سریال زخم را خیلی پلیسی نمیدانم!
او این روزها سریال زخم را در حال پخش از شبکه سه دارد. آبپرور در این سریال کمتر به سراغ صحنههای حادثهای رفته و بیشتر تلاش کرده روایتگر قصههای اجتماعی باشد و در کنار آن به اقدامات پلیس هم توجه کرده است.
آبپرور معتقد است در این اثر روایتگر پلیسهای اندیشهگراست که تلاش میکنند با تدبیرهای درست بهترین راهکار را در اختیار مردم قرار دهند. او علاقهمند است در کارهای آتیاش به سراغ موضوعات امنیتی و جاسوسی برود، به همین دلیل قرار است سریال کایدون را با چنین محوریتی بسازد که اکنون مراحل نگارش را سپری میکند. برای آشنایی با دیدگاههای آبپرور، درباره سریال زخم و ساخت سریالهای پلیسی با او به گفتوگو نشستیم.
در طول سالهای فعالیتتان علاوه بر ساخت فیلم و سریالهایی با مضامین متفاوت، چند اثر پلیسی هم در کارنامه دارید و این روزها سریال زخم به کارگردانی شما از شبکه سه پخش میشود. آیا هنوز هم وقتی میخواهید سریال پلیسی بسازید، این موضوع برایتان هیجانانگیز است؟
در کل به این نوع قصه و روایتها علاقهمندم، اما به هر حال دلم نمیخواهد فیلمساز ژانر خاصی باشم و در یک ژانر بخصوص باقی بمانم. دوست دارم گونههای مختلف را در فیلمسازی تجربه کنم. علاقهمندم روی موضوعات متنوع و هیجانانگیز کار کنم و این فرصت را در اختیار داشته باشم تا بتوانم با آثار متنوع، سلیقه مخاطبان مختلف را راضی کرده و آنها را همراه خود کنم.
من بهدنبال تجربههای نو هستم، یعنی از چیزهایی که راهگشا و خطشکن باشد، استقبال میکنم. همیشه به دنبال شیوههای جدید در فیلمسازی هستم. به همین دلیل همیشه تلاش میکنم سراغ موضوعات متنوع بروم. ضمن اینکه بهعنوان فیلمساز باید بدانم که چطور در آثاری که میسازم، قصهام را روایت کنم که تماشاگر آن را بپذیرد.
ژانر پلیسی برایتان چه ویژگیهایی دارد که به آن علاقهمند هستید؟
تعلیق، ماجراجویی، هیجان، معماهای گوناگون و درهم پیچیدگی موضوعات در ژانر پلیسی بهوفور وجود دارد و من هم به آنها علاقهمند هستم. البته اکنون بیشتر تمایل دارم آثار پلیسی با گرایش امنیتی و جاسوسی بسازم.
گفتید که دوست ندارید در ژانر خاصی محدود شوید. این در حالی است که کارهای پلیسی شما با استقبال خوبی از سوی مخاطبان رو به رو شده و بیشتر شما را به عنوان کارگردان آثار پلیسی میشناسند، پس چرا نمیخواهید در این ژانر محدود شوید و بیشتر سریال و فیلمهای پلیسی بسازید؟
ساخت آثار دیگر هم هیجان خودش را دارد. وقتی شما بتوانید با شناخت گونههای مختلف و بر مبنای مولفهها و الگوهایی که دارید کارتان را درست انجام بدهید، مسلما نه تنها برایتان جذاب است، بلکه چالش شیرینی هم به همراه خواهد داشت. بنابراین برای فیلمساز جالب است که روی موضوعات مختلف کار کند و ساخت آثاری در گونههای مختلف برایش خالی از لطف نیست.
