فرشاد مؤمنی *. یکی از گرفتاریهای خیلی بزرگ در کشورهای در حال توسعه این است که تصمیمگیریها و فرآیندهای تخصیص منابع در این کشورها روال منطقی خودش را طی نمیکند و به شکل سیاستزده و تبلیغاتی شعارهایی داده میشود و ایدههایی مطرح میشود، آن وقت این شعارها و ایدهها گره میخورد به حیثیت سیاسی اجتماعی دولت. از آنجایی هم که این فرآیندها طبیعی طی نشده است و پایههای آماری و مبانی نظری و منطق رفتاری آنها مشخص نیست، میآیند روی یک سطح کم از دانایی، انتظاراتی خیلی بزرگ بار میکنند. بعد وقتی که آن انتظارات بزرگ محقق نمیشود یا دقیقاً عکس آن اتفاق میافتد یکی از راهکارها و چارههایی که پیدا میکنند (البته در برخی مواقع میشود پذیرفت که در طرحها حسن نیت هم وجود دارد) این است که میگویند چه کار کنیم که حفظ آبرو شود؟ و بعد در این شرایط میآیند خودشان را پشت چیزهایی خیلی معتبر و محترم پنهان میکنند. یعنی زمانی که پرستیژ دولت در خطر میافتد آن وقت انجام یک کارهایی ممکن است مباح شود که در شرایط عادی این کارها مباح نیست. بنابراین
شاید بهتر باشد آنطور که از زبان حافظ بیرون میآید، کار بد مصلحت آن است که مطلق نکنیم. چیزی که من میگویم معنایش این است که فرض میگیریم حسن نیتی وجود داشته و کاری صورت گرفته است اما برنامه آنطور که انتظار میرفته پیش نرفته است، اما اگر شما به موقع اشتباهات خودتان را بپذیرید پرستیژ دولت را حفظ کردهاید و در کارتان صداقت هم داشتهاید. اتفاقاً بزرگترین خدمت صداقت است به این خاطر که ما میتوانیم علاج واقعه را قبل از اینکه هزینههای غیرعادی افزایش پیدا کند یا خسارتها غیرقابل جبران شود صورت دهیم. ایدههایی برای گسترش عدالت همیشه وجود داشته و همه برای تحقق آن تلاش کردهاند، اما به نظر من دوره آقای احمدینژاد دوره بیاعتبارسازی مفاهیم بسیار معتبر بود. یکی از آن مفاهیم بسیار معتبر عدالت است. ما از نظر اعتقادی جزو عدلیه محسوب میشویم. ما عقیده داریم یک جامعه یا حکومت با کفر میتواند تداوم داشته باشد اما با ظلم نمیشود. این دولت آمد به بدترین شکل ممکن از عدالت دفاع کرد و وقتی از یک چیزی بد دفاع شود اثر تخریبی آن از حمله به آن پدیده خیلی جدیتر میشود. یکی از آن کارها طرح ایده سهام عدالت در ابتدای کار دولت
بود. من به عنوان کسی که نزدیک به دو دهه راجع به خصوصیسازی کار کردهام عقیده دارم اینها آمدند لباس عدالت به تن ایدهای کردند که در بلوک شرق سابق پس از فروپاشی تحت عنوان کوپن سهام مطرح شده بود. من به واسطه مطالعاتی که در این زمینه داشتم خیلی شفاف توضیح دادم که شما با این کار نوعی به همریختگی در جامعه ایجاد میکنید بدون اینکه حتی بتوانید کوچکترین گام موثری به سمت عدالت با هر درکی که دارید برداشته باشید. برای اینکه اینها را متقاعد کنم، استناد کردم به آخرین گزارشی که وزارت اقتصاد و دارایی تا آن زمان درباره وضعیت عملکرد شرکتهای دولتی ارائه کرده بود. در آن گزارش ۱۰۰ شرکت برتر دولتی را شناسایی کرده بودند که طی دوره مورد بررسی سود خالصشان بین ۷/۰ درصد تا سه درصد در نوسان بوده است. یعنی در سطح شرکتهای دولتی، ممتازترینشان در بهترین سالهای عملکردشان حداکثر سه درصد سود نشان داده بودند. بعد من آمدم سه فرض را مبنا قرار دادم. گفتم فرض میکنیم تمام سهامی که دولت به نام سهام عدالت واگذار میکند مربوط به بهترین شرکتهای دولتی باشد، فرض دوم این بود که این شرکتهای دولتی هم همواره در قله ثبتشده عملکردی خودشان باشند
یعنی سه درصد سود بدهند و هرگز از آن پایینتر نیایند، فرض بعدی هم این بود که شما هرگز به فکر بازپسگیری اصل این رقم سهام توزیعشده هم نباشید. با این فروض وقتی شما نفری ۵۰۰ هزار تومان سهام عدالت بین مردم توزیع میکنید، با ضرب کردن این مبلغ در سه درصد میزان آن چقدر میشود؟ میشود ۱۵ هزار. یعنی دولت در بهترین حالت میتواند به افرادی که به آنها سهام عدالت داده است، سالی ۱۵ هزار تومان سود سهام به عنوان کمک پرداخت کند. * اقتصاد دان و عضو هیات علمی دانشگاه علامه طباطبایی
دیدگاه تان را بنویسید