خرمشاد: غرب با اغتشاش پاییزی مقدسات جامعه ایران را هدف گرفت
سال ۱۴۰۱ در تاریخ ایران به سالی متمایز بدل شد. در این سال جبههای مشترک از دشمنان منطقهای و بینالمللی ایران تلاش کردند که کشور را وارد بحران امنیتی کرده و از این مسیر ضربات کاری به نظام اسلامی و مردم وارد کنند.
سال 1401 در تاریخ ایران به سالی متمایز بدل شد. در این سال جبههای مشترک از دشمنان منطقهای و بینالمللی ایران تلاش کردند که کشور را وارد بحران امنیتی کرده و از این مسیر ضربات کاری به نظام اسلامی و مردم وارد کنند. اغتشاشات سال گذشته از این حیث متمایز بود که فرهنگ، باورها و هنجارهای کهن جامعه ایران را هدف قرار داده بود. در این اغتشاشات ضد انقلاب به صورت صریح از مخالفت با نظام اسلامی به مخالفت با ایران تغییر گفتمان داد و تلاش کرد هر عنصرملی و مذهبی را مورد تاخت و تاز خود قرار دهد. توصیه کشورهای مخالف ایران و حمایتهای مختلف از عناصر میدانی هم بخش دیگری از فتنه سال گذشته بود.
رهبر انقلاب اسلامی روز دوشنبه در دیدار مردم استانهای سیستان و بلوچستان و خراسان جنوبی با اشاره به تلاش دشمن برای وارد کردن ضربه به وحدت و امنیت ملی گفتند: دشمنان به این نتیجه رسیدهاند که در ایران چند نقطه بحرانساز وجود دارد که باید آنها را تحریک کرد، آن نقاط را فعال کرد؛ یکیاش اختلافات قومی است، یکیاش تفاوتهای مذهبی است، یکیاش مسئله جنسیّت و مسئله زن است؛ اینها را باید در ایران تحریک کنند تا اینها بحران درست کند و از طریق بحران بتوانند به کشور عزیز ما ضربه وارد کنند؛ این برنامه امریکا است، و «شتر در خواب بیند پنبهدانه».
ماهیت اتفاقات سال گذشته، مطالبات طرح شده در این اتفاقات و دست پیدا و پنهان کشورهای خارجی برای بهره بردن از اغتشاشات 1401 برای تضعیف نظام و ایران و دست گذاشتن بر نقطههای بحران ساز را در گفتوگو با دکتر «محمد باقرخرمشاد» استادجامعه شناسی سیاسی دانشگاه علامه طباطبایی به بحث گذاشتیم. خرمشاد مهمترین مسئله در اتفاقات سال گذشته را تلاش برای تقدسزدایی در جامعه ایران میداند که این امر چرخه بازتولید همبستگی حکومت و جامعه را هدف قرار داده است.
برای تبیین و تحلیل ماهیت اتفاقات سال گذشته صاحبنظران و تحلیلگران از مفاهیم نظری و علمی مختلفی استفاده کردند. شما ماهیت اتفاقات سال 1401 را چگونه تبیین و تحلیل میکنید؟
اتفاقات سال پیش چون یک پدیده ترکیبی بود بایستی به آن هم به عنوان یک پدیده ترکیبی نگاه کرد. اتفاقات سال پیش پدیدهای بود که حتماً زمینههای داخلی داشته و از طرف دیگر حتماً عاملان خارجی هم در این مسئله دخیل بودند. در نتیجه این دو عامل را باید در تحلیل خود مدنظر قرار دهیم.
به لحاظ داخلی ایران ما شاید از حدود 20 الی 25 سال قبل که پدیده شبکههای ماهوارهای و بعد از آن شبکههای مجازی قدرت بیشتری پیدا کردند، به تدریج و رفته رفته در جامعه ایران نوعی از مدرنیزاسیون از پایین رخ داده است. این قبول شدن ارزشها و هنجارهای مدرنیته از سوی لایههای زیرین جامعه ایران که برای اولین بار اتفاق افتاد، تحولآفرین بود. قبلاً مدرنیته و مدرنیزاسیون در ایران اتفاق افتاده بود اما این امر عمدتاً از بالا و یک مسئله نخبگی بوده و در یک مقطعی هم این نوع مدرنیزاسیون را حکومت پهلوی در دستور کار قرار داد. در واقع مدرنیزاسیون اجباری و از بالا انجام میشد.
