" دست و پنجه آقای مرشد درد نکند "
در انتهای ورزش از ایشان خواستیم تا دعا بفرمایند که ایشان گفتند: "شما که ورزش کردید باید دعا کنید". در نهایت و با اصرار فراوان ما با این جمله شروع کردند که " دست و پنجه آقای مرشد درد نکند ". این حرفی است که معمولاً در زورخانه ها می زنند ، همه تعجب کرده بودند و می گفتند ایشان هم این کاره هستند !
همشهری پایداری : خیلی دلمان می خواست که محضر رهبری ورزش باستانی را به نمایش بگذاریم ولی نمی شد . یک روز مدیر آسایشگاه گفت که مسئول دفتر آقا می خواهد برای بازدید از آسایشگاه تشریف بیاورند . شما یک تیم درست کنید و ورزش باستانی را به نمایش در آورید.. من گفتم :"ورزش نمی کنیم !". با بهت و تعجب دلیلش را خواست؛ من هم فرصت را غنیمت شمرده و با جسارت خاصی گفتم " ما دلمان می خواهد برویم پیش آقا ورزش کنیم". بلاخره آقای گلپایگانی مسئول دفتر آقا به آسایشگاه آمدند و من ماجرا را گفتم و پیراهن های باستانیمان را که یک طرفش عکس امام و رهبر بود را به ایشان نشان دادیم . آنها را از ما گرفتند و همراهشان بردند. دو ماه بعد زنگ زدند که برای اجرای ورزش باستانی به حسینیه امام خمینی (ره) بیایید.ما هم دیگر سر از پا نمی شناختیم. با ماشین جیپ داغانی که داشتم صبح تا شب از محله به محله دیگر می رفتم تا بچه ها را جمع کنم. به هر زور و زحمتی بود تیم را تشکیل دادیم و جلسه ای هم تمرین کردیم. جلوی آقا هم ورزش خوبی انجام دادیم. وقتی کارمان تمام شد ، حضرت آقا در جمع رزمنده ها آمدند و تک تک ما را مورد لطف و عنایت قرار دادند. آنجا گفتند " خیلی لذت بردم. تا حالا ندیده بودم که بچه های جانباز یک دست ورزش کامل انجام بدهند". من چند دفعه دیگر هم به واسطه مراسم عقدم و بازدید ایشان از آسایشگاه توفیق زیارت آقا را داشتم و در خواست کردم که دوباره در محضرشان ورزش کنیم . ایشان گفتند به آقای گلپایگانی سپردند که وقتی در نظر بگیرند. این دفعه به توصیه های ایشان که در جلسه قبل فرموده بودند ، گوش کردیم. سنگ نگرفتیم و با ویلچر هم چرخ نزدیم . به ما گفتند اگر چند سال پیش بود که من این مسئولیت را نداشتم خودم می آمدم وسط و پا می زدم و خاطرات باستانی کار کردنشان در مشهد را برایمان تعریف کردند. در انتهای ورزش از ایشان خواستیم تا دعا بفرمایند که ایشان گفتند: "شما که ورزش کردید باید دعا کنید". در نهایت و با اصرار فراوان ما با این جمله شروع کردند که " دست و پنجه آقای مرشد درد نکند ". این حرفی است که معمولاً در زورخانه ها می زنند ، همه تعجب کرده بودند و می گفتند ایشان هم این کاره هستند !
دیدگاه تان را بنویسید