باشگاه خبرنگاران: او با سواد پنجم ابتدایی وارد زندان شده است ولی حالا درس میخواند و قرآن می آموزد . شاید تمام آنچه را درباره فوت همسرش گفت واقعیت داشته باشد، شاید هم پاره هایی از آن را بهعمد تعریف نکرده باشد؛ ولی در حال حاضر آزادی او در گروی تصمیم خانواده همسر مرحومش است؛ تصمیمی که میتواند او را به زندگی و فرزندانش بازگرداند. از خودت بگو. اسمم اسلام است و 38 سال دارم. حدود 11 سال است که به جرم قتل همسرم در زندان مرکزی تبریز شبو روز را سپری میکنم و برایم حکم اعدام صادر شده است . سال 77 با دختر یکی از دوستان پدرم ازدواج کردم که حاصل این ازدواج یک دختر و یک پسر است. همسر م سال 82 در اثر خفگی ناشی از گازگرفتگی فوت کرد . روز حادثه چه اتفاقی افتاد؟ موقع وضع حمل همسرم از بارداری اولش من در ترکیه بودم بنابراین خانواده ام همسرم را به بیمارستان بردند. در بیمارستان اعلام میکنند که فرزندم باید با عمل سزارین به دنیا بیاید و برای اینکار رضایت من لازم بود. تا من خودم را به تبریز برسانم 38 ساعت طول میکشد. فرزند اولمان به دنیا آمد ولی همسرم دچار دردهای پهلوی شدید شد. از آن به بعد مرتب به بیمارستان میرفتیم و دیگر
برایمان عادت شده بود تا اینکه یک سال بعد فرزند دوم ما هم به دنیا آمد . دردهای همسرم همچنان ادامه داشت تقریبا ماهی یک بار به بیمارستان می رفتیم . وقتی این حالت عادی میشود یک مقدار از استرس های اولیه آدم به طور طبیعی کم میشود که برای من هم همین طور شده بود. کار من بردن کاروان به کربلا بود. شب حادثه همسرم دوباره دچار درد پهلو شد. چون کار داشتم از او خواستم تا فردا بیمارستان برویم . ساعت هشت شب بود و بعد از خوردن شام با دخترم به خانه پدرم رفتیم. بعد از آن هم برای دیدن یکی از دوستانم رفتم. ساعت از 12 شب گذشته بود که به خانه برگشتیم و با دخترم کنار هم خوابیدیم . نزدیکیهای صبح بود که با صدای پسرم که تازه یکساله شده بود از خواب بیدار شدم. ساعت ششونیم صبح بود. پسرم تشنه بود و آب می خواست. احساس کردم نفسم سنگین شده است. به اطراف نگاه کردم لوله بخاری از جای خودش خارج شده بود و ما دچار گازگرفتگی شده بودیم. به سرعت بچهها را بغل کردم تا از اتاق خارج کنم در همین حین با پایم به پهلوی همسرم زدم تا از خواب بیدار شود اما متوجه شدم صورتش کبود شده است، صدایش کردم جوابی نداد. همسایهمان را صدا کردم، فکر می کردم شاید
بیهوش شده است و میتوانم به او کمک کنم ولی خیلی زود متوجه شدم که کار از کار گذشته و همسرم فوت کرده است . چگونه دستگیر شدی؟ بعد از این اتفاق از طرف اداره آگاهی برای بررسی وضعیت مراجعه و مرا دستگیر کردند. در دادگاه همین ماجرا را تعریف کردم ولی گفتند فوت به دلیل سهلانگاری تو بوده است؛ اگر همسرت را بیمارستان میبردی هرگز این اتفاق نمیافتاد. متأسفانه وقتی این اتفاق افتاد من ابتدا همسایهها را صدا کردم و آنها وسایل اتاق را بههم ریختند بنابراین وقتی مأموران آگاهی آمدند، صحنه بههم ریخته بود . در کالبدشکافی علت فوت را نرسیدن اکسیژن به سلولهای مغزی اعلام کردند اما در نهایت برای من حکم قصاص صادر شد، 2 بار حکم اعدام نقص و تایید شد و اکنون منتظر حکم اعدام هستم . البته درخواست اعاده دادرسی داده ام ولی هنوز خبری نیست . چند سال در زندان به سر میبری؟ من 11 سال است که در زندان به سر میبرم چرا تا این لحظه علت اصلی فوت همسرم اعلام نشده است؟ این همه از سالهای عمرم به تباه گذشته است. می دانم که خانواده همسرم همهشان اعلام رضایت میکنند و فقط مادر همسرم است که مخالف است. فکر میکنم میشود به پرونده من سریعتر رسیدگی
کنند. فرزندانم مادر خودشان را از دست دادهاند و من هم با این وضع از آنها دور هستم. تنها دلخوشی من به این زندگی بچههایم هستند آنها هم اکنون پیش مادر همسرم زندگی میکنند . هر دوی آنان قاری قرآن هستند و من به داشتن آنها افتخار میکنم .
دیدگاه تان را بنویسید