روزنامه ایران: آخرین عضو باند تبهکاری درژاپن معروف به «یاکوزا»ها که پسر جوان ایرانی را به قتل رساندهاند، صبح دیروز با انتقال به دادسرای جنایی تهران جزئیات درگیری خیابانی ونحوه جنایت را تشریح کرد.متهم به قتل مدعی شد، قربانی ماجرا در جریان فروش سیم کارت 4 میلیارد تومانی به قتل رسیده است.
متهم 31 ساله ایرانی که دارای تابعیت ژاپنی است 28 آذر 5 سال قبل با همدستی 7 تن دیگر، یک مرد ایرانی را با ضربات قمه درشهر ناگویا درژاپن به قتل رساندند؛ پس ازاین جنایت خونین، 7 متهم فراری وتحت تعقیب پرونده درکشورهای ژاپن و ایتالیا دستگیر شدند اما آخرین بازمانده این باند که حدود پنج سال قبل با هویت جعلی به ایران گریخته ودریکی ازشهرهای شمالی کشورزندگی مخفیانهای داشت سرانجام با تلاش کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی تهران وتحت نظر بازپرس مرشدلو از شعبه هفتم دادسرای جنایی دستگیر شد.
متهم جوان صبح دیروز وقتی مقابل بازپرس پرونده ایستاد، ضمن تشریح جزئیات جنایت مدعی شد که مشارکت در نزاع را قبول دارد اما اتهام قتل را ردکرد. متهم دیروزپس ازپایان جلسه بازپرسی، در گفتوگو با خبرنگارجنایی «ایران» از معاملات مربوط به قاچاق مواد مخدر در ژاپن و عضویت در باند و موارد جالب توجه باندهای تبهکاری گفت.
چند وقت عضو باند یاکوزا بودی؟
یاکوزا؟ اصلاً چنین چیزی را قبول ندارم. چون یاکوزا نیستیم، ما در کار مواد مخدر بودیم.
لقب هم داری؟
بله، به من میگویند ثانی.
قتل را تو انجام دادی؟
نه.
پس بیگناهی؟
نه، نمیگویم بیگناهم چرا که در آن نزاع شرکت داشتم. ما 8 نفر بودیم که باهم به میلاد حمله کردیم.
از اختلافتان با مقتول بگو؟
ما یک باند مواد مخدر داشتیم، برای همین سیمکارتهایی را خریداری میکردیم که مشتریهای مخصوص داشت. یعنی افرادی با این سیمکارتها تماس میگرفتند و درخواست مواد مخدر میکردند. هر چقدر زنگ خور این سیمکارتها بیشتر بود، ارزش آن بالاتر میرفت. میلاد هم صاحب یکی از این سیمکارتها بود. ما سیمکارت را به مبلغ 4 میلیارد تومان از او خریداری کردیم.
این پول را چطور به او پرداختید؟
800 میلیون تومان آن را در ژاپن به خود میلاد دادیم که میخواست با آن ماشین بخرد. سه میلیارد و 200 میلیون تومان هم باقی مانده بود که از طریق خانواده همدستانم که در ژاپن دستگیر شدهاند به مادر مقتول پرداخت شده است.
به چه صورت این مبلغ را به او پرداختید؟
ما در کار خرید و فروش مواد مخدر هستیم، چون کارمان غیر قانونی است، پول دادنها و پول گرفتن فقط نقدی انجام میگیرد. به هیچ عنوان هم به حساب کسی پول واریز نمیکنیم. این پولها را هم به صورت نقدی و به یورو به خانواده مقتول دادیم.
مدرکی هم برای اثبات اینکه به آنها پول دادید؛ دارید؟
من آن زمان ژاپن بودم اما دوستانم بواسطه خانواده همدستانم این پول را به آنها دادند که مدارک زیادی هم دراین باره موجود است.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
دو ماهی از خرید گوشی گذشته بود که متوجه شدیم زنگ خور تلفن کم شده است. تلفنی که باید روزی حداقل 30 تا زنگ میخورد، در روز تماسهای خیلی کمی داشت. وقتی موضوع را با دقت بررسی کردیم متوجه شدیم صاحب قبلی تلفن تماس گرفته و گفته شمارهها تغییر کرده است. اینطوری مشتریها با شماره جدیدی که میلاد در اختیارشان گذاشته بود تماس میگرفتند.
با میلاد در این رابطه صحبت نکردید؟
زیر بار نمیرفت، حتی به عنوان مشتری با شماره تلفن جدیدی که بین مشتریهایش پخش کرده بود تماس گرفتیم و خود میلاد جواب داد. به او گفتیم دست از کارش بردارد اما قبول نکرد، حتی قبول نکرد پولمان را پس دهد. بعد از مدتی هم میلاد ناپدید شد. هیچ کاری نمیکرد تا نتوانیم ردش را به دست آوریم. بالاخره از طریق شماره تلفنی که میلاد به مشتریهایش داده بود او را پیدا کردیم. با او به عنوان خریدار مواد قرار گذاشتیم. سر قرار رفتیم تا او را بترسانیم اما میلاد با دیدن ما فرار کرد.
