وطن امروز: برخی از خوانش وقایع تاریخی گریزانند. معمول این بوده است که بشر تاریخ را نه به مثابه یک روش برای ادامه زندگی بلکه بهعنوان خاطراتی تلقی میکند که تکرارش گاه با تلخیهایی همراه است. این هردو هست و نیست یعنی هم «تلخی وقایع» و هم «غیرکاربردی» دیدن وقایع تاریخی انسان را به فاصله گرفتن از آنها میخواند. فاصله گرفتنی که گاه آنقدر خطرناک است که زمینههای انحطاط جامعه بشری را فراهم میکند.
خطرناکتر اما «فراموشی» وقایع تاریخی است. بزرگترین بلایی که سر بشریت آمده است به خاطر همین «فراموشی»هاست. چه آنان که فرمان پیامبر(ص) در غدیر را به فراموشی سپردند و سالهای غربت اسلام را رقم زدند و چه آنان که احترام دردانه رسولالله(ص) را حفظ نکردند و هم خود و هم امت اسلامی را در ظلمت فرو بردند. عبرتهای عاشورا به خاطر همین موضوع است که هر ساله تکرار میشود تا به یاد بیاورد که فراموشی چه بر سر امت اسلام آورد که نیمقرن از رحلت پیامبر خاتم(ص) نگذشته، نواده هم او را که از اهل بیت است و در شأنش آیه نیز نازل شده است، با آن وضع به شهادت میرسانند.
اگرچه در باب «فراموشی»های صدر اسلام تا قیامت حرف برای گفتن هست، لکن در این مجال آن «فراموشی» را که در دوران کنونی مصیبتزا و خطرناک است بیشتر باید مدنظر قرار داد.
6سال پیش در چنین روزهایی بود در ماه محرم سال 88 که لجبازی و عناد و گردنکشی جماعت قلدرمآب فتنه، کار را به جایی رساند که در ادامه هتک حرمت به امام(ره) و انقلاب و «جمهوری اسلامی»، عاشورای 88 با آن تلخی رقم خورد. پایکوبی و شادی اهالی فتنه در روزی که «فرحت به آل زیاد و آل مروان بقتلهم الحسین علیهالسلام»، چون لکه ننگی بر دامن ایشان ماند. حالا که 6 سال گذشته است، آنانکه اوباش ضدانقلاب را «فرزندان زهرا(س)» و «امت خداجوی» خواندند، هنوز موفق به توبه نشدهاند، چونان برادران یوسف که هیچگاه حتی امکان توبه نیز برایشان محقق نشد یا قاتلان اباعبدالله(ع) که امکان توبه نیز از آنان سلب شد.
با این همه انگار گروهی از به یادآوردن آن روزها عصبانیاند. گروهی که چند سال بعد ادعا کردند: «سوءتفاهم شده بود» و گروه دیگری که وقیحانهتر ادعای طلب سال 88 کردند و بعضی از آنان که امروز در مناصب دولتی هستند بیآنکه عذری خواسته باشند از غلطهای سال 88، مناصب دولتی دارند، آن هم در همین دستگاهی که متهم به تقلبش کردند!
حالا اگر قرار باشد طلبهای سال 88 شمرده شود، خدا میداند چه قدر باید کاغذ سیاه کنیم. 22 خرداد 88، همه در معرض یک انتخاب بودند و نمیتوانستند بیش از یکی را هم انتخاب کنند و اساسا انتخابات برای این بود که مشخص شود آن یک نفر کیست! شنبه 23 خرداد 88 فرارسید و همه منتظر بودند رقبا به طرف پیروز تبریک بگویند اما هیچکدام این کار را نکردند. بعضیها را همین انتخاباتها بدعادت کرده و تعریف و تلقی دیگری برایشان ساخته بود! فکر میکردند، انتخابات زمانی انتخابات است که آنها پیروز میدان باشند؛ تصوری که فائزه هاشمی، دختر آیتالله اشمیرفسنجانی در اغتشاشات بعد از انتخابات صراحتا بدان اشاره کرد و حتی سیدمحمد خاتمی، رئیس دولت اصلاحات را- از آن جهت که نتوانسته است در سال 84 انتخاباتی برگزار کند که پدرش پیروز آن باشد- بیعرضه خواند، بنابراین در تلقی این جریان، انتخاباتی اساسا انتخابات است که برندهاش متعلق به جریان متبوعشان باشد. پس «تقلب» شده است؟ پس تکلیف انتخاباتهای پیشین چه میشود؟ پیروزی چند باره حضرات با همین مکانیزم یعنی با همین شورای نگهبان و نظارت همین مردم کوچه و بازار، چگونه توجیه میشود؟ اما بالاخره باید بدنه
مردم را نسبت به انتخابات بیاعتماد کرد و واقعیت این است اعتراض و به بیان بهتر سوال «رای من کو؟» اساسا اصالت نداشت.