سریال زخم متفاوت از دیگر سریالهای پلیسی است که ما تا به حال دیدیم و خبری از صحنههای تعقیب و گریز و حادثهای در آن نیست. آیا ساخت سریال پلیسی با چنین تعریفی هم مورد علاقهتان است؟
من سریال زخم را خیلی پلیسی نمیدانم! شاید پلیس در آن حضور داشته باشد و گاهی نقش موثری در داستان ایفا کند، اما پلیسی صرف نیست. زخم، یک ملودرام اجتماعی است که به زخمها و دردهای اجتماعی میپردازد، ضمن اینکه مددکاری در قصه داریم که با مشاوره صحیح به کمک کسانی میرود که نیاز به مشاوره و راهنمایی دارند و تلاش میکند آنها را از بحرانهای زندگی اجتماعی و خانوادگیشان خارج کند.
سریال زخم به سفارش پلیس ساخته شد و آنها خواستند در این سریال تعدادی مولفههای آموزشی به شهروندان گفته شود. بنابراین ما هم سعی کردیم در چارچوب آموزش حرکت کنیم. این در حالی است که اگر این مساله کاملا به خودم واگذار میشد و بحث آموزش آن هم بهعهده خودم بود، سعی میکردم آموزش را در بستههای جذابتری قرار دادم، اما روش من مورد تائید و استقبال سفارشدهنده قرار نگرفت.
یعنی سفارشدهنده نمیخواست در ساختاری جذابتر این مسائل را آموزش بدهید؟
مسلما هر فردی در حرف میخواهد این اتفاق بیفتد و شما نمیتوانید کسی را پیدا کنید که جواب منفی به این سوال شما بدهد، اما وقتی هوش سیاه را ساختم، با وجود بهره بردن بسیار از حمایت پلیس، اما کار سفارشی نبود و سریال با فکر، ایده و طراحی خودم پیش رفت و بعد هنگام پخش هم خیلی مورد توجه پلیس قرار گرفت.
دلیل استقبال از سریال این بود که با در نظر گرفتن مولفههای مورد نظر پلیس سعی کردم بهترین طراحی را برای قصه و روایت داشته باشم تا الگوی مناسبی هم ارائه بدهم، اما در سریال زخم ما کاملا براساس نظر سفارشدهنده کار کردیم. آنها ریلی گذاشته بودند و ما باید روی این ریل حرکت میکردیم. ضمن اینکه حدود دو سال پیش فیلمنامه این سریال نوشته شده بود.
یعنی قبل از شروع ساخت سریال زخم، فیلمنامه بازنویسی مجدد نشد تا موضوعات آن بهروز شود؟
بله، بازنویسی شد؛ اما در ابتدای راه مقاومتهای زیادی شد تا سلیقههای من وارد کار نشود، ولی وسط کار دست مرا در کار باز گذاشتند، اما دیگر خیلی دیر شده بود. به هر حال باید بدانیم که در ارتباط با کارهای فرهنگی، درام و فیلمسازی باید رویکرد از ابتدا مشخص باشد و نمیتوان هدفگذاری را در میانه راه تغییر داد، چون بهطور طبیعی منجر به تعارض میشود و کار لطمه میبیند.
پس شما وقتی هم که مجوز گرفتید به شیوه خودتان کار کنید، پرهیز کردید؟
پرهیز کامل که نه! مقداری از نظرات و سلیقه خودم را وارد کار کردم. در مجموع نمیتوان گفت سریال زخم سلیقه یک نفر بخصوص است، بلکه یک کار جمعی است و مجموعه مدیران، تصمیمگیرندگان، سفارشدهنده، نویسنده، من و تهیهکننده در تولید آن دخیل بودیم، اما در کارهای قبلیام سهم عمده این هدفگذاری از سوی خودم صورت میگرفت، اما در این سریال دستم بستهتر بود.
کارگردان یک اثر نمایشی مولف کار است. برایتان سخت نبود کاری را بسازید که نتوانید ایدههایتان را اجرایی کنید؟
(باخنده) از تجربههای خیلی سخت بود و خیلی هم سخت گذشت!
