موج مداخله در نا مذاکره

کد خبر: 1339265

در شرایطی که به نظر می‌رسد ترامپ برای مواجهه با ایران برنامه‌ریزی جدی دارد، تحلیل ساده‌سازانۀ نماینده رئیس جمهور درباره رابطۀ مستقیم با ترامپ، پیامی‌ جز ضعف منتقل نمی‌کند

موج مداخله در نا مذاکره

مذاکره یک ابزار برای دستیابی به اهداف توسعه‌ای است؛ اما این ابزار در کشور ما تبدیل به یک اصل مستقل شده است. انگار مذاکره به خودیِ خود یک سری نتایج مستقل و ارزشمند دارد. لذا معمولا برای شروع مذاکرات ذوقی نهفته در بخشی از سیاسیون کشور وجود داشته است. این ذوقِ عموما کور و یک‎طرفه، به بسیاری از متغیرهای موجود در واقعیت ماجرا توجهی ندارد و حتی برای معامله‌ای که قرار است با مذاکره به دست آید هم ایده‌ چندانی ندارد. این دوستان، صرفا تلاش می‌کنند تا پشت میز بنشینند. حتی اگر آن‎طرف میز کسی ننشسته باشد! در این بین علی عبدالعلی‌زاده، نماینده‌ رئیس جمهور در هماهنگی اجرای سیاست‌های کلی توسعه دریامحور در سخنانی جدید مدعی شد: «با مذاکره‌ مستقیم با آمریکا، ۳ ماهه به توافق می‌رسیم». این سخنان چند روز بعد از آن انجام شده که وزیرخارجه پیشنهادی ترامپ، مارک روبیو در کنگره آمریکا، ایران را «در ضعیف‌ترین موقعیت خود» توصیف کرده بود و هرگونه مذاکره‌ای را مشروط به این کرده بود که ایران در زمینه‌های مختلف تقویت نشود.

 آقای عبدالعلی‌زاده حداقل توجهی به قواعد مادی مذاکره داشته باشند و دست از این ساده‌ سازی بردارند. چگونه با دولت و دولتمردانی این‎چنین ایدئولوژیک می‌توانند سه ماهه به توافق برسند؟ ثمن این توافق و معامله چه خواهد بود درحالی‎که طرف مقابل می‌داند ایران برای چهار بمب هسته‌ای مواد غنی شده دارد و مکررا تاکید می‌کند که ایران قصد داشتن سلاح هسته‌ای را ندارد. آقای عبدالعلی‌زاده متاسفانه فراموش کردند که همین ترامپ از برجام خارج شد و دست دوستان ایشان را در حنا گذاشت. اساسا کدام سرمایه‌گذارخارجی با آن تجربه که به راحتی قابل برداشته شدن است، حاضر خواهد بود به ایران بیاید و سرمایه‌گذاری کند؟ نکته بعدی این است که با این تیم ترامپ که مسئله‌شان تضعیف ایران در جنبه‌های مختلف است، چگونه می‌توان به یک معامله رسید که در آن ایران به توسعه برسد و سرمایه‌گذاری واقعی در آن اتفاق بیفتد. در این متن به مرور متغیرهای موجود درباره مذاکره با آمریکا می‌پردازیم.

۱.آن طرف میز چه کسی نشسته است؟

جالب است که برخی اعضای دولت کنونی و اصلاح‌طلبان تا قبل از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا امیدوار بودند که هریس برنده شود و این‎ها بتوانند معامله‌ای راحت را صورت دهند. اما به محض مشخص شدن پیروزی ترامپ، هیچ چیز برای آن‎ها تغییر نکرد و بازهم از توافق و معامله صحبت کردند. یعنی برای این آقایان،  نشستن هریس یا ترامپ در آن‎طرف میز تفاوتی نمی‌کند. بلکه مهم این است که فقط پشت میز بنشینند. جالب این‎که به سرعت برای ترامپ عنوان «معامله‌گری» را دست و پا کردند تا اشتیاق خود را توجیه کنند. حتی بعد از آنکه مشخص شد تیم خارجی و امنیتی ترامپ، از خشن‌ترین و ایدئولوژیک‌ترین افراد ضد ایرانی خواهند بود، آن‎ها از موضع خود عقب ننشستند. حالا هم که روبیو بدون هیچ پرده پوشی نسبت به مسائل داخلی ایران دروغ می‌گوید و از «ضعیف بودن حکومت» و «فاصله بین مردم و حاکمیت ایران» سخن می‌گوید، بازهم برخی از دولت ایران به او امید دارند. او که مسئول اصلی هرگونه مذاکره با ایران خواهد بود، خط اصلی را مشخص کرده که هر توافقی با ایران نباید به تقویت توانمندی‌های ایران منجر شود. دوستان دولتی باید معین کنند که دقیقا به دنبال چه توافقی هستند که ایران در آن تقویت نشود؟ نزدیکان ترامپ هم که واضحا از بازگشت فشار حداکثری سخن می‌گویند. اساسا با کسانی که چنین خشن علیه نظام و ایران سخن می‌گویند و کشور را بسیار ضعیف می‌بینند، چطور قرار است به توافق برد-برد برسید؟

