صحبتهای جنجالی جدید و بحث برانگیز پدر همسر سابق مهناز افشار
«محمدعلی رامین» عنوان کرد: انواع سرخوردگیها ، بیماریها و مرگهای مبهم به سراغ بعضی سلبریتیهایی میآید که مهاجرتهایی از ایران به کشورهای دیگر داشتهاند.
«محمد علی رامین» را اغلب به عنوان معاون مطبوعاتی دولت دهم میشناسند؛ اما او پیشینهای طولانی در عرصه هنر و رسانه دارد؛ 49 سال پیش در تالار فرهنگ دزفول تئاتر بازی میکرد؛ برخی از اشعار چهل سال اخیرش در سبکهای مختلف، خاطره انگیز و خواندنی است.
وی دو سال (1370 تا 1372) در کانال آزاد تلویزیون آلمان برنامه هفتگی «سیمای نور» را به زبان فارسی و آلمانی تهیه و تولید و اجرا کرده است؛ یک سال (1373 تا 74) معاون فرهنگی مؤسسه رسانههای تصویری وزارت ارشاد بوده؛ از سال 1377 مدیر صاحب امتیاز و مسئول ماهنامه امامت بودو
از سال 1374 تا 1385 مسئولیتها و فعالیتهای متنوعی در صدا و سیما داشته است (عضو مدیران مؤسس شبکه چهار سیما، مشاور فرهنگی سیاسی همین شبکه، مشاور اداره کل تأمین برنامه خارجی سیما، تحلیل گر واحد مرکزی خبر، تهیه کننده چندین مجموعه برنامه مستند، مجری و کارشناس ده ها برنامه فرهنگی علمی و مستند شبکه چهار و...)؛ عضو هیأت اسلامی هنرمندان و...را برعهده داشته است.
در این مصاحبه تلاش کردیم پدیده «مهاجرت و سلبریتیها» و نسبت آن با گام دوم انقلاب اسلامی را از نگاه «محمدعلی رامین» مورد بررسی قرار دهیم:
نظر شما درباره «مهاجرت چهرهها»، از ورزشکار و داور و شطرنج باز تا هنرپیشه و مجری تلویزیونی به خارج از کشور چیست؟
- پدیده مهاجرت، یک «سکه دو رو» است؛ از یک طرف ناشی از نبرد بی امان تبلیغاتی دشمنان علیه کشورمان برای فرسایش سرمایه اجتماعی ماست و از طرف دیگر، نشانه «جهانگرایی» ایرانیان است که فراتر از مرزهای جغرافیایی تنفس میکنند و افق نگاهشان وسیع تر از سرزمین پدرانشان است و حضورشان در هر کجای دنیا، به مرور زمان، باعث شکل گیری هستههای انسانی با هویت «فرهنگ ایرانی» خواهد شد.
اما با مشاهده بسیاری از نشانهها، این دیدگاه شما بر واقعیات منطبق نیست و سوال برانگیز است...
- متوجه ابهامات پیش آمده در ذهن شما هستم...
پس لطفاً بفرمایید، وقتی سلبریتیها که غالبا به صورت «قهر» از کشور خارج می شوند و بعضاً در خدمت رسانههای بیگانه و زیر پرچم بیگانگان قرار میگیرند، چگونه ممکن است، خودشان موجب شکل گیری هستههایی با هویت ایرانی بشوند یا به چنین هستههایی نزدیک بشوند؟!... اصولاً آنها قبل از خروج از کشور، با هویت ایرانی خودشان فاصله گرفته بودند...
- بحث مهمی است که تا به حال کمتر مورد بررسی قرار گرفته؛ بنابراین در اینجا برخی از زوایای موضوع را با شما در میان میگذارم تا بعداً با دقت و جامعیت بیشتری مورد مطالعه و بحث کارشناسی قرار بگیرند: نکته اول این که سالانه دهها هزار نفر با انگیزههای شخصی کاملاً متنوع، مهاجرت میکنند که گاهی تعدادی چهره مشهور هم در میان آنها دیده میشود که غالباً آنها هم دلائل شخصی خاص خود را دارند، هر چند رنگ و لعاب سیاسی به آن بدهند.
دوم این که در این ماجرا، هر چند خود مهاجران اغلب با «ساده انگاری» و «خیالات موهوم»، سرنوشت خود را به دست «آرزوها» میسپارند، اما نباید ما نیز همه چیز را مقطعی نگاه کنیم و صرفاً ظاهر قضایا را در نظر بگیریم و چشم اندازهای آینده را از نظر دور بداریم.
