خبرگزاری تسنیم: هشتمین قسمت از ماه عسل سال 95 امروز طبق روزهای گذشته با دعای فرج و تیتراژ رؤیایی از شبکه سوم سیما پخش شد.
در اول این قسمت از ماه عسل ویدیویی از پشتصحنه داستان هفتمین قاب ماه عسل و داستان دکتر صارمی به نمایش درآمد که امید 2500 خانواده برای بچهدارشدن بود. دربهای الکترونیکی ماه عسل باز میشود و احسان علیخانی بهروی صحنه ماهگونه میآید: سلام به ماه عسل امروز خوش آمدید، از آقای ربیعی تشکر میکنم که برنامه شب گذشته ما را مشاهده کردند و برای ما نامهای فرستادند. سریع میرویم به سراغ قصه امروزمان، داستان امروز ما راجع به روحانی است که کاری بسیار سخت و دشوار دارد که در ادامه به آن خواهیم پرداخت، از حاج آقا سلطانی میخواهم که وارد صحنه ماه عسل شود. دربهای الکترونیکی ماه عسل باری دیگر باز میشود و روحانی داستان وارد صحنه ماه گونه ماه عسل میشود. مهمان امروز برنامه «ماه عسل» روحانی نبی سلطانی متولد مازندران بود و در یک خانه پرجمعیت به دنیا آمده بود. در ادامه مهمان برنامه از کودکی خود که شور و شیطنت بسیاری داشت گفت. اینکه درسخوان نبود، شیطون بود و می خواست مکانیک بشود اما برخوردش با یک معلم و آموزش، او را وارد مسیر دیگری کرد. نبی سلطانی در این باره گفت: در واقع این شیطنت ها تا دوران راهنمایی ادامه داشت تا اینکه
یک معلم روی من تاثیر گذاشت. به نظرم اگه بودجه کشور دست من بود، ابتدا به معلم ها بعد به آموزش و پرورش و در آخر به حوزه های علمیه می دادم؛ چراکه هر جا آخوند نداشتیم زندان ها پر شد. علیخانی اینجا از شغل مهمان امروزش رونمایی کرد. نبی سلطانی در آخرین شب یک زندانی اعدامی با او همراه است . آخرین حرفها و حسرتهای زندانیها را میشنود. علیخانی گفت شما میتوانستید کار دیگری را انتخاب کنید، اما روحانی داستان، گفت: درسته اما زمانی که من زندانی را میبینم به نظرم آنها اهل برزخ هستند. من وارد زندان شدم برای ساختن زندانیان و برگرداندن آنها به زندگی سالم. شاید اگر من در شرایط خاصی زندگی میکردم بدون نظارت، مادر، پدر و اجتماع شاید من خودم الان جای آن زندانیها بودم. روحانی داستان در ادامه گفت: من هرروز در بند خودم هستم. علیخانی به مزاح گفت: اینطوری میگوید فکر میکنند شما زندانی هستید. نبی در ادامه گفت: به هر حال این رسالتی بود که من احساس کردم و در حال حاضر روزم در زندان میگذرد و فرقی با یک زندانی ندارم. اما به سبب کارم به زندانی ها وابستگی ندارم. فقط در یک جا ناراحت شدم. در زمان اعدام یک زندانی حضور نداشتم. شاید اگر
بودم با صحبت های من اولیای دم رضایت می دادند. من و امثال من همراه این اعدامیها هستیم در شبی که به زعم من آنها به اوج میرسند، یا بخشیده میشوند و دوباره به زندگی بر میگردند و یا با ایمان و توبه به اوج میرسند و به نظر من به بهشت میروند. در ادامه مستندی پخش شد که قاتل و مقتول هر دو کر و لال بودند و مادر مقتول با شرط اینکه قاتل پسرش همیشه در زندان بماند، رضایت داد که اعدام نشود. بخش انتهایی برنامه امروز ماه عسل، مربوط میشد به حرفهای نبی سلطانی با محکومان به اعدام در شب پایانی زندگی آنها، حرفهایی که آن زندانی را آرام میکرد. از سویی دیگر این روحانی با صحبتها و التماسهای خودش نسبت به اولیای دم میتوانست رضایت آن اعدامی را هم بگیره. این لحظه برای روحانی داستان، لحطه شادمانی رسیدن به یک رضایت قلبی است. در انتهای برنامه علیخانی از پدر و مدیر مدرسه روحانی داستان دعوت کرد تا در قاب ماه عسل حضور پیدا کنند و به دلیل زمان کوتاه برنامه به سلام و احوال پرسی قناعت کردند و قرار شد در پشت صحنه گفتوگویی با هم داشته باشند. ماهتون عسل
دیدگاه تان را بنویسید