۲.ایده مذاکره دقیقا چیست؟

مذاکره به خودیِ خود یک ابزار برای رسیدن به توافق است. برای توافق، باید یک سری ایده و چهارچوب وجود داشته باشد. تجربه برجام ذیل کلیت «نگاه حقوقی و سیاسی» بود و با جمله معروف «تا برای همه چیز توافق نشده باشد، برای هیچ چیز توافق نشده است» پیش رفت. همین نگاه باعث شد تا انتفاع اقتصادی چندانی به کشور نرسد و با یک جمله‌بندی خاص در پی‌نوشت بند ۱۶ پیوست دوم برجام، عملا هیچ سرمایه‌گذاری به کشور جذب نشود. باید پرسید که ایده اصلی برای این مذاکره چیست؟ به ویژه آنکه تحلیل‌های اشتباه و مبتنی بر دهه هشتاد و دوره سابق نظم جهانی و منطقه‌ای، در حال پیش بردن تیم علاقه‌مند به مذاکره است. درحالی‌که مسئله اصلی ایران و آمریکا، نه کنش‌های ایران مانند هسته‌ای و موشکی و... بلکه مسائل بزرگ‎تری مانند پرونده آمریکا و چین است؛ دوستان تحلیلی قدیمی را برای ایده مذاکراتی در ذهن دارند. چگونه قرار است دوباره مسیر حقوقی طی شود درحالی که همه دنیا دیده‌اند همین ترامپ با چه سهولتی از برجام خارج شد؟ آیا کسی انتظار دارد که بعد از هرگونه توافقی، سرمایه‌گذار خارجی اقناع و راضی شود که این بار می‌تواند در ایران سرمایه‌گذاری کند؟ تجربه تحریمی به تمامی طرف‌ها نشان داده که ایران محل مناسبی برای سرمایه‌گذاری نیست حتی اگر یک دولت آمریکا با او توافقی حقوقی امضا کرده باشد.

۳. ثمن معامله چیست؟

این آقایان معتقد به معامله با ترامپ، باید مشخص کنند که قرار است دقیقا چه چیزی را بدهند و چه چیزی را بگیرند. در حوزه هسته‌ای که تمام ادعاهای سابق آمریکا تمام شده است. درحالی که مفهوم «گریز هسته‌ای» یکی از پایه‌های اصلی فشار آمریکا و توافق برجام بود، حالا دیگر معنا ندارد. ایران به اندازه بیش از چهار بمب هسته‌ای مواد غنی‌شده دارد و این در گزارش‌های رسمی آژانس آمده است. اگر واقعا مسئله آمریکا مسئله هسته‌ای بود، چرا در این دوساله هیچ اقدام اساسی در این زمینه صورت نداد؟ این واقعیت‌ها نشان می‌دهد که مسئله هسته‌ای به اندازه گذشته برای آمریکا ارزش راهبردی ندارد. در حوزه‌های دیگر هم ثمنی وجود ندارد. در مسئله مهم منطقه‌ای، عقل سلیم هرگونه مذاکره را منتفی می‌دانست چراکه طرفین در تضاد واضح منافع بودند؛ برای یکی امنیت اسرائیل اصل بود و برای دیگری، ضدامنیت این دولت وحشی اصل بود و هست. اما حتی اگر در این زمینه اجازه مذاکره داده می‌شد، بازهم چیز زیادی در این زمینه وجود ندارد که بخواهد مورد معامله قرار گیرد. مگر این که کسانی بخواهند هرگونه حمایت از محور مقاومت را منتفی کنند که این یعنی خلع سلاح ایران از منطقه و طبیعتا هیچ ذی‌عقلی چنین چیزی را ثمن معامله نمی‌کند. موضوع دیگر هم مسئله موشکی است که در یک سال اخیر اهمیت راهبردی آن به همه نشان داده شده است. پس سوال اساسی این است که چه چیزی قرار است به عنوان ثمن معامله به طرف مقابل ارائه شود؟ در طرف مقابل نیز، روبیو مشخص کرده که ثمن معامله از طرف آمریکا چیزی است که ایران را تقویت نکند یعنی هرآنچه که داده بشود، چنین ستانده‌ای پوچی را خواهد گرفت. ضمن این‌که تجربه دولت اوباما که بدین حد مخالف نظام اسلامی و ایران نبود، پیش چشم شماست. در برجام هم که هیچ افزایش سرمایه‌گذاری جدی در کشور اتفاق نیفتاد و حالا تجربه تحریمی همان هیچ را هم منتفی می‌کند.