در حدود 30 سال گذشته به واسطه فشار و تلاش شبکههای ماهوارهای وشبکههای مجازی نوعی مدرنیزاسیون از پایین و قبول هنجارهای مدرنیته در لایههای پایین اتفاق افتاده که فضای فرهنگی ایران را وارد یک دو قطبی کرده که در یک سوی آن نوعی تجددگرایی داوطلبانه وجود دارد و در یک طرف آن ارزشهای سنتی و دینی قرار دارد که طبعاً هم حاکمیت در این بخش دوم قرار دارد. در اتفاقات سال گذشته این دو گانگی و دوقطبی ایجاد شده با اثرپذیرها و مداخلات خارجی و با فوت یک فرد به عنوان جرقه ظهور و بروز پیدا کرد. در واقع فوت خانم امینی باعث شد که ما شاهد یک حرکت جمعی از سوی نیروهای تجدد گرا باشیم که شعارهای آنها هم در همین راستا بود. ما در محافل آکادمیک و در گفتوگوهای علمی بیان میکردیم که انتظار بروز چنین پدیدهای تحت عنوان جنبش جوانان و جنبش طبقه متوسط را داریم اما اینکه چه زمانی و با چه مختصاتی این اتفاق رخ دهد معلوم نبود. در واقع تحولات فرهنگی داخل کشور با اثرگذاری عوامل بیرونی باعث شکل گرفتن اتفاقات سال گذشته شد.
باتوجه به تحصیلات شما در فرانسه و آشنایی با محیط این کشور، اتفاقات سال گذشته در ایران به چه میزان شباهت و تفاوتهایی با جنبش دانشجویی فرانسه و جنبش جوانان انگلستان دارد؟
بین اتفاقات سال گذشته و تحولاتی که نام بردید شباهتها و تفاوتهایی وجود دارد. جنبش دانشجویی 1968 هم در خارج از فضای رسمی و تقسیم بندیهای رسمی جامعه فرانسه اتفاق افتاد و یک هنجار شکنیهای لاییک و سکولار در درون آن بود که آن هنجار شکنیهای لاییک و هنجارشکن را هم در فضای ایران مشاهده کردیم. مثلاً در فرانسه شاهد تسخیر خوابگاههای دختران به دست دانشجوبان پسر بودیم و در ایران هم مثل بحث سلف سرویسها را داشتیم. منتها شاید فرق تحولات کشور ما با تحولات فرانسه در این مسئله است که جامعه فرانسه لاییک و سکولار محسوب میشود. نوعی افراط در سکولاریسم و لائیسیته با 1968 اتفاق افتاد ولی در کشور ما این اتفاقات منجر به دو قطبی و صف آرایی دو قطب در کشور شد. چون قاطبه جامعه ایران یک جامعه سکولار و لاییک نیست در نتیجه دو نیروی اجتماعی بزرگ مقابل هم صف آرایی کردند؛ یک نیروی حامی ارزشهای دینی، فرهنگی و هنجارهای جامعه ایران و یک طرف هم طرفدار ارزشهای جدید که از غرب وارد ایران وارد شده است. جنبش دانشجویی 1968 نوعی سد شکنی در فرانسه انجام داد و جامعه فرانسه با سرعت بیشتری به سمت سکولاریم و لاییک بودن حرکت کرد. ولی در کشور ما نوعی سد سازی ایجاد شد که مقایل این نیروهای تجدد خواه نیروهای سنتی بومی ایستادند. در حال حاضر در جامعه ایران این دوگانگی و دو اردوگاهی را شاهد هستم.
مطالبات این افراد و جهان بینی کسانی که حاملان ارزشهای غربی در جامعه ایران هستند چگونه شکل گرفته و چه ریشههای نظری و تئوریک دارد؟
به نظر من بحث شکاف نسلی در اینجا پدیده مهمی است که نمیتوان آن را نادیده گرفت. حتی در 1968 هم گفته میشد که نسل بعد از جنگ جهانی دوم عامل اصلی جنبش دانشجویی فرانسه است. در واقع ما نسلی داشتیم که با ارزشهای جنگ و ارزشهای ملی، میهنی و تقدسهایی که در دوران جنگ بوده بزرگ شده بود و نسلی که بعد از 1945 رشد کرده بود. این دو نسل دچار شکاف بودند. نسل جدید فضای جنگ را ندیده بود و مطالبات و خواستههای متفاوتی به نسبت نسل قبل داشت. در واقع مسئله اقتصادی نداشت و با رفاههای بعد از جنگ مواجه شده بود و همین امر اولویتها و حساسیتهای این نسل را با نسل جنگ متفاوت کرده بود. نسل بعد از جنگ در واقع مطالباتی داشت که با مطالبات نسل جنگ متفاوت بود. این مطالبات خود را در قالب یک جنبش، شورش و انفجار نشان داد.