پس چرا قبول کردید؟!
گاهی شرایط ایجاب میکند.
وقتی سفارشدهنده وارد کار میشود، چقدر دست کارگردان در پرداخت به موضوعات بسته میشود؟
این مساله بستگی به میزان تجربه سفارشدهنده دارد. وقتی شما با تلویزیون کار میکنید، تلویزیون هم به نوعی سفارشدهنده محسوب میشود، اما در این سالها مدیران تلویزیون حرفهای شدهاند و به کارگردانان اعتماد بیشتری دارند مثلا در زمان ساخت «هوش سیاه2» مدیران تلویزیون کاملا به من اعتماد کردند.
این اعتماد سرمایه بزرگی بود که مسئولیت من را بیشتر میکرد و خوشبختانه با این اعتماد که پشتوانه من شد، تلاش من و گروهم باعث روسفید شدنمان شد. بنابراین تجربه مدیر و سفارشدهنده به نظرم در این زمینه حائز اهمیت است.
به نظرتان اعتماد کردن به کارگردانانی که امتحانشان را خوب پس دادند تا چه میزان باعث افزایش ساخت کارهای خوب میشود؟
خیلی موثر است، اما من در این زمینه تصمیمگیرنده نیستم.
به نظرتان چرا کمتر این اعتماد بهوجود میآید؟
معتقدم سوءنظری در اینباره وجود ندارد و هرکس در هر جایگاهی میخواهد بهترین کار را انجام بدهد و بهترین تصمیم را بگیرد، ولی همه چیز به تجربه بر میگردد.
با همه این توضیحات اکنون که به سریال زخم نگاه میکنید، از کار خودتان راضی هستید؟
بله، از سریال خیلی راضی هستم، چون خیلی به من آموخت و باعث شد تا در کارهای اجتماعی یک قدم به جلو بگذارم. من قبلا به این شکل کار اجتماعی انجام نداده بودم و از کسانی که این فرصت را برایم بهوجود آوردند تا بتوانم کاری با این سر و شکل بسازم، سپاسگزارم و خیلی قدردان آنها هستم.
منظورتان از آموختن تجربه، ساخت یک سریال با موضوع اجتماعی است؟
بله، تولید سریال با موضوعات اجتماعی جالب است، چون براساس مولفهها و موضوعهایی که در دست دارید که به نوعی مواد اولیه کار شما محسوب میشود برای روایت قصههایی باید استفاده کنید که به نظر اوج و فرودشان پرتلاطم نیست و خبری از کششهای عجیب داستانی، گرههای پیچیده و معماگونه نیست و شما باید با همه اینها تماشاگرتان را نگه دارید و قصه را به سلامت روایت کنید.
بدون تردید وقتی خبری از گرههای پیچیده در قصه نباشد و داستان ساده باشد، کار شما سخت میشود. در این زمینه سعی کردید از چه راهکاری استفاده کنید تا مخاطب را نگه دارید؟
صد در صد کار سخت میشود، اما من سعی کردم با ترکیب اتفاقات در فضای قصه و لحن روایت به رنگآمیزی مناسبی برسم تا سریال ویژگیهای منحصربهفرد خودش را داشته باشد.
به نظرتان بهتر نبود هیجان و تعلیق در اپیزودهای سریال زخم بیشتر بود تا مخاطب با گرههای داستان درگیر شود؟ در این مورد با سفارشدهنده صحبت نکردید؟
به نوبه خودم سعی کردم این کار را انجام بدهم. بهعنوان مثال فرار امیر در اپیزود نرگس از ذهنیتهای خودم بود تا وسط قصه این ضرب را ایجاد کنم تا برای مخاطب جذاب باشد، بعد از اکشن فرار امیر، داستان دوباره آرام شد و مشاور وارد ماجرا شد و تلاش کرد تا فرصت مجدد زندگی به امیر داده شود و او به کانون منتقل نشود. به نظرم در حد توان و ظرفیت قصه گره وجود دارد و ما هم سعی کردیم این سریال رنگآمیزی مناسبی داشته باشد.