«کمیته صیانت از آرا» و «تقلب» که به اعتراف رئیس دفتر دولت اصلاحات- محمدعلی ابطحی- اسم رمز اغتشاشات و کشاندن مردم به خیابان بود، حرفهایی بود که از قبل زده میشد و آنقدر بر سر زبانها افتاده بود که انگار برای مردم واژههای آشنایی هستند. تشکیل «کمیته صیانت از آرا» از سوی کروبی و موسوی، نامه بدون سلام و والسلام هاشمی به رهبری و سخنان عفت مرعشی، همسر هاشمیرفسنجانی در روز انتخابات مبنی بر «ریختن مردم به خیابانها» مصادیقی از فرآیند بیاعتمادسازی مردم نسبت به انقلاب بود. به بیان بهتر «تقلب» به اعتراف خود طرفداران جنبش سبز ابدا واقعیت نداشت اما ذهن گروهی از مردم را نسبت به نظام، بیاعتماد کرد و این خود هزینه سنگینی برای نظام جمهوری اسلامی ایران به دنبال داشت.
همه اینها بود که رهبر انقلاب 2 سال پیش در دیدار دانشجویان و خطاب به مدعیان تقلب گفتند: «در جلسات خصوصى میگویند ما اعتراف میکنیم که تقلب اتفاق نیفتاده بود. خب! اگر تقلب اتفاق نیفتاده بود، چرا کشور را دچار این ضایعات کردید؟ چرا براى کشور هزینه درست کردید؟»
پاسخ نمیدهند اما. همان سال 88 هم پاسخ نمیدادند. نمیگذاشتند آتش فتنه خاموش شود! چون آسیبی متوجه آنها نبود، یا در خانههایشان در بالای شهر تهران نشسته بودند یا در خیابانهای لندن پرسه میزدند. آنهایی که برای ترویج دروغ تقلب، پول خرج میکردند، پشه اغتشاشات حتی دست و پایشان را هم نگزید و هیچ هزینهای ندادند، پس برای چه باید دلشان میسوخت. برای اینکه آب به آسیاب دشمن هم نیفتد، حتی برای سران فتنه محافظ هم گذاشته بودند. «سوءتفاهم سال 88 را فراموش کنید». این جملهای است که این روزها رهبران جریان موسوم به اصلاحات بر سر زبان رسانههایشان انداختهاند و با تفاسیری که خودشان برای «اسلام رحمانی» ساختهاند، قصد دارند بگویند همه چیز تمام شده است. و حالا و شاید بعد از گذشت 4 سال از ریخته شدن خون انسانهای بیگناه در جریان فتنه پس از انتخابات ریاست جمهوری 88، این سوال عجیبی نباشد که «مسؤولیت خونهای به ناحق بر زمین ریخته شده برعهده کیست؟» و آیا اسلام رحمانی مورد تلقی طرفداران جریان فتنه این خونها را به گردن میگیرد؟ خونبهای سرباز جوانی که مادرش در شهرستان به انتظارش نشسته بود با کیست؟ یا دانشجویی که نمیخواست بگذارد
دیکتاتوری فساد، جمهوریت نظامش را زیر سوال ببرد، به چه بهانه در میان شهدای فتنه 88 نام مادر و دختری به چشم میخورد؛ سرور برومند چوکامی و فاطمه رجبپور که در کنار حوزه 107 نینوا چادر از سرشان کشیدند و در روز 25 خرداد به دست فتنهگران به شهادت رسیدند. واقعا ارزش داشت به خاطر یک «سوءتفاهم» فرزندان کشور قربانی شوند؟! آتش زدن اموال عمومی ملت، مساجد، بانکها و اتومبیلها و اتوبوسها، آتش زدن پایگاه بسیج، به آتش کشیدن هیات و پرچم اباعبدالله همه حاصل یک سوءتفاهم بود؟!
و همینطور طلبهای دیگر، طلبهای تحریم که بعد از فتنه قوت گرفت. طلبهای آرمیتا و علیرضا، بیاحترامی به قانون، سوءاستفاده از خط امام(ره) و باقی طلبها که این روزها میخواهند رویش سیمان بریزند تا مگر فراموش شود. حاشا که فراموش کنیم.
دیدگاه تان را بنویسید