کیهان: افق ديد... جبل الطارق
دولت آمريكا درحالي با سلسله انقلاب ها در شمال آفريقا و جنوب خاورميانه غافلگير شد كه هنوز صورت حساب خبط 10 سال پيش در اردوكشي به افغانستان و سپس عراق را تماما نپرداخته بود.
رفتار سياسي مسئولانه چگونه رفتاري است؟ نقطه «اعتدال» در تلاقي سه ضلع عقلانيت، معنويت و عدالت كجاست؟ اگر جمهوري اسلامي ايران قدرت اول منطقه و الهام بخش سلسله انقلاب ها در خاورميانه است، رفتار منطبق با شأن اين اقتدار جهاني كدام است و مجموعه طيف هاي سياسي وفادار به انقلاب بايد مراعات چه چيزهايي را بكنند كه در سطح و كلاس جمهوري اسلامي باشد؟ انديشيدن در ابعاد اين پرسش ها مستلزم بازخواني اتفاقات شتاباني است كه در منطقه در حال وقوع است؛ از جمله: 1- حكما قرن ها مي گفتند هفت درويش بر گليمي بخسبند و دو پادشاه در اقليمي نگنجند. بيراه نگفته بودند اما اين قاعده، استثنايي هم يافته است و آن اقليم عربستان است كه تا بدين جا و در كمتر از 5 ماه غير از شاه نگران سعودي، حاكمان تونس و يمن را نيز در خود جاي داده است. علي عبدالله صالح درحالي به رياض گريخت كه پيش از وي زين العابدين بن علي همان مسير را تا رياض پيموده بود. و البته احتمالا ديكتاتورهاي بحرين و ليبي هم مجبور خواهند شد رهسپار دربار آل سعود شوند، هر چند كه وضعيت براي شخص ملك عبدالله چندان باثبات نمي نمايد. اين پيروزي ها- از تونس و مصر تا يمن در جنوب عربستان- ارزان به دست نيامده و انقلاب هاي نوپا نيازمند مراقبت و تثبيت است. جمهوري اسلامي ايران همچنان كه به حق شريك پيروزي ملت هاي انقلابي منطقه است، نسبت به غم ها و مظلوميت انقلابيون بي پناه نيز مسئوليت دارد. 2- دولت آمريكا درحالي با سلسله انقلاب ها در شمال آفريقا و جنوب خاورميانه غافلگير شد كه هنوز صورت حساب خبط 10 سال پيش در اردوكشي به افغانستان و سپس عراق را تماما نپرداخته بود. مقامات سياسي و اطلاعاتي آمريكا هر قدر هم كه خوش بينانه برآورد مي كردند، در انتهاي محاسبه زيان و سود اين رويكرد نظامي كور، چيزي جز خسارت استراتژيك نمي يافتند. انقلاب هاي تونس و مصر درحالي كريسمس و ژانويه 2011 را براي دولتمردان آمريكايي تبديل به روز عزا كردند كه آنها به دولت بغداد قول داده بودند ماه دسامبر (دي ماه آينده) نيروهاي خود را از عراق خارج كنند همچنان كه وعده كرده اند خروج نيروها از افغانستان را ماه جولاي (مرداد ماه) آغاز كنند. چند هزار ميليارد دلار خسارت، هزاران كشته و بدتر از همه داغ شدن پيشاني با نشان «ياغي گري» درحالي كه جز شكست و شرمندگي چيزي عايد كاخ سفيد نشده، همه طوفاني است كه آمريكا از كاشتن باد درو كرده است. بماند كه ابعاد خسارت سقوط دشمنان ايران و ميدان يافتن دوستان جمهوري اسلامي، در قاب هيچ ماشين حسابي نمي گنجد. پيوند حاكميت عراق و ايران كه جاي چانه زني ندارد و از اين حيث، فرآيند 8 ساله رفتار آمريكا در عراق يقينا بزرگ ترين حماقت استراتژيك واشنگتن در 66 سال گذشته (پس از