سرویس سیاسی فردا؛ مسعود یارضوی : اعدام تعدادی از منافقین در سال ۶۷ یا به قول معروفتر «اعدامهای سال ۶۷» یکی از پروندههای جنجالی در تاریخ جمهوری اسلامی است که عموماً پاسخهای قانعکنندهای درباره آن به سؤالکنندگان و کسانی که در این امر شبهاتی دارند، ارائه نشده است.
اگر مایلید پاسخها و اطلاعات من در این زمینه را بخوانید:
یکم: اینکه از روی کنایه گفته میشود چرا جمهوری اسلامی چند هزار نفر را #اعدام کرده؟ و این کار با توجه به تعداد، حتماً ناحق بوده است! از لحاظ فلسفی و معنایی حرف درستی نیست. (فرض بر آنکه در تعداد ادعا شده مناقشهای نباشد!)
یعنی معیار سنجش حق و باطل یک تصمیم، این نیست که یک نفر اعدام میشود یا چند هزار نفر...
کما اینکه امیرالمؤمنین(ع) و یارانش در جنگ با خوارج نیز پس از محاجّه با #نهروانیان و توبه و بازگشت کثیری از آنها؛ اما جمله ماندگان را از دم تیغ گذرانیدند و جز چند نفر معدود، کسی از آنها باقی نماند.
دوم: نظام جمهوری اسلامی در ماجرای سازمان مجاهدین خلق یا همان منافقین، صبر و رأفتی مثالزدنی به خرج داده است.
مردم باید بدانند که پس از ورود سازمان به فاز مسلحانه علیه مردم و ترور تعداد زیادی از چهرههای نظام و انقلاب؛ البته تعدادی کثیری از منافقین دستگیر شدند.
و بدیهیست که نظام میتوانست (و شاید حق هم داشت) که در همان لحظه اول تمام آنها را به جوخههای اعدام بسپارد.
اما بر اساس منش و ممشای امام راحل این اتفاق نیفتاد. و به جای آن نهضتی به نام روشنگری در بازداشتگاههای منافقین ترویج شد.
رخدادی مبارک که با عملگری بزرگانی همچون مرحوم پرورش، شهید لاجوردی، چهرههای امنیتی وقت کشور و دیگران، پیش رفت و کثیری از بازداشتشدگان تحت عنوان «توّابین» به آغوش جامعه و خانوادههای خود برگشتند.
اما کثیری از منافقین هم بر اعتقادات خود ماندند و توبه نکردند و زندان را ترجیح دادند...
سوم: در اوایل انقلاب و میان مقاماتی که در بحث زیر ضربه بردن سازمان منافقین نقش داشتهاند اختلافات عمیقی درباره نحوه برخورد و شعوب آن وجود داشته (اشارهام به خاطرات آقای عزت مطهری است) و مسئله شدت و حدّت برخوردها و یا لزوم برخی دستگیریها همواره مورد مناقشه برخی مسئولان امر و آگاهان صحنه بوده است.
با تمام این تفاسیر اما تعداد کثیری از همان منافقین توبه نکرده و بر سر اعتقاد غلط خویش مانده که هنوز در زندان مانده بودند ولی ظاهراً چندان خطرناک نبودند؛ با نظر برخی از مسئولان نظام و با تأکید بر رأفت شیعی انقلاب اسلامی، تا قبل از سال ۶۷ شصت آزاد میشوند.
و جالب آنکه بر اساس اطلاعات من در خوانشهایی که از اسناد نیروی زمینی ارتش داشتهام، کثیری از همین طُلَقا، در هموارسازی تحقق عملیات «فروغ جاویدان» منافقین در پایان جنگ نقش ایفا کردند و به گواه اسناد ارتش، نقطه اتکای اصلی و البته کمتر گفته شده منافقین در جریان آن عملیات، به همین افراد بوده است.
و چهارم: با عنایت به حقایق پیشگفته و بویژه آنچه که در بند سوم شرح دادم، بدیهی بود که پسماندههای منافقین در زندانها که توبه نکرده و بویژه پس از عملیات فروغ جاویدان امیدهایی هم یافته بودند؛ هیچ صفت دیگری غیر از «محارب» نمیتوانستند، داشته باشند. (دقت کنید که اگرچه ما عملیات مرصاد را دستاوردی بزرگ علیه منافقین میدانیم اما بحث نفوذ آنها تا عمق کشور و دست یافتن به هدفی که رژیم بعث طی ۸ سال هم به آن نرسیده بود جای تأملات عمیق دارد)
خاصّه آنکه بعد از عملیات بزرگ فروغ جاویدان و زمینهسازی عوامل داخلی منافقین برای تحقق اهداف این عملیات، دیگر جای هیچ شکّ و تردیدی مبنی بر محارب بودن این افراد باقی نمانده بود.
اکنون نظام اسلامی میبایست چه تصمیمی میگرفت؟! آیا تعداد کثیری زندانی محارب با جرمهای اثبات شده را همچنان و به سیاق ۱۰ سال قبل از آن در زندان نگه میداشت؟!
که در نتیجه حکماً میبایست تبعاتی مثل اعتراضات طائفهای و خویشی، حمایتهای کشورهای معارض از اینان، احتمال بدنام شدن نظام بواسطه اعمالی مثل اعتصاب غذا و یا انتحار جمعی منافقین در زندان، احتمال ظهور دوباره میلیشای داخلی منافقین و همینطور احتمال جدی بروز عملیاتهای خرابکارانه برای آزاد کردن این منافقین مانده در زندان را هم به جان میخرید!
یا اینکه برای صلاح مردم و کشور، تصمیمات بهتری هم وجود داشت؟!
این سؤالی است که در پایان بند چهارم توضیحات من، شما باید به آن پاسخ بدهید...
منبع: کانال قلمدان
دیدگاه تان را بنویسید