سومین نکته مهم این است که «ترک دیار» توسط هر هموطنی و به هر بهانهای، همواره با یک احساس دوگانه همراه است، یکی «دل کندن» از بخش عمده داشتهها و ریشهها و پیشینههاست و دیگری «دل بستن» به آن چه نامأنوس و نا آشناست...
نکته چهارم؛ این افراد که تا قبل از کوچ کردن از وطن، هیچ شناخت واقعی از محیط جدید خود نداشته و حداکثر در حد یک مسافرت تفریحی یا گزارشات آشنایان، اطلاعاتی سطحی را مبنای تصمیم خود قرار داده اند، خودشان هم نمیدانند که در شرایط غیر قابل پیش بینی غربت، چگونه رفتار خواهند کرد.
پنجمین نکته این که، بعد از مهاجرت و دل کندن از میهن، وقتی به مرور زمان، واقعیتهای ناخوشایند، گریبانگیر زندگی روزمره افراد شد، اندک اندک حس نوستالژیک خیالی قبل، زائل میشود و احساس خلاء و رنج غربت و تنهایی بر ذهن و روان اشخاص مستولی میشود؛ آن چنان که هر کسی برای فرار از تنهایی و دوری از بیهودگی و نیفتادن در انواع باندها و دام های تباهی، به دنبال نجات خود و یا کمک به هموطنانش، به همدیگر نزدیک میشوند...
اینهایی که ما میشناسیم، افرادی «خود محور» هستند که اگر هم صحبت از «مردم» میکنند، برای جذب و جلب حمایت آنها نسبت به خودشان است، نه این که در صدد حمایت از مردم باشند.
- حتی اگر خصلت بسیاری از اشخاص همین باشد، اما در دیار غربت، ناگزیرند تا در عمل نشان بدهند که «واقعاً مردمی» هستند؛ از طرف دیگر، همین ارتباطات در یک فرایند زمانی سیال که ممکن است حتی از نسلی به نسلهای دیگر منتقل شود، با انگیزههایی کاملاً مغایر با احساسات کنونی، در اطراف و اکناف جهان، منجر به پدیده «هسته های ایرانی» خواهد شد و تعجب نکنید که وجود همین هستهها در پیوند با سایر اقلیتهای ساکن، بعد از این روزگار هیجانی امروز، از ضروریات گام دوم انقلاب اسلامی ارزیابی خواهد شد و بستری برای تحقق تمدنی نوین در عرصه جهان میشوند.
یعنی شکلگیری «هستههای ایرانی» به این سادگی که شما بیان میکنید، اتفاق میافتد؟ و دولتهای مخالف ایران و گروههای نژادپرست غربی ضد ایرانی مانع آنها نخواهند شد؟
- حتماً آنها مانع تراشیها و دشمنیهای خود را بکار خواهند گرفت و اتفاقاً هرچه مخالفتها و خصومتها و تحقیرها و توهینهای نژادپرستانه و انواع تخریبها و آزارهای رسانهای بیشتر باشد، تحقق پیوندهای ایرانیان با همدیگر و با دیگر اقلیتهای مهاجر بیشتر میشود.
بسیاری از این مهاجران که معمولاً در کشور خودشان هم تلاش میکردند تا «همرنگ جماعت غرب» بشوند، چطور ممکن است در سرزمین آرزوهایشان، تغییر گرایش دهند و به هویت ایرانی و فرهنگ ملی پدرانشان بر گردند و یا با سایر اقلیتهای مسلمان مهاجر پیوند بخورند؟
- عرض کردم که این تحولات ذهنی و فکری و رفتاری، یک فرایند زمانبر است و دفعتاً پیش نمیآید. حوادث سیاسی منطقهای و جهانی، اتفاقات پر تعارض اجتماعی و فراز و فرودهای اقتصادی، در تسریع یا تعویق این تحولات فکری و رفتاری مهاجران، مؤثر خواهد بود.
فراموش نکنیم که وقتی افرادی، فارغ از درگیریهای فرساینده رسانهای در داخل، با انبوهی از مشکلات شخصی و خانوادگی و اجتماعی در غربت مواجه بشوند، غالباً روحیات و حساسیتهایشان تغییر خواهد کرد و نگاهشان به کشورشان از راه دور، نگاهی کاملاً دگرگون و متفاوت خواهد بود.
ضمن این که هوشمندی افراد شاخص مهاجر در تشخیص موقعیت ها و بهره گیری از «منافع مشترک ایرانیان» در همگرایی با سایر مهاجرین، حتماً تعیین کننده خواهد بود.