در صحنهای میبینیم که امیر در کلانتری فرار میکند و خودش را به پنجره رسانده و شروع به تهدید میکند که اگر کنار نروند خودش را به بیرون پرتاب میکند. نشان دادن این صحنه جالب است. آیا پلیس مخالف این صحنه نبود، چون ضعف پلیسها را نشان میدهد که یک پسر نوجوان آنها را دور میزند؟
امیر همه پلیسها را دور نمیزند، بلکه او یک لحظه از غفلت سرباز استفاده کرده و فرار میکند، اما در نهایت میبینید که گره این ماجرا با حضور و تدبیر شخصیت محوری قصه که خانم مشاور است، باز میشود؛ ضمن اینکه سفارشدهنده کار با این صحنه مخالفت نکرد و با روشنبینی این کار انجام شد. در واقع ما هیچ بحث بازدارنده برای این صحنه نداشتیم و این را هم بگویم که این سکانس ضعف پلیس را نشان نداد بلکه یک اتفاق بود.
پلیس هم انسان است. او هم غفلت و اشتباه میکند و میتواند لغزش داشته باشد. در این مورد بخصوص باید بگویم که شخصیتهای محوری سریال زخم، نمایندهای از بخش پلیس کشور ما هستند و شاهد هستید که آنها اشتباه نمیکنند. فرمانده کلانتری و افسر تجسس (برزو ارجمند) اشتباه ندارند.
ضمن اینکه افسر تجسس، سربازی را برای نگهداری از امیر مامور میکند و مشاور هم دختر فالفروش را به اتاقش میبرد تا با او صحبت کند و هم به لحاظ ذهنی او را آماده میکند. بنابراین همه کارشان را درست انجام میدهند. از سوی دیگر امیر هم انسان است و از تدبیر خودش استفاده میکند.
اگر دقت کرده باشید در بازی موش و گربه هم این موش است که باعث تحرک گربه میشود و موش موتور حرکت قصه است. اگر او فرار نکند گربه بهدنبالش نمیرود. بنابراین در قصههای پلیسی هم مجرمان و متهمان هستند که موتور محرک قصه میشوند. به همین دلیل امیر از یک لحظه غفلت سرباز استفاده میکند و موقعیت جذابی را رقم میزند.
اگر ما قصه را به موقعیت بحران نرسانیم و قهرمان را با بحران مواجه نکنیم، مخاطب نمیتواند به شناخت درست و کامل از آنها برسد. از سوی دیگر ما برخلاف کلیشهها عمل کردیم و به جای اینکه مشاور به اتاق بیاید و با امیر صحبت کند تا از پنجره فاصله بگیرد، او دختر فالفروش را به اتاق میفرستد که همسن و سال امیر است و شناخت خوبی از او دارد. در این صحنه میبینید که با تدبیر مشاور کلانتری در اسرعوقت بحران بدون هیچگونه خسارتی حل میشود.
پس در ساخت سریالهای پلیسی باید قاعده موش و گربه بازی را اجرایی کنید؟
بله، چون یکی از راهکارهاست.
شروع قصه زخم مثل دیگر سریالهای پلیسی با صحنههای حادثهای نیست و با صحنههای شهری شروع میشود، چرا با حادثه آغاز نکردید تا برای مخاطب جذابتر باشد؟
با توجه به قصه هر اپیزود تلاش کردیم این اتفاق بیفتد. در اپیزود نرگس و شروع قصه ما ذهن تماشاگر را منحرف میکنیم و دختر گلفروش به مشاور میگوید که شما معلم هستید، اما مخاطب در ادامه و با دنبال کردن قصه متوجه میشود که او پلیس است و نه معلم.
