روشنفکر کیست؟ روشنگری چیست؟
یاسر موسوی/ تعارض بین دین و عقل در واقع یک مسئله غربی است که...
عده ای روشنفکر را کسی می دانند، که که خود را از جریان اصلی جامعه جدا دانسته و به آن جریان رایج اجتماعی با دیدگاهی نقادانه می نگرد این افراد معمولا افرادی مبدع و نواندیش هستند ولی با این وجود شیوه تفکر آنها یک منشا اجتماعی دارد به این معنا که آنها فقط در مقابل جریان اجتماعی عکس العمل از خود نشان می دهند و شاید در حوزه نظری حرف جدیدی برای گفتن نداشته باشند. عده دیگری روشنفکر را فردی می دانند که دیدگاه خاصی دارد و در دیدگاه مورد قبول خود سخن بسیار برای گفتن داشته باشد و هر روزی که می گذرد این افراد استدلال جدیدی برای اثبات دیدگاه خود می یابند و تمام مطالعات آنها در جهت هرچه بیشتر مدلل ساختن این دیدگاه صورت می گیرد. این افراد به تفکر خود ایمان قلبی دارند و عقل را به عنوان وسیله ای برای اثبات تفکراتشان به کار میگیرند. عده دیگری هستند که دیدگاه متفاوتی راجع به تعریف روشنفکری دارند. در این دیدگاه روشنفکر کسی است که خود را متعلق به هیچ گرایش فکری نداند و همواره تابع آراء و افکار جدید است. این روشنفکران عقل را به عنوان یک صافی در نظر می گیرند که هر آنچه بشود با عقل اثبات کرد را می پذیرند. در واقع این افراد شهود قلبی و یا ایمان را مانعی در جهت نزاهت عقل می دانند. اینها افراد فرهیخته ای هستند که آزاد بودن آنها از هر قید و بند فکری در تمام صحبتهای آنان نمایان است. به هر حال روشنفکری هر چه باشد چیزی متفاوت با جریان رایج است که همیشه و در طول تاریخ از دلایل تغییر نظامهای اجتماعی بوده است. روشنفکری یک نهضت است که در صورت آشکارا و عملی شدن در افعال انسانها به روشنگری مبدل می شود. در واقع می توان گفت که روشنفکری مرحله ای است که از طریق آن می توان جامعه را به روشنگری رساند. همچنین می توان گفت که روشنگری و روشنفکری همیشه در جامعه محدود به افراد معدودی هستند و هیچوقت نبوده که تمام افراد جامعه روشنفکر بوده یا بهتر بگویم روشنفکری اگر به روشنگری تبدیل شود و در جامعه دیدگاه غالب باشد دیگر روشنفکری نخواهد بود. روشنفکری ابعاد بسیار زیادی دارد. روشنفکری در تمام حوزههای اجتماعی می تواند باشد مثلا روشنفکری دینی، اجتماعی، سیاسی و ... .آنچه امروزه نظریه پردازان را به خود مشغول کرده است روشنفکری و روشنگری دینی است که منظور ما از نوشتن این مقاله پرداختن به این بعد روشنفگری است. مقایسه روشنگری دینی در جوامع اسلامی و جوامع غربی نهضت روشنفکری و روشنگری دینی جدیدا در جوامع اسلامی پدیدار شده و صاحب نظران معروفی از جمله: عبدالکریم سروش در ایران، محمد ارکون در الجزایر، نصر حامد ابوزید در مصر، محمد حسین فضل الله در لبنان و ... دارد که ما پس از معرفی پارادایم فکری آنان در این مقاله، به یکایک آنان در آینده خواهیم پرداخت. لازم به ذکر است که گنجاندن تمام متفکران مسلمان در یک غالب و صحبت کردن از آن غالب فکری ناممکن است زیرا این اندیشمندان هر کدام تفکری خاص خود دارند که با دیگر متفکران تفاوت دارد تا جایی که گاهی اوقات این تفاوتها بسیار اساسی می باشند. متفکران اسلامی معمولا فلسفه را یک مفهوم غربی می دانند که از جوامع غربی اخذ شده و وارد جوامع اسلامی شده است. فلسفه مفهومی است که بر به کار گیری عقل مطلق تاکید دارد. این متفکران استخدام عقل مطلق و به دور از هر گونه شهود باطنی (ایمان) را در مشرق زمین بی سابقه می دانند