تجربه چهل سال گذشته نشان داده که دولتهای متخاصم غربی، معمولا مهاجران مسلمان، بویژه ایرانیان را برای مقابله با منافع ملی کشورهای مادر بکار گرفته اند؛ حالا چرا باید جریان در آینده برعکس بشود؟
- سخن شما درست است؛ اما آیا نمیتوان انتظار داشت که تجربه چهل ساله اول، درس و عبرتی آموزنده برای چهل ساله دوم بشود؟ در ضمن فقط تعداد خیلی کمی از مهاجران، خودشان را در اختیار دول متخاصم قرار می دهند و اکثریت قریب به اتفاق آنها مشغول زندگی شخصی خود میشوند و در انزوای اجتماعی، روزگار می گذرانند و البته تا پیش از این، اکثر آنها یا در فرهنگ جوامع غربی غرق شدهاند و یا با آن سازگاری نشان میدهند.
به جز این تجربه چهل ساله، شما چه عواملی را برای تغییر نگرش مهاجران ایرانی در جهت تشکیل هستههای مشترک المنافع، مؤثر می دانید؟
- فعلاً فهرستی از این عوامل تحول آفرین را، عرض کنم که هر کدام در جای خود قابل شرح و بسط هستند: 1= تغییر سیاست خارجی جمهوری اسلامی در گام دوم انقلاب اسلامی که آثار غیرقابل پیش بینی بر شرایط منطقه و رفتار غرب خواهد داشت و ایرانیان را از ملتی «همیشه متهم و همیشه پاسخگو» به مردمانی «پرسشگر» در عرصه جهان تبدیل خواهند کرد.
2= افول ابرقدرتی آمریکا و تزلزل رابطه آن با اروپا، که تغییرات اقتصادی، سیاسی و اجتماعی فراگیری را بنیان می گذارد. 3= ایرانیان که بعضاً افرادی برجسته، متخصص و نخبه علمی هستند، با تجربه آموزی از سایر ملل، به ویژه غربی ها، چه بسا از این پس، به گسترش منافع جمعی خود در کشورهای محل سکونت خویش روی آورند. 4= آشنایی با مهاجران سایر کشورهای اسلامی که در وضعیت بحرانی و جنگ و اشغال کشورهایشان آواره شده اند و حالا در شرایط مشابهی با ایرانیان قرار دارند، ذهنیت بسیاری از مهاجران ایرانی را نسبت به مملکت اسلامی خود تغییر خواهد داد. 5= بهره گیری از «شبکه های اجتماعی» در شکست انحصار رسانه های فراگیر و مسلط، نقشی بسیار تعیین کننده در اصلاح وضعیت کنونی و استقلال عمل مهاجران ایرانی خواهد داشت. 6= سلبریتی های هنری و غیره نیز در جای خود، بعد از مدتی تجربه اندوزی، نقشی تازه را برای عزت و اقتدار و اعتبار ملی ایرانیان برعهده خواهند گرفت.
ممکن است همین نقش سلبریتی ها را برای ما کمی روشن تر بیان کنید؟
- ببینید، در شرایط کنونی وقتی کسانی با تلخکامی و دلخوری از رفتار برخی رسانه ها یا مدیران و مسئولان، «قهر» می کنند، طبیعتاً مورد استقبال دشمنان ایران قرار گرفته و چند صباحی مورد بهره برداری قرار می گیرند و با دشمنان مملکت خودشان به یک نوع «تفاهم و منافع متقابل» می رسند. یک طرف بخاطر نیاز مالی یا رفاه بیشتر یا شهرت و اعتبار رسانهای، «پول و اقامت و رسانه و کار» می خواهد، طرف دیگر هم، همینها را در اختیارش میگذارد تا در راستای اغراض سیاسی و مالی خودش، علیه منافع ملی ما نقش آفرین باشد.
این همکاری، معمولا تحمیلی و موقتی است، زیرا این افراد با روحیه شکنندهای که دارند، در کشور خودشان هم سیاسی نبودند و هرگاه تحت تأثیر سیاسیون «غرب زده» عمل کردند، آسیب دیدند؛ پس بطور طبیعی، بعد از مدتی نسبت به توقعات فزاینده کارفرمایان خود عکس العمل نشان خواهند داد؛ هرچند در ابتدای هجرت، بتوانند علائق و دلبستگی های خانوادگی، خویشاوندی، قومی و ملی خود را سرکوب کنند، اما این «ماه عسل»ها دیر یا زود، در ذهن و ضمیر آنها تمام می شود.