صحنه کیفقاپی در اپیزود نرگس حادثه است یا قصه دوم را هم با یک حادثه شروع کردیم و این اتفاق هم با یکی از شخصیتهای نسبتا فرعی که در قصه تاثیرگذار است، آغاز میشود. شما در این قصه میبینید که مازیار (نامزد آوا) که کاوشگر میراث فرهنگی است، متوجه کسانی میشود که میخواهند میراث فرهنگی را به یغما ببرند و در این بخش از قصه هم شاهد زد و خورد هستیم.
در این صحنه به مخاطب میگوییم که همه باید پلیس خودمان باشیم و وقتی میبینیم گروهی دارند میراثمان را به یغما میبرند، مسئول هستیم. در واقع ضمن معرفی شخصیت، پیام هم منتقل میکنیم و از طرف دیگر نشان میدهیم که آوا به خاطر این ویژگیها علاقهمند به این کاوشگر است، چون وظیفهشناس است و وظیفه اجتماعی و انسانی خودش را درست انجام میدهد؛ به همین دلیل به مشاور مراجعه میکند تا مشکل او را برطرف کند و به او کمک کرده تا بتواند پدربزرگش را راضی کند تا با مازیار ازدواج کند. در مجموع در همه صحنههای این سریال تلاش کردیم حادثهای قرار بدهیم تا برای مخاطب جذاب باشد.
الهام پویا در سریال نهفقط مشاور است، بلکه به عنوان پلیس با فنون رزمی هم آشناست، اما کمتر میبینیم که او از این فنون استفاده کند؟
در بخشهایی که لازم بود این کار را انجام دادیم، اما در اپیزود نرگس لازم نبود از آنها استفاده کند؟
ولی زمانی که سروان الهام به گاراژ میرود تا نرگس را به خانه مهر ببرد، کارگر گاراژ (مهرداد ضیایی) جلوی او را میگیرد و الهام به جای اینکه از فنون رزمی استفاده کند، پدرش میآید و از او دفاع میکند. به نظرتان این مساله اقتدار پلیسهای زن را زیر سئوال نبرده است؟
نه، اینطور نیست، چون ما نشان میدهیم که او بیشتر از فکرش استفاده میکند و بهدنبال راهکارهای مناسب است. جایگاه او هم بهعنوان مشاور این مساله را ایجاب میکند که اینگونه رفتار کند. در اپیزود نرگس در اولین صحنهای که وارد گاراژ میشود، میبینید که با قدرت، چوب را از دست کارگر میگیرد و نمیگذارد آسیبی به نرگس برسد، اما دلیل اینکه در صحنه بعدی این کار را نمیکند، چون میخواستیم علاقه پدر را به الهام نشان بدهیم و شما میبینید که وقتی پدر بهموقع میآید الهام چه حال خوبی پیدا میکند. ضمن اینکه ما فرصت زیادی داریم که شخصیت اول قصه را در بخشهای مختلف داستان معرفی کنیم و ظرفیتهای او را نشان بدهیم، اما این فرصت برای شخصیتهای مکمل کمتر پیش میآید و آن صحنه موقعیت خوبی بود تا پدر را بیشتر به مخاطب معرفی کنیم.
یعنی این مساله در تضاد با ذهنیت مخاطب نیست که انتظار دارد پلیس حتی اگر زن هم هست، اقتدار داشته باشد؟
این یک بعدش است که پلیس یک ربات توانا و سوپرمن است. اما این تفکر خیلی کلیشهای است و باعث میشود شخصیتها به سمت تیپ حرکت کنند. شما الهام را در کلانتری و هنگام مشاوره دادن خیلی با اقتدار میبینید که تصمیمهای درست و بجای او تا چه حد میتواند مشکل مراجعهکنندگان را حل کند، اما وقتی در کنار پدرش مینشیند، اشک هم میریزد و با یک فرد دردمند مثل نرگس همدردی میکند و سعی میکند با احساسات و عواطف با نرگس حرف بزند تا نشان بدهد که چقدر با او همراه است. ما میخواستیم در این سریال به ابعاد انسانی آدمها هم بپردازیم.
