چرا بعضیها از شکست تیم ملی خوشحال شد؟
تیم ملی ایران در نیمهنهایی جام ملتهای آسیا شکست میخورد تا حسرت رسیدن به فینال این جام برای ما به قدمتی نیمقرنی برسد. اما آنچه مایه تعجب است نه شکست ورزشی که واکنش برخی از بدنه جامعه به این شکست است. در رویهای عجیب تعداد قابل توجهی از مردم از این شکست خوشحالند! توجیه دلایل خوشنودی از شکست تیم ملی برای آنها این است که این تیم حامی مردم نیست و همان بهتر که شکست بخورد! البته که بیراه هم نیست وقتی مدیر روابط عمومی ریاست جمهوری پیروزی برابر ژاپن را جزو دستاوردهای دولت اعلام میکند باید نسبت به شکست تیم ملی هم چنین رفتارهایی را انتظار داشت. اما آیا باید از این وضعیت نگران باشیم؟ اینکه هر چیزی که منتسب به حاکمیت است در قالب وضعیت دو قطبی کنونی قرار بگیرد و قضاوت شود؟
پدیدههای اجتماعی بر همدیگر تاثیر دارند
شکست تیم ملی فوتبال ایران و خوشحالی بخشی از مردم از این اتفاق یک گزاره بدیهی را پیش روی ما میگذارد، اینکه اگرچه برخی به آن باور ندارند اما به نظر میرسد این موضوع نشانه آشکاری است بر حرکت پرشتاب جامعه به سمت دوقطبی شدن. هر چند در مقابل این باور هستند جامعهپژوهانی که باور دارند این موضوع آنقدر هویدا نیست که برچسب دوقطبی به آن بزنیم. آنچه مهم است اینکه بدانیم پدیدههای اجتماعی اساسا بر همدیگر تأثیر و تأثر دارند. در همه حوزههای اقتصاد، فرهنگ، سیاست و اجتماع تأثیر میگذارند و تأثیر میپذیرند. ما اگر این روابط را درست نبینیم و بخواهیم تک محوری فقط به یک سوی قضیه نگاه کنیم و فقط با یک رویکرد روانشناسی مردمی و تودهای به آن بپردازیم، بحث نارسا و ناقص میماند. اگر بخواهیم پیشداوری و جانبداری کنیم یا گرایشهای خاص چه نفی و چه سلبی و چه ایجابی و ایدئولوژیک داشتهباشیم، کلاً ابعاد بحث چیزهای دیگری میشود.
ورزش؛ سیاسی است؟
در جامعهای که طی یکسال اخیر دچار تشنج است، اینها روی همه پدیدهها از جمله در امر ورزش تأثیر میگذارد. هر چند فی نفسه نباید موضوع ورزش این چنین سیاسی شود، ولی واقعیت این است پدیدههای اجتماعی با خوشایند یا باید و نباید افراد و جریانات سیاسی جلو نمیرود، سازوکارها و مکانیسمهای درونی خودش را دارد. زمانی که جامعه با این تنشها روبهرو است این رفتار بر روح و روان افراد تأثیر میگذارد، همه چیز از کانال و جایگاه طبیعی و نرمال خودش خارج میشود. وقتی جامعه دچار یک دو قطبی توأم با تنش میشود، اساساً دیگر بحثهای عقلانی، توجیهی و تحلیلی از جایگاه خودش خارج میشود و مخاطب خودش را از دست میدهد. جامعه نباید به این مرحله تنش میرسید، ولی وقتی که به اینجا رسید کمترین کار رسانه این است که این مسئله را تشدید نکند.
وقتی جامعه قهر میکند
اساساً باورپذیری موضوع مطرح است. وقتی بخشی از جامعه اعتماد را از دست داده، یعنی سرمایه اجتماعی آن به شدت مخدوش شدهاست، این یعنی یکسری از پیشفرضهای ما مورد تردید و تأمل است، یعنی الان قرائت، تفسیر، درک، برداشت و باور از همین مقوله ملیگرایی نیز حالت دیگر پیدا کردهاست، مثلاً در مقطع هشت ساله جنگ چرا مردم پای کار بودند؟ چون واقعاً دفاع را ملی و میهنی ما به ازای بیرونی داشت و عناصر درونی آن تناقض نداشت، الان این مسئله از زوایه دید این افراد اینگونه نیست. باید دید آغازگر سیاسی بحث کجاست؟ تیمی که راه میافتد با یک جریانات سیاسی شروع به مقابله میکند، این پیامدها را هم دارد، باید به دنبال علتها و نه معلولها برویم. این موضع تنها در بخش ورزشی نیست. جشنوارهای سینمایی هم دچاز چنین نگاهی است، اینکه بسیاری به واسطه اجرای این جشنواره توسط دولت با آن قهر میکنند هم نشانههای مشابهی به وضعیت تیم ملی دارد.
دیدگاه تان را بنویسید