در جامعه ایران مسائل شکاف نسلی به صورت مضاعف عمل کرد. به این معنا و مفهوم که هم نسل بعد از جنگ داشتیم. جنگ ما 1367 تمام شد و در حال حاضر با نسل بعد از جنگ مواجه هستیم که اصولاً جنگ را ندیده و در حال و هوای ارزشی جنگ رشد نکرده است. پس نسل جدیدی شکل گرفته است. دو عامل این شکاف نسلی را تشدید کرد. یک عامل همین مسئله نسل z است. نسلی که با شبکههای مجازی رشد کرده و دارای ارزشهای متناسب با این فضا است. به عبارتی این نسل جامعه پذیری و جامعه پذیری سیاسی خود را از جامعه و حکومت نگرفته بلکه به دلیل سیال و سرگردان بودن از فضای مجازی گرفته و این امر هم مخصوص ما نیست. نسل z با همه خصوصیاتی که دارد در کشورهای دیگر هم هست. شما اخیراً دیدید که در امریکا یک فراخوان دادند همین نسل جمع شدند شکستند و تخریب کردند عین همین امر در آلمان اتفاق افتاد. این نسل z خصوصیات مشترکی در همه دنیا دارند. در ایران این مسئله اضافه شد بر شکاف نسلی بعد از جنگ که در واقع در این دوران ما شاهد نوعی غلیظ شدن ارزشهای دینی، مذهبی و سنتی در جامعه ایران بودیم. این غلظت با فضای مجازی رقیق شد و فاصله فرهنگی دو فضا را زیاد کرد.
نکته دیگری که اتفاق افتاد در فضای فرانسه ارزشهای بیرون ازجامعه فرانسه به آن جامعه تحمیل نمیشود بلکه در یک مکانیسم درون اجتماعی آن اتفاق میافتد اما در ایران ارزشهای مدرن بیرون از جامعه ایران تحمیل میشود و همخوانی با پایههای فرهنگی جامعه ایران ندارد و این امر دوباره آن فاصله را بیشتر کرده است. در واقع شکاف نسلی ضریب میخورد با نسل z و این مسئله هم ضریب میخورد با تحمیلهای فرهنگی از بیرون مرزهای کشور.
در واقع شاهد شورش طیفی از جامعه علیه ارزشهای مذهبی، فرهنگی و سنتی کلیت جامعه هستیم؟
اینجا برای تحلیل دقیقتر ماجرا بعد بیرونی این تحولات را هم باید مدنظر قرار دهیم. سؤال این است که این اتفاقات برخاسته از مکانیسم طبیعی جامعه ایران است؟ من این مسئله را قبول ندارم. بنده معتقد هستم زمینههایی در داخل کشور وجود داشت اما گامهای هنجار شکنانه عمدتاً از بیرون تزریق شد و این دو همدیگر را پیدا کردند.
به نظر می رسد مخالفان جمهوری اسلامی ایران در خارج از کشور در تحلیلهای خود به این جمع بندی رسیدند که صرف مخالفت و یا زدن جمهوری اسلامی ایران کفایت نمیکند و این نظام ساقط نخواهد شد. علت را در این تحلیل یافتندکه حکومت و جامعه در ایران در حال باز تولید همدیگر هستند؛ یعنی بخش اکثریت جامعه ایران با حکومت و ارزشهای آن همبستگی دارد. چرخه ای شکل گرفته تا زمانی که این چرخه عمل کند نمیتوان نظام جمهوری اسلامی را تضعیف کرد. بنابراین باید جامعه را هدف قرار داد و این جامعه و ارزشهای جامعه را بایستی هدف قرار داد. در این میان یکی از مهمترین پایه های فرهنگی جامعه ایران مسئله امر قدسی است. جامعه ایران بشدت به امر قدسی باور دارد از خانواده گرفته تا احترام به پدر و مادر، اعتقاد به ائمه و. . مجموع اینها امر قدسی هستند تا زمانی که امر قدسی وجود دارد حاکمیت ادامه پیدا میکند. به نظر میرسد در اتفاقاتی که در سال 1401 رخ داد تلاش شد از جامعه ایران تقدس زدایی شود. در واقع هر چیزی که رگه قدسی داشت مورد هجوم قرار گرفت. از ارزشهای دینی تا ارزش های ملی. اتفاقاتی مثل پرچم سوزی هم در همین راستا قابل تحلیل است. این حرکت بنیادی از طرف ضد انقلاب بود که با زدن جامعه ایران و حتی ایران تلاش کردند چرخه هم افزایی بین حاکمیت و جامعه را به هم بزنند.
