامه ماه عسل با دعای بی بی که از خدا خواست همه مردم مشکلات شان حل شود، به پایان رسید.
دیدگاه تان را بنویسید