فعلا یکی از سیاستهای روشن کارفرمایان آنها این است که ابتدا سعی کنند تا اغلب این چهرهها را بطور جمعی در مجامع و رسانهها نشان بدهند تا کثرت این نیروها را به رخ مخاطب بکشند؛ همین ارتباط کاری سلبریتی ها باهم، یک نوع همبستگی را میان آنها شکل می دهد که برای کارفرمایان بعداً از چند جهت خطرآفرین خواهد بود.
چه خطری؟
- یک نوع همبستگی صنفی میان آنها ایجاد میشود که توقعاتشان را از کارفرما افزایش می دهد؛ از آن جمله، دیگر به هر خواسته ارباب تمکین نمی کنند؛ با یکدیگر احساس همدردی خواهند کرد؛ چون در همان سرزمین ها نیز به عنوان «ایرانی» محبوبیتی کسب می کنند، هم بطور ناخواسته، خنثی کننده سیاست «ایران ستیزی» اربابان می شوند و هم نادانسته «همبستگی ملی» را میان هموطنان مهاجر و طرفدار خود شکل می دهند و دردها و مشکلات هموطنان ساکن در آن دیار را بازتاب خواهند داد؛
در همین راستا، به منظور کسب وجهه مستقل از سایر گروه های اجتماعی آن کشور، به فکر بازیافت هویت فرهنگی- ملی خود می افتند و اندک اندک، میان نخبگان علمی و فرهیختگان هنری و برگزیدگان ورزشی و صاحبان سرمایه و غیره، برای نخستین بار در تاریخ، بخش های عمده ای از جغرافیای زمین شاهد «کلونی های ایرانی» خواهد بود.
چرا انتظار دارید که چنین اتفاقی برای سلبریتی های ما در غرب بیفتد؟
- اجازه بدهید تا برای تقریب ذهن، چند نکته دیگر را یادآوری کنم: اول؛ هنگامی که بهره برداری از این چهره ها برای مخاطبان، تکراری و کم اثر شد و از طرف دیگر، آنها پل های پشت سرشان را خراب شده دیدند، رفتار کارفرمایان با آنها تغییر می کند و غرورشان ورشکسته می شود. دوم؛ گاهی کارفرمایان با یک معامله سیاسی در سطوح بالا یا تغییرات سیاسی-اقتصادی، «کارگزاران» و خدمتکاران خود را ناگهانی حذف می کنند یا آنها را به آرشیو می سپارند؛ در این گونه شرایط، تجربه های سیاه و سنگین، اندک اندک سلبریتی ها را بسیار آزار خواهد داد؛ وقتی طعنه ها و توهین ها و تحقیرها و سوءاستفاده ها، در خلوتکده ها و پشت صحنه ها، غیرقابل تحمل شد، احساس تنهایی و غربت و خسران و پشیمانی، رنج های شدیدی را فراروی آنها قرار خواهد داد؛ در چنین شرایطی، البته بر اساس ظرفیت روحی و روانی آنها، هرکدام عکس العمل های مختلفی خواهند داشت.
آنگاه در مواردی، انواع سرخوردگی ها و بیماری ها و مرگ های مبهم به سراغ بعضی از آنها خواهد آمد. سوم؛ وقتی رفتار غیرفرهنگی یا ضدملی آنها، با هزار دلیل کاهش یافت، مورد حمایت رسانه ها و نهادهای مستقل داخلی قرار خواهند گرفت و برقراری این گونه ارتباطات، شرایطی را که فعلاً مشاهده می کنید، دگرگون خواهد کرد. چهارم؛ مهاجرت دلبستگان به غرب، ممکن است ابتدا تلخ و سنگین باشد، اما لاجرم باعث پالایش فضای کار برای دلبستگان به ایران می شود و مسئولان امور، نسبت به فداییان ایران و عاشقان انقلاب اسلامی که هرگز منافع ملی را فدای منافع شخصی نکرده و نمی کنند، قدرشناسی شایسته ای خواهند داشت. پنجم؛ از طرف دیگر، با رفتن سلبریتی های محبوب جامعه به خارج، میدان برای شکوفایی جوانان مستعد ما در همان عرصه ها فراهم می شود و شخصیت های تازه نفسی ظاهر خواهند شد که چه بسا بازار سلبریتی های مهاجر را به کلی کساد کنند.
دیدگاه تان را بنویسید