۴.شرایط پیرامونی مذاکره؛ قدرت، کارت طرفین است

متغیر بسیار مهم در هر مذاکره‌ای که امکان نیل به اهداف هرکدام از طرف را معین می‌کند، قدرت هرکدام در حوزه‌های مختلف مرتبط یا نامرتبط به موضوع مذاکره است. برای مثال قدرت بازدارنده نظامی ایران، باعث شد تا «گزینه‌های روی میز» اوباما به مرور تضعیف شده و جای خود را به نشستن پشت میز مذاکره برجامی داد. به علت رخدادهای اخیر منطقه‌ای، وضعیت راهبردی ایران برای هرگونه مذاکره‌ای ممکن است با مشکل مواجه باشد. درواقع دست ایران در وضعیت کنونی پایین‌تر از طرف مقابل است. مسائل داخلی کشور به ویژه موضوع ناترازی‌ها و افزایش قیمت ارز هم در این زمینه وضعیت را بدتر کرده است. درحالی که طرف مقابل در داخل آمریکا از قدرتی کم‌سابقه برخوردار است. مجلسین در دست حزب ترامپ است و او با رایی بالا به قدرت رسیده است. در فضای جهانی نیز روسیه و چین به عنوان کشورهای درگیر با غرب به سرکردگی آمریکا، درگیر مسائلی مانند جنگ اوکراین و کاهش رشد اقتصادی هستند. لذا مذاکره در این وضعیت که ایران دست پایین‌تر را دارد، حتما و قطعا به یک معامله بسیار بد برای ایران منجر خواهد شد یا در صورت رد آن معامله توسط ایران، زمینه را برای فشارهای بعدی و بیشتر مهیا خواهد ساخت.

۵.پالس ضعف از طرف دولت ایران و قدرت از طرف ترامپ

در این میان، متاسفانه انواع پالس ضعف از طرف ایران ارائه شده است. مصاحبه‌ بد آقای رئیس‌جمهور با شبکه آمریکایی که از لحاظ فرم و محتوا، انواع نشانه‌های ضعف را داشت، وضعیت واقعی که در بالا گفته شده را بدتر هم نشان می‌دهد. این چه معامله‌ای است که یک طرف در آن از خود ضعف نشان می‌دهد و دیگری نیامده حرف از احتمال حمله نظامی به ایران می‌زند؟ درمقابل کسی که از دور فریاد می‌کشد، باید عقب نشست؟

نتیجه‌گیری

باتوجه به متغیرهای ذکر شده، امکان دستیابی به یک معامله که در آن امنیت سرمایه‌گذاری و امکان آزادی در فروش نفت و خرج آزادانه‌ آن تضمین شده باشد اساسا وجود ندارد. به ویژه آنکه ما بارها در متن‌های دیگر توضیح دادیم که مسئله آمریکا، جلوگیری از هرگونه توسعه ایران است تا بدین وسیله اجازه‌ هرگونه کمک به رقبای آمریکا در برتری جهانی گرفته شود. این مسئله هم بیشتر از آنکه به نظام اسلامی یا کنشگری ما مربوط باشد، به موقعیت ژئوپلیتیک ما و ابزارهای مهمی مانند نفت مربوط است. باید راه‌های دیگری در ارتباط جهانی طی شود تا آمریکا از ایده سلبی خود علیه توسعه ایران دست بکشد و تازه گزینه‌های ایجابی را روی میز بگذارد. همان طور که روبیو گفته است، قرار نیست هیچ مسیری برای توسعه ایران پیش پای ما گذاشته شود. راه درست، نه بستن درهای کشور که اتفاقا از بستن قراردادهای واقعا راهبردی با کشورهای دیگر می‌گذرد. تامین امنیت نفت چین، ارزشی راهبردی برای این کشور دارد که حاضر است برای آن هزینه سنگینی کند. باید این هزینه را به درستی نقد کرد. کاری که نتوانستیم در بیست سال گذشته انجام دهیم. قراردادهای روی زمین و چند میلیارد دلاری برای سه و پنج سال آینده بسیار مهم و اساسی است. باید به وسیله چنین قراردادهایی از گوشه رینگ خارج و سپس آماده شویم تا تازه طرف آمریکایی پشت میز بنشیند. این گونه اشتیاق و عشق یک‎طرفه به میزی که کسی پشتش نیست، ما را به هیچ انتفاعی نمی‌رساند.

اما خطاب اصلی در این زمینه به آقای رئیس‌جمهور است. آقای پزشکیان باید مشخص کند که چه کسی در دولت چهاردهم مسئول سیاست خارجی است. چراکه سخنان عبدالعلی‌زاده با آخرین صحبت‌های آقای عراقچی تفاوت‌های اساسی دارد. از طرف دیگر آقای عبدالعلی‌زاده دقیقا چه کاره است که در چنین مسئله مهمی که هیچ اجازه‌ای از نهادها و مسئولان بالادستی ندارد، این‎قدر ساده‌لوحانه و بی‌پروا سخن بگوید. مگر می‌شود از دولت مستقر چند صدا شنیده شود؟ آن‎هم صداهایی تا این حد تضعیف کننده موضع ایران. به‎نظر می‌رسد آقای پزشکیان باید حتما جلوی این چندگانگی و از آن مهم‎تر، ساده‌لوحی را بگیرند و کار را به کاردان آن یعنی آقای عراقچی بسپارند.

خراسان

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

نیازمندیها