پايان جنگ جهاني دوم) است. حتي آقاي اوباما هم در سخنراني معروف وزارت خارجه اعلام كرد سود جنگ ما در عراق عايد ايران شد. اما درباره افغانستان نيز دلالت هاي بسياري وجود دارد. 10 سال پس از جنگ كور در افغانستان، ماه هاست كه آمريكا مذاكره با شورشيان را پي گيري مي كند و پرسش اين است كه اگر بناي بر مذاكره- آن هم از موضع پايين- بود چرا عاقلي در پنتاگون يا سازمان سيا پيدا نشد تا همان روز نخست بگويد سري را كه درد نمي كند، دستمال نبنديم؟ پريروز بود كه روزنامه لوموند از قول شرارد كوپر كولس (نماينده ويژه وزير خارجه انگليس در امور افغانستان و سفير پيشين در كابل) نوشت: «افغانستان يكي از پيچيده ترين كشورهاست. جنگ در افغانستان سقوط اعتبار آمريكا نزد مردم مسلمان را تشديد خواهد كرد. اين سقوط با شكست حيثيتي فرانسه و انگليس در سال 1956 و حمله به كانال سوئز قابل مقايسه است. ورود نظاميان غربي و انگليسي به افغانستان اشتباهي بزرگ بود. اهداف انگليس و آمريكا در اين كشور غيرقابل تحقق است. مشكل افغانستان با راه حل نظامي حل نمي شود. ژنرال پترائوس فرمانده آمريكايي نيروهاي ناتو تجسم شكست در اين زمينه است.» وضعيت آمريكا در بحبوحه سلسله بدبياري ها همان است كه گفته اند «سه پلشت آيد و...». 3- مسئله ايران در اين ميان اساسا قابل بحث نيست. ايران نه اينكه خاري در چشم آمريكا و اسرائيل باشد- كه از30 سال پيش چنين بوده است- بلكه امروز به تير و تركش سوزاني مي ماند كه گوش تا گوش و چشم تا چشم مستكبران را خراش داده است. چند روز ديگر سالگرد صدور قطعنامه پرهياهوي 1929 است اما با وضعيت فعلي اقتدار ايران چه كسي رويش مي شود كه براي نوزاد مرده تحريم، سالگرد بگيرد؟ چالش امروز ايران براي آمريكا و اسرائيل اساسا ديگر هسته اي نيست. ايران ژوئن 2011، نه تنها پروژه 25 ساله مهندسي شده «فتنه 88»- مايكل لدين صراحتا گفته بود اين فتنه از اواسط دهه 1980 و در ارتباط با دفتر نخست وزيري طراحي شد- را به گور سپرده بلكه فن بدل را زده و با يك پيگيري صبورانه 30 ساله، اكنون به بار نشستن انقلاب ها را در خاورميانه نظاره گر است. تقريبا روزي نيست كه يكي از مقامات ارشد آمريكايي يا اسرائيلي- از اوباما و گيتس و كلينتون تا نتانياهو و باراك- نسبت به بازتاب تصوير انقلاب فوريه 1979 ايران در قاب انقلاب هاي مصر و بحرين و يمن اظهار وحشت نكند. نتانياهو بود كه در كنگره آمريكا گفت «از گذرگاه خيبر تا تنگه جبل الطارق، دگرگوني عظيم و پر ارتعاشي در خاورميانه در جريان است. كاش خاطرات پراگ و برلن 1989 تكرار شود اما شعله آرزوهاي ما مي تواند همانند سال 1979 سرد و خاموش شود. بايد قبول كنيم نيروهاي قدرتمندي در كشورهاي دستخوش انقلاب وجود دارند كه با ما مخالفند. در راس اين نيروهاي قدرتمند اسلامگرا، ايران قرار دارد كه خود را به مرز ما در غزه و لبنان رسانده است... كساني كه تهديد ايران را ناديده مي گيرند سر بر زير برف فرو برده اند. اوضاع بسيار بد است». نتانياهو 15 روز پيش هم در پارلمان اسرائيل گفت «روز نكبت فهميديم اوضاع اسرائيل هر روز وخيم تر مي شود». وضعيت براي اسرائيل چه قدر وخيم است؟ آن قدر وخيم كه چهره اطلاعاتي توداري مانند مئيرداگان پس از 8 سال سكوت، مثل مرغ پركنده و مذبوح خود را به در و ديوار مي كوبد. او صراحتا و با مصاديق گوناگون از زوال استراتژي در اسرائيل سخن مي گويد. ساده لوحانه است تصور كنيم همه تقلاي رئيس 8 ساله موساد كه صدارت سه نخست وزير (شارون، اولمرت و نتانياهو) را در فرآيند عقب نشيني از غزه (2005)، شكست مقابل حزب الله (2006) و هزيمت در جنگ 22 روزه غزه (2008) تجربه كرده، براي اين است كه وي نگران دستور حمله نتانياهو به ايران است. رژيمي كه از عهده زورآزمايي با حزب الله و حماس برنيامده، صدبار غلط مي كند پنجه در پنجه ايران بيندازد. داگان كه مقارن اردوكشي آمريكا به عراق روي كار آمد تمام اتفاقات 8 سال گذشته را از نظر گذرانده و مي بيند كه هر روز موزائيكي از زيرپاي موجوديت اسرائيل خالي مي شود. مي بيند كه اسرائيل از شمال و جنوب و شرق و حتي عمق سرزمين هاي اشغالي به محاصره درآمده است. اكنون اگرچه ژنرال يوسي پلد وزير مشاور دولت اسرائيل مي گويد «داگان همه عمر براي اسرائيل زحمت كشيد و حالا مانند گاو شيرده لگد به سطل مي زند و آن را واژگون مي كند» اما نيويورك تايمز مي نويسد «مرد شماره يك موساد تا ژانويه گذشته، معتقد است سران اسرائيل قدرت تشخيص را از دست داده اند». و جروزالم پست يادآور مي شود «مقامات موساد باور دارند كه حاكميت اسلامگرايان در مصر پس از سقوط مبارك، خطرناك تر از بمب هسته اي ايران است». گويا ويروس استاكس نت كمانه كرده و به جان مقامات ارشد موساد افتاده كه پرونده هسته اي ايران، غصه سوم و چهارم آنها را تشكيل مي دهد. مسئله آنها همان است كه پورتر گاس (رئيس سازمان سيا در سال هاي 2006-2003) گفت «جهان امروز، يك مخلوط تاسف بار است. مهم نيست كجا را نگاه كنيد. روزنامه را كه هر روز برمي داريد به نظر نمي رسد، وضع بهتر شده باشد. اوضاع رو به سراشيبي است... ما وزنه هاي سنگيني را بايد به طور جدي جابه جا كنيم. وقتي به رژيم ايران مي رسيم، جدي ترين معضل و مشكل شماره يك ماست». درچنين صحنه پراميد و درعين حال پيچيده اي، مجموعه طيف هاي سياسي وفادار به انقلاب بايد مراعات چه چيزهايي را بكنند كه در تراز شأن منطقه اي و جهاني نظام باشد؟ 1- هماهنگي عقل و معنويت و تقواست كه ما را به نقطه اعتدال (دوري از افراط و تفريط) مي رساند. غرور يا غفلت و اسارت در قيد و بند انواع هيجان ها، دون شأن وفاداران به انقلاب الهام بخش اسلامي است. نامه اي كوتاه امارسا از اميرمؤمنان(ع) به عبداله بن عباس تكليف همه آنها را كه دستي بر سياست (اجرا يا نقد) دارند روشن كرده است.