البته در اپیزودهای بعدی میبینید که چطور الهام با مزاحمهای خیابانی برخورد میکند. با چند ضربه آنها را متواری میکند. از سوی دیگر ما در همان اپیزود اول و دوم نباید همه کارتهایمان را خرج کنیم. مسیر طولانی است و باید هر چیزی را بهموقع خرج کرد.
الهام در پروندههایش خارج از وظیفه قانونی عمل میکند و حتی وارد زندگی شخصی مراجعهکنندگانش میشود. بهعنوان مثال در اپیزود آوا وقتی او میبیند که پدربزرگ آوا نمیتواند به کلانتری بیاید، خودش به کارگاه او میرود تا او را برای ازدواج مازیار و آوا راضی کند. این در حالی است که پلیسها در واقعیت این کار را انجام نمیدهند؟
در واقعیت اینطور است که شما میگویید، اما این سریال قرار است الگویی از همدردی آدمها باشد. مشاور قصه با شخصیتهای دردمند همدردی میکند، حتی همراه امیر به دادگاه میرود تا بهترین حکم را برای او بگیرد. حضور او در دادگاه یک صحنه کلیشهای نیست که در دیگر آثار نمایشی دیده باشید، حتی فرمانده کلانتری هم میگوید که خیلی وقتها میشود با اطلاعات صحیح مسیر دیگری برای صدور رای ایجاد کرد.
در سریال زخم ما پلیس اندیشهگرا را مدنظر داریم نه پلیس عملگرا. پلیسهای سریال زخم با تدبیر مشکلات را حل میکنند، حتی در صحنهای نشان میدهیم که سرهنگ (محمد صادقی) که بالاترین مرجع در کلانتری است با سروان الهام همراهی میکند و با کار او که خارج از وظایف سازمانیاش است، مخالفت نمیکند و تاجایی که خلاف قانون نباشد، همکاری میکند.
چرا جنس همه اپیزودهای این سریال زنانه است؟
من در لحظه شکلگیری قصه و صحبتهای نویسنده و سفارشدهنده نبودم، اما در ابتدا عنوان همه اپیزودها زنانه نبود و من پیشنهاد دادم. در اپیزود اول نام امیر، سامان بود و نام اپیزود هم سامان بود.
چرا تغییر دادید؟
با توجه به فضای قصه نام اپیزودها را تغییر دادم. ضمن اینکه معتقدم بالندگی و رشد جامعه با زنان شروع میشود.
این نگاه خوبی است، اما چرا این نگاه را در کارهایتان ندارید و همیشه کارهایتان به غیر از زخم مردانه بود؟
بله، مردانه است، بویژه در کارهای پلیسی، چون من با حضور ناتاشا در قصه موافق نیستم. اگر قرار باشد زن محور و پلیس باشد، مشکلی ندارم، ولی اگر مجرم باشد، حتما باید روی شخصیتپردازی آن کار شود.
چطور شد به انتخاب لیلا اوتادی برای نقش الهام رسیدید؟
من دنبال بازیگری بودم که در تلویزیون کم کار کرده باشد. و چهرهاش برای مخاطب باورپذیر باشد. ظاهر و چهره آرام اوتادی همه این ویژگیها را داشت.
برزو ارجمند هم انتخاب خودتان بود؟ چون خیلی خوب نقش جدی را بازی کرده است؟
بله، پیشنهاد ما بود و خوشبختانه سفارشدهنده پذیرفت و شجاعانه در ارتباط با این موضوع ایستاد و نتیجه شجاعت را هم دید. برزو ارجمند به خوبی نقش یک پلیس را بازی کرده و برای بینندگان باورپذیر است.
منبع: جام جم آنلاین
دیدگاه تان را بنویسید