در اتفاقات سال گذشته قومیت بسیار پررنگ شد. البته این پررنگ شدن در برساختهای رسانهای بود تا واقعیت میدانی. این مسئله به نظر شما چه ریشهها و آبشخورهایی داشت؟
بحث قومیت در ایران بسترهای طبیعی دارد و در کنار این بسترهای طبیعی، عوامل دستکاری کننده هم مداخله میکنند. بسترهای طبیعی این است که ایران همواره مشهور به موزاییک اقوام بوده است. این امر از حکومت هخامنشیان و ساسانیان در تاریخ ایران وجود داشته و اقوام مختلف در قالب یک هویت مشترک زندگی کردند. شما دقت کنید در مقاطی از تاریخ ایران قوم ترک حاکم شده اما هیچ وقت اقوام دیگر خود را بیگانه تلقی نکردند و به نوبت هر قومی حاکم شده و بقیه اقوام به همکاری و قرار داشتن ذیل هویت مشترک ادامه دادند. در واقع در ایران هیچ وقت کثرت اقوام مخل هویت ملی در درون هیچ ایرانی در کشور نبوده است.
از زمانی قومیت تبدیل به مسئله شد که پای بیگانگان به ایران باز شد. هم در قصه خزعل در جنوب و هم حزب دموکرات کردستان و آذربایجان. انگلیس و شوروی بود که تلاش کردند مسئلهای به نام قومیت را مطرح کنند. جنبه هویت ملی در ایران چون قوی بوده این جریانات تلاش هایی کردند اما هیچ گاه نتوانستند جایی برای خود باز کنند. حتی محمد رضا پهلوی هم یکی از تهدیداتی که میکرد این بود که اگر من بروم ایران ایرانستان میشود با نگاه بحث قومیت این حرف را میزد اما او رفت و ایران ایرانستان نشد. چون آن ملات ایرانسازی همچنان کار میکند و قوی است. دفاع مقدس نماد کامل این مسئله است که همه اقوام در جنوب کشور مستقر شدند و مشترکاً از کشور دفاع کردند. اما برای غربیها همیشه این مسئله وسوسه انگیز بوده است. حتی در سالهای گذشته برخی حاکمان منطقه به صورت آشکار مطرح کردند که جامعهای با این همه تنوع قومی دلیل ندارد منسجم و همبسته باقی بماند. دشمنان ایران این مسئله را نقطه ضعف کشور ما میدانند و تلاش می کنند از این مسئله برای اهداف خود استفاده کنند. غربیها و مخالفان منطقهای جمهوری اسلامی در این زمینه طراحی داشتند و هزینههای زیادی هم انجام دادند. مشخصاً سال گذشته روی قوم بلوچ و کرد سرمایهگذاری کردند. اینها اقوام مرزی هستند تا فعال شود و حکومت ایران را در کنار دیگر عوامل تضعیف کنند. در واقع هدف این پروژه مرکز گریزی و تشدید واگرایی در کشور بود که موفق نشد. در بین معترضان هم بازتابی نداشت و بیشتر برساخت رسانه ای بود تا امر حقیقی که در جامعه وجود داشته باشد.