و این شیوه تفکر را نشات گرفته از غرب قلمداد می کنند. فعلا قصد نداریم که به این حوزه و نظریات مختلف در این زمینه بپردازیم. موضوع ما در اصل روشنگری دینی در جوامع اسلامی و جوامع غربی است که به مقایسه این دو خواهیم پرداخت. روشنگری در نظریات برخی متفکران مسلمان که نام تعدادی از آنها در بالا آمد صبغه ای از غرب دارد آنها بر عقل بدور از ایمان در رسیدن به حقیقت تاکید می کنند. چون ما در این جا قصد داریم یک پارادایم کلی را برای خواننده متصور می کنیم تا از طریق آن بتوان وارد بحث مفصلی در باره متفکران مسلمان شد لذا از یک تفکر کلی که نماینده اکثر تفکرات است صحبت خواهیم کرد. مفهوم روشنگری در بین مسلمانان دو بعد دارد: شهود (به اصطلاح عارفان دل) و عقل. در این دیدگاه عقل در حوزهای به تفکر می پردازد که ایمان (شهود یا دل ) مشخص می کنند. در واقع ایمان راهنما و مرشد عقل است. زیرا طبق این دیدگاه عقل انسان قدرت و قوه رسیدن به حقییقت را ندارد و ممکن است در افقی به جستجوی حقیقت بپردازد که در نهایت به تهی بودن این افق خواهد رسید. در این دیدگاه روشنگری هم در عقل و هم در ایمان اتفاق می افتد "محمد عبده" متفکر مصری که یار فکری "سید جمال الدین اسد آبادی" بوده در مورد اهمیت عقل در اسلام و حرکت آن پایاپای ایمان می گوید: اسلام عقل انسان را از تمام قید و بندها آزاد ساخت و آن را کیانی مستقل بخشید تا به دور از هر قید و بندی و با توجه به حکمتش برای انسان تصمیم بگیرد. عبده در ادامه می گوید: هیچ چیزی والاتر از عقل انسان نیست مگر خدا. به گفته عبده روشنگری اسلامی بر استقلال اراده و فکر افراد مبتنی شده است و خداوند اسلام را با آزاد ساختن اراده و فکر انسان آخرین دین بشر خواند تا انسان با عقل خود بتواند حقیقت را کشف و مسیر را طی کند. لذا تاریخ اسلام هیچ وقت شاهد نزاع علم و دین نبوده و در اسلام هیچ وقت تعارضی بین دین و علم وجود نداشته است. در واقع آنچه در اروپا در دوران قرون وسطی بوده هیچ تشابهی با آنچه امروزه در جوامع اسلامی رخ می دهد ندارد. در اروپای قرون وسطی کلیسا با شعار"ایمان بیاور بدون هیچ اعتراضی" عقل را کاملا از حوزه انسانها خارج کرده، آن را دلیل گمراهی انسان می دانست. تعارض بین دین و عقل در واقع یک مسئله غربی است که از آنجا به جوامع اسلامی سرایت کرده است. آنچه برخی از فلاسفه مبنی بر تعارض دین و عقل در مورد جوامع اسلامی بازگو می کنند در واقع واقعیت ندارد. و ممکن است تشابه دو جامعه غربی قرون وسطی و جامعه اسلامی امروزی آنان را به این طرز تفکر واداشته است. ولی باید گفت که حتی اگر دو جامعه از لحاظ ظاهری با هم تشابه داشته باشند مطمئنا دلایلی که اروپای قرون وسطی را ساخت جوامع اسلامی را به این حال و روز در نیاورده اند. تشابه دو جامعه به معنای یکی بودن تاریخ و آسیبهای آنها نیست. اگر به کنکاش در تاریخ اسلام بپردازیم مطمئنا هیچ اتفاقی که دال بر دشمنی های عقل و دین در جوامع اسلامی همانند جوامع اروپایی قرون وسطی باشد را نخواهیم یافت. همانگونه که مسئله دشمنی عقل و دین از اروپا وارد جوامع و نظریات متفکران مسلمان شد ظاهرا روشنگری به مفهوم سلطه مطلق عقل از همانجا آمده و وارد تعالیم مشرق زمین شده است. روشنگری غربی روشی را به کار می گیرد که دقیقا در تقابل با دین است زیرا سابقه دین در جوامع غربی حرکتی خلاف عقل بوده لذا واکنش جامعه غربی در مقابل دین گویای این مطلب است. yasermousavii@gmail.com
دیدگاه تان را بنویسید