امام مي فرمايد:«انسان از رسيدن به چيزي كه از او فوت نمي شد شادمان مي شود و از فوت چيزي كه هرگز به دستش نمي رسيد، اندوهگين مي شود. پس نبايد برترين برنامه و هدف تو از دنيا كه به آن نايل مي شوي، رسيدن به لذت و تمنايي يا فرونشاندن غيظي باشد بلكه بايد بهترين كار نزد تو خاموش ساختن باطل يا زنده كردن حق باشد. شادي تو بايد براي آن چيزي باشد كه پيش فرستادي و تأسف تو براي آنچه برجا گذاشتي» (نامه 66 نهج البلاغه). سياست معطوف به عقل و تقوا و انصاف قطعا به دور از حب و بغض ها يا هوس ها و غضب هاي تنگ نظرانه شخصي است. هم صاحب منصبان دراين زمينه مسئوليت دارند و هم منتقدان و صاحبان كلام و قلم. 2- بصيرت و مآل انديشي چه در حوزه اجرا و چه در حوزه انتقاد عين اعتدال است. تعامل صاحب منصبان و منتقدان بدون مآل انديشي و بصيرت، نهايتا حكايت آن دو نفري خواهد شد كه يكي گودال مي كند و آن ديگري همان گودال را پرمي كرد. بعد هم با خونسردي مي گفتند نفري كه بايد مي آمد و لوله را جا مي گذاشت، نيامده اما ما كه نمي توانيم از مسئوليت خود شانه خالي كنيم! اگر بعضا خطا يا انحرافي در عمل مسئولان ديده مي شود كه بايسته انتقاد و اعتراض است، اعتراض نكردن عين قصور است. در عين حال بايد سنجيد كه آيا «قصد» خير منتقد با «بازتاب» نقد او منطبق شده يا در تعارض با هم قرار گرفته و خانه هاي جدول دشمن را به همراه منحرفان پر مي كند؟ رفتار اصولگرايانه منطبق بر اعتدال، ذاتا حوصله بردار و بصيرت پذير است. كساني كه اخلاق فست فودي و عجولانه دارند نه در تراز سياستمداري اصولگرايانه و نه در تراز نقادي اصولگرايانه قرار نمي گيرند. امور زمانبر و فرآيندي را نمي توان به شيوه مايكروفري پيش برد. آميختگي صبر و بصيرت و مآل انديشي بود كه طومار فتنه 88 را به همراه توفيقاتي بزرگ درهم پيچيد.اميرمؤمنان فرمود «انسان صبور، پيروزي را از دست نمي دهد حتي اگر زمان طولاني شود» و «صبر ضامن پيروزي است»؛ البته صبر فعال و نه منفعل. پرچم مواجهه با انحراف ها و فتنه ها را بايد بلند كرد اما «الا ولايحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر». 3- دعوت به وحدت و الفت و رفق و مدارا ميان جريان هاي وفادار به نظام، دعوتي بي بديل است. البته مرزبندي با همه دشمنان و جريان هاي انحرافي را همواره بايد پررنگ كرد. اما از اين استثنا كه بگذريم جريان هاي سياسي معتقد و ملتزم به ولايت فقيه و انقلاب اسلامي بايد بتوانند با يكديگر تعامل سازنده داشته باشند. در جهاني كه دشمنان ديرپايي چون آمريكا و روسيه- كه حتي يكي تا پاي فروپاشي بلوك ديگر پيش رفته- مي توانند روابط خود را Reset (تجديد) كنند و دست كم برخي از تقابل هاي هزينه بر حاشيه اي را كنار بگذارند، طيف هاي متولي پاسداري از انقلاب اسلامي چرا نتوانند از تنش ها و تقابل هاي حاشيه اي بكاهند؟ كافي است مصلحت هاي بزرگ تر را چه در حوزه اجرا و چه در حوزه نقد مراعات كنيم و رفتارمان شليك بي هدف-يا از سر هيجان خواسته و خشم- نباشد.رفتار هيجاني و مغاير با خرد و تقوا و انصاف و عدالت، اهالي سياست ما را در گذر از گردنه حساس و پراهميت تاريخ لنگ مي كند و جا مي گذارد.
دیدگاه تان را بنویسید