برخی گروههای تجزیه طلب مشخصاً از فدرالیسم برای ایران صحبت کردند. نتایج و پیامد چنین راهبردهایی جز تجزیه ایران است؟
ببینید از بیش از 200 کشوری که در دنیا هستند تعداد کشورهایی که به صورت فدرالی اداره میشوند انگشتشمار هستند و این شیوه به عنوان مدل حکومتی رایج و فراگیر در دنیا نیست. در جاهایی عمدتاً فدرالیسم شکل گرفته که اقوام مهاجری از جاهای مختلف دنیا در آنجا جمع شدند بنابراین با شیوه فدرالیسم سعی می کنند امکان زیست این افراد را در کنار هم فراهم کنند. برای جامعه ایرانی که چند هزار سال در یک جغرافیا با همین فرمت و خصوصیت زندگی کرده این امر ضرورتی ندارد و فقدان این ضرورت کاملاً از سوی مردم حس شده است که این احساس وجود ندارد که حقوق بخشی از جامعه به صورت سازماندهی شده تضییع میشود ظلم سیستم مند و نظام مندی اتفاق نمی افتد. بنابراین فدرالیسم بیش از آن که پاسخی به نیاز طبیعی درجامعه باشد پاسخ به نیاز خارجی در جامعه ایران است. به این معنا که غرب تلاش می کند جوامع مخالف خود را کوچک کرده و در عوض کشورهای متحد خود را در قالب اتحادیه تقویت کند. در واقع فدرالیسم پوششی برای تجزیه ایران است. ایران بزرگ تبدیل به معضل غرب شده است.
در تحلیلی که داشتید اتفاقاتی مثل توهین به سرود ملی یا تلاش برای باخت تیم ملی چگونه قابل فهم است؟
در قالب همان راهبرد تقدسزدایی این مسئله قابل فهم است. یعنی تلاش برای ایجاد شکاف و ترک در امر قدسی در ذهنیت جامعه ایرانی یعنی هر چیزی که قابل احترام است، باید مخدوش شود. روندی که مدرنیته غربی طی کرده همین بود که دست به تقدس زدایی در همه حوزهها زد. در جامعه ایران به دلایل خارجی این امر تشدید شد. یعنی هنجار شکنی تبدیل به هنجار شده است.
جامعه ایران یک جامعه پویا است که مطالباتی هم دارد. چگونه میتوان بستر طرح این مطالبات را فراهم کرد در عین حالی که مسئله تبدیل به بحران امنیتی و تضیعف امنیت کشور نشود؟
بخشی از این مسئله نیازمند گذر زمان است تا عقلانیت حَکم قرار گیرد. در حال حاضر بیش از آنچه که عقلانیت میدان دار باشد احساس و هیجان است که موتور محرکه است. در پدیدههای تاریخی هم در ایران و هم در خارج از ایران در فضای احساسی شاهد همین دوقطبیها هستیم و گریزی از این مسئله نیست. بایستی عقلای قوم خود بتوانند کمک کنندتا عقلانیت به جامعه برگردد.
بههرحال ما شاهد رادیکالیسم راست در دنیا هستیم. یعنی تمدن غرب در ادامه حیات خود هنجارشکنیهای بیشتری از گذشته در پیش گرفته است. این راهبرد در جوامع غیر غربی با سرعت دنبال میشود تا ارزشهای غربی مسلط شود. تصور اینکه کتاب مقدس مسلمانان را در ملأعام 20 سال قبل بسوزانند به راحتی ممکن نبود اما در حال حاضر اتفاق میافتد. تصور اینکه مخالفت با همجنس بازی مجازات داشته باشد به راحتی ممکن نبود، اما در حال حاضر انجام شده است. در گذشته اگر این هنجار شکنیها اتفاق می افتاد در جغرافیای غرب باقی میماند اما در حال حاضر بسیار پژواک دارد. طبیعی است که در جامعه ایران هم یک بخشی تحت تاثیر این روند قرار گیرند. اما این ارزشها در جامعه ایران فراگیر نشد و با مقاومت اجتماعی مواجه شد. من شما را ارجاع میدهم به سخنان مکرون در اتفاقات سال گذشته. او گفت ما از نیروهای کف خیابان که از ارزشهای ما دفاع میکنند، حمایت میکنیم. این حرف بی ربط اما درستی بود. بی ربط بود از آن جهت که حق ندارد در مسائل داخلی ما دخالت کند. اما از آن جهت درست بود که در خیابانهای ما ارزش های غربی فریاد زده شد. نابودی ارزش های بومی و مخالفت با جمهوری اسلامی به قیمت نابودی ایران مخصوصاً در جوانان مهاجرت کرده در سال گذشته بروز پیدا کرد. اوج این رادیکالیسم دعوت دیگران به مداخله نظامی در ایران بود. خلاصه اینکه جمع بندی این افراد این است که برای ساقط کردن جمهوری اسلامی باید جامعه ایران ساقط شود.
منبع: روزنامه جوان
دیدگاه تان را بنویسید