چه ساعتی این اتفاق افتاد؟
یک و نیم نصف شب بود که با سه خودرو تعقیبش کردیم. به محض فرار میلاد یکی از ماشینها سد راهش شد، من و یک ماشین دیگر هم در تعقیبش بودیم. میلاد وقتی راهش را مسدود دید، خواست تغییر مسیر دهد که با جدول خیابان برخورد کرد و متوقف شد. به دنبال این برخورد، ماشین ما هم با خودرواش تصادف کرد. از ماشین پیاده شدیم و به طرف میلاد رفتیم.
مسلح بودید؟
همه ما قمه و چوب داشتیم اما میلاد اسلحه داشت. او اسلحهاش را به طرف من گرفت و من با قمه به دستش زدم. اسلحه روی زمین افتاد و میلاد به صورت من گاز اشک آور زد. بعد از آن من دیگر چیزی ندیدم و همدستانم با او درگیر شدند.
بعد چه اتفاقی افتاد؟
هر هشت نفرمان سوار بر خودرویی که سالم مانده بود فرار کردیم. میلاد هم بعد از خاک کردن مواد مخدری که همراهش بود به سوپرمارکت رفت اما در آنجا مأموری به او مشکوک شده و او را به بیمارستان میبرد.
نمی دانی چه کسی ضربه نهایی و مرگبار را به او زد؟
من آن موقع چیزی نمیدیدم چون چشم هایم بشدت میسوخت. اما میلاد آنقدر حالش خوب بوده که مواد مخدر را زیر خاک دفن کرد. فیلم این کارش هم توسط دوربینهای پارک ضبط شده بود. از طرفی دولت ژاپن 21 مأمور و پرسنل بیمارستانی که میلاد را به آنجا بردند به خاطر سهلانگاری و بیتوجهی در رسیدگی به او اخراج کردند. چرا که میلاد ایرانی بود و اقامت نداشت به همین خاطر هم با تأخیربه او رسیدگی کرده بودند.
به غیر از میلاد از شخص دیگری هم سیمکارت خریده بودید؟
بله، 5 سیمکارت دیگر هم داشتیم اما فروشندگان آنها با ما این کار را نکرده بودند و تنها میلاد مشتری دزدی کرده بود.
چطور سیمکارتها را ارزشیابی میکردید؟
دخل میزدیم، یعنی یک ماه تعداد تماسها را حساب میکردیم و ضربدر 6 میکردیم. این قانون کار ما بود. بعد هم سیمکارتی که تعداد تماسهایش از همه بالاتر بود را خریداری میکردیم.
میلاد مشتریها را چطور جمع کرده بود؟
او کنار پارکهای میایستاد و شمارهاش را به مشتریهایی که مواد میخواستند میداد. اینطوری طی چند وقت مشتریهای زیادی جمع کرده بود.
میلاد در آنجا چه کار میکرد؟
او هم مثل ما در کار خرید و فروش مواد بود. البته گفته بود پدر خانم ژاپنیاش نمایشگاه دارد. اما آنجا که به ایرانیها بال و پر نمیدهند چه برسد به اینکه یک ایرانی را به دامادی قبول کنند.
چرا به ایران آمدی؟
حدود 8 ساعت بعد از درگیری بود که یکی از دوستانم با من تماس گرفت و گفت که میلاد حالش بد است. من هم ترسیدم و به ایران آمدم.
یعنی قاچاقی به ایران آمدی؟
با پاسپورت جعلی. از ژاپن به ترکیه و از آنجا به ایران. در فرودگاه دو کشور راز جعلی بودن پاسپورتها لو نرفت اما زمانی که به ایران آمدم در فرودگاه متوجه شدند و با وثیقه آزاد شدم.
از فروش مواد چقدر گیرت میآمد؟
ماهی 300 تا 400 میلیون تومان اما این درآمد خیلی کم بود چرا که تعداد ما زیاد بود.
به چه دلیل از ایران رفته بودی؟
در سودای پولدار شدن 13 سال قبل ایران را ترک کردم. دو سال در آلمان بودم و بعد از آن راهی ژاپن شدم و 11 سال آنجا کار میکردم.
چه کاری انجام میدادی؟
کاری گیرم نیامد به همین دلیل مجبور شدم قاچاق مواد مخدر کنم. نه من، بلکه اغلب ایرانیهایی که در ناگویا در ژاپن هستند مواد خرید و فروش میکنند و کسی به آنها کار نمیدهد.
وقتی کار پیدا نکردی چرا به ایران برنگشتی؟
آنجا برای خودم زندگی تشکیل دادم و با زنی دو رگه ژاپنی-روس ازدواج کردم. ازدواجم را چهار سال قبل در آنجا ثبت کردیم و زمانی که به ایران آمدم هم ازدواجمان را ثبت کردیم.
بچه هم داری؟
همسرم باردار است.
همسرت میدانست در کار قاچاق هستی؟
اصلاً. هرگز از این موضوع خبر نداشت.
پشیمانی؟
بله، خیلی زیاد. اما افسوس که زندگی، جوانی و عمرم به تباهی گذشت و...
دیدگاه تان را بنویسید