جنوب نیوز: به بهانه تولد این کارگردان به مرور عکسها و توضیحاتی از حاتمیکیا که به سالهای دور اختصاص دارد، میپردازیم.
سال 1348، مدرسه محمودیه: چند تا از همکلاسیهایم، دستشان را به شکل هفتتیر گرفتهاند. نمیدانم شاید من هم سودای چنین کاری را داشتم، ولی وجود معلم بالای سرم...
هیچ احساسی نسبت به عکسهایی که تنها هستم، ندارم. همیشه وجود دیگران بوده که منرا به آن ایام سفر داده است.
سال 1358، جهاد سازندگی کردستان: چه خاطرات تلخ و شیرینی در اوایل انقلاب، شغلمان که معلوم است
سال 1359، دوره آموزش نظامی: از این دوستان، دو نفرشان از کلاس درس دانشگاه فرنگ برگشته بودند. یکیشان طلبه بود و دیگری مثل من
سال1361، فیلم مستند سبیل: اشتباه نشود. فقط فیگوری بود برای عکس انداختن. هنوز مقامم سیاهی لشکری بود. تشنه حضور در صحنهها بودم، حتی اگر رل سیاهی لشکر را داشته باشم.
سال 1362، فیلم کوتاه تربت: نیمی در جبهه فیلمبرداری شد و نیمی در تهران. اولین جرقه ورود به سینمای داستانگوی جنگ
سال 1362، فیلم کوتاه صراط: سمت چپ امیر است امیر یکهتازه را بعضی میشناسند. دوست و همسنگری که همیشه با هم بودیم، به جز در شام آخر. او سهم بیشتری از ترکشهای خمپاره را برداشت. من ماندم و یاد سنگینیاو
سال 1365:هویت اولین فیلم سینمایی
سال 1367، فیلم دیدهبان: فکر نمیکنم هیچ کس به اندازه مادرم این لحظه را باور کرده باشد. وقتی دیدهبان از تلویزیون پخش شد، همه اهل خانه قسم خوردیم که این فیلم است گریم است، بازی است ولی اشکهایش باور نمیکرد
سال 1368، فیلم مهاجر: شاید بعضی فیلمبردارها از من راضی نباشند؛ چراکه به شدت «دوربینباز» هستم چه کنم من هم این گونه وارد سینما شدم
سال 1370، فیلم وصل نیکان: اگر در گوشتان زمزمه کردم، که همه فیلم وصل نیکان را برای خلق همین لحظه -موشک کشی- ساختهام، بانگاهتان سرزنشم نکنید باور کنید من اولین نیستم
سال 1371، فیلم از کرخه تا راین: تنهایی سخت است و جانکاهتر آن که همه دوستان،همکاران، سیاهی لشکر و... به قصد کمک اطرافت را گرفته باشند، ولی تو بیشتر حجم تنهایی را حس کنی
دیدگاه تان را بنویسید