گوشه نوشتی از آرم طرح ترافیک
امروز پدری به همراه فرزند معلول حدود ۱۲ ساله پیشم آمده بود.همسرشان فوت کرده بود و خانمی که همراهشان بود عمه طفل معصوم بود.چشمهایش سرشار از شیطنت بود.خیلی نمی توانست صحبت کند ولی همش می خندید.معلوم بود که معانی حرفها را هم کامل می فهمد.در سیستم اینترنتی با آرم این فرد موافقت شده بود فقط تعرفه آن را اصرار داشت حمایتی شود. فرد موجه و محترمی به نظر می رسید.پسر معلول را روی صندلی نشاندم و دستی بر سرش کشیدم.
وحيد نوروزي، معاون اجرايي سازمان حمل و نقل ترافيك شهرداري تهران طي يادداشتي در وبگاه خود نوشت: این روزها اوج جریان صدور آرم طرح ترافیک است و قاعدتا همانند سال قبل کاملا درگیر آن شده ام.نسبت مراجعات حضوری به شدت کم شده است لیکن طبق عادت دیرینه آن دسته از شهروندانی که درخواست شان مورد قبول واقع نشده به امید گرفتن آرم، مراجعه ای به مجموعه ما دارند.جالب است خیلی ها هم می خواهند صرفا با من ملاقات کنند! عمده مراجعین هم واقعا اشخاص گرفتاری هستند که به اندازه کافی مشکلات دارند و یک گوش شنوا و روی گشاده می خواهند که حداقل نمک بر زخمشان نپاشد. امروز پدری به همراه فرزند معلول حدود ۱۲ ساله پیشم آمده بود.همسرشان فوت کرده بود و خانمی که همراهشان بود عمه طفل معصوم بود.چشمهایش سرشار از شیطنت بود.خیلی نمی توانست صحبت کند ولی همش می خندید.معلوم بود که معانی حرفها را هم کامل می فهمد.در سیستم اینترنتی با آرم این فرد موافقت شده بود فقط تعرفه آن را اصرار داشت حمایتی شود. فرد موجه و محترمی به نظر می رسید.پسر معلول را روی صندلی نشاندم و دستی بر سرش کشیدم.ذوق کرد و با صدای بلندی ابراز محبت کرد.مدارکش را بررسی کردم و دستور مساعد دادم.از نظر من اتفاق ساده و کم اهمیتی بود که وظیفه داشتم آن را انجام دهم. فردی با داشتن یک فرزند معلول ۹۵% معلولیت که خودرو هم به نام پدر خانواده است این کمترین حقی است که جامعه موظف است در اختیار این فرد بگذارد تا فرزند معلولش را جابجا کند و من قاعدتا هیچ منتی در انجام این وظیفه نداشتم. کاهش این مبلغ آنقدر برای پدر خانواده مهم بود که وقتی دستور اقدام را دید بغضش ترکید و چندین بار صورتم و شانه ام را بوسید و مقابل خواهر و فرزند معلولش اشکهایش را با آستینش پاک می کرد.پیشانی اش را بوسیدم و با فرزند معلولش دوباره خوش و بشی کردم و رفتند. وقتی رفتنشان را از پشت تماشا می کردم حس عجیبی داشتم…حسی نزدیک به خوشحالی…ولی وقتی کمی بیشتر تامل کردم دیدم این حس خوشحالی نیست بلکه حسی است انسانی که از دیدن این شرایط به من دست داده بود. در این چند ساعتی که از از این موضوع می گذرد چشمان پر از شیطنت و شادی آن طفل معصوم هم به من انرژی می دهد و هم حس انسانیت و دوست داشتن هم نوع را در اعماق وجودم بیدارتر می کند. هر چند این روزها برخی اوقات بنا به برخی دلایل از ته دل خسته می شوم و دنبال بهانه ای می گردم که حداقل مسئولیت صدور آرم ترافیک را به نوعی از سرم باز کنم ولی اینگونه اتفاقات که تقریبا در روز دهها نوع آن را از نزدیک می بینم حسی را به من منتقل می کند که من اگر توان و بضاعت مختصری دارم حکمت و تدبیر پروردگار متعال در ان است که برای این گونه افراد بگذارم و در حقیقت به آن بیندیشم که الان تنها وظیفه ای که در این شرایط دارم آن است که تا می توانم گره از کار مراجعینم بگشایم و همه چیز را به او بسپارم و پایبند اعتقاد راسخ همیشگی ام باشم که : خیر در آن است که اتفاق می افتد. شاد باشید…
دیدگاه تان را بنویسید