سیدجواد میری: علم قابل تولید نیست
سیدجواد میری، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی معتقد است: علم «قابل تولید» نیست آنچه که تولید میشود ابزار تکنولوژیک است. تفکر یک «رخداد» است که در جان متفکر روی می دهد.
خبرگزاری مهر: متن پیش رو، سخنرانی سید جواد میری، عضو هیأت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در دانشکده پیراپزشکی دانشگاه شهید بهشتی در تاریخ ۹۵/۳/۴ با عنوان «مسئولیت دانشگاه در عصر حاضر» است که از نظر می گذرد؛ اساساً مسئولیت یعنی «باری» که به دوش «من» یعنی موجود اندیشنده، انسانی که میاندیشد و فکر میکند به «امانت» گزارده شده است. به عبارت دیگر، مسئولیت یعنی «بار امانت» که در این هستی هیچ موجودی طاقت کشیدن آن را ندارد به جز آن که صاحب «من» است. من در لغت یعنی اندیشه. به زبان دیگر، بین بار امانت و مسئولیت و اندیشه رابطهی بس عمیقی است. دانشگاه یا آکادمی فقط یک اسم مکان نیست بلکه فضایی است برای تفکر و در نوردیدن آفاق معنوی یا آن کرانههایی که به زندگی معنا و انسجام درونی میدهد. اگر این تعریف درست باشد، آنگاه باید گفت که Homo Academicus یا انسان آکادمیک یک گونه خاص از قشر اجتماعی است یا یک تیپ خاصی در جامعه است که مسئولیت اصلی او «پرده برداشتن» از رمز و رازها و تعهد به حقیقت است. دانشگاه یا University یک ایده است. مفهوم یونیورسیتی و یونیورس (جهان یا عالم) با هم ارتباط وثیقی دارند یعنی عالِم کسی است که از عالم تصویری در دل و جان خود دارد. در ادبیات ما از دانشگاه با عنوان «نظامیه» یاد میشد یعنی جایی که در آن یک «نظم ذهنی» در دل انسان کاشته میشد تا براساس آن نظم درونی، یک تصویر منسجمی از عالم و ارکان آن بتواند به صورت منطقی در ذهن جامعه ایجاد کند. به زبان دیگر، دانشگاه مکانی است که در آن ذهن یک انسجام درونی پیدا میکند و هرگاه عالِم تصور منسجمی از جهان در ذهنش ایجاد گردد و در نتیجه آن، نظم بیرونی یا Order Social خواهد بود. شهید بهشتی معتقد بود که انسان موجودی است انتخابگر و قدرت انتخاب او یعنی داشتن «آزادی» ولی آزادی فقط یک «قوه درونی» نیست بلکه باید نهادهای آزادی ساز و رهاییبخش نیز در جامعه ایجاد شود. به عبارت دیگر، نمیشود در جامعه دیکتاتوری زیست و انسان های حُر داشت. ممکن است روحهای بزرگ در شرایط سخت پا به عرصه وجود بگذارند ولی در جامعه خالی از نهادهای آزاد، روحهای بزرگ آزار میبینند یا میشکنند و یا به زنجیر کشیده میشوند. به زبان دیگر، باید توازنی بین آزادی درون و آزادی جامعوی وجود داشته باشد. در چنین فضایی، نقش دانشگاه چه میتواند باشد؟ آیا دانشگاه و دانشگاهیان میتوانند در بسط آزادیهای درونی (یعنی غنای شخصیت فردی) و تعمیق آزادیهای بیرونی (یعنی بسط نهادهای آزادی ساز) نقش کلیدی داشته باشند؟ علامه جعفری سخن از «جامعه معقول» میزند و شاخصه چنین جامعهای را «تبدیل چیزها به کَسها» می داند. به عبارت دیگر، در جامعهای میتوان سخن از معقول زد که در آن روشها، روندها، رویهها، سیاستگزاریها، اندیشهها، کردارها و تمامی مولفههای اصلی جامعه و نهادهای کلیدی آن مبتنی بر این اصل باشد که شخصیت انسانها در آن ظرفهای متنوع متبلور شوند و نه آنکه شخصیت انسان خرد و نابود گردد. در جوامعی که «کَسها» به «شیء» تبدیل میگردند، آن جامعه، جامعه معقول نخواهد بود. حال سخن اینجاست که نقش دانشگاه به عنوان یک نهاد «دانش ـ محور» در ایجاد فضای معقول چیست؟ اساساً باید این پرسش را مطرح کرد که عقل چیست و چگونه میتوان حیات معقول را متصور شد؟ به عبارت دیگر، مسئولیت متفکران در ایجاد عقلانیت در جامعه چیست؟ آیا در جامعهای که روابط مبتنی بر ازخودبیگانگی سوژه است میتوان در آن سخن از مسئولیت زد؟ پرسش مهمی که در اینجا مطرح میگردد این است که «مسئولیت» یعنی چه؟ اریک فروم دو مفهوم کلیدی دارد با عنوان: Biophilia و Necrophilia. بیوفیلیا را میتوانیم به دوستار پویایی، شادابی و حَیَویَت ترجمه کنیم؛ یعنی کسی که به دنبال ایجاد فضاهایی هست که در آن ظروف انسان متبلور گردد و به شکوفایی برسد. نکروفیلیا را میتوانیم به دوستار مردگی، شیوارگی و مرگ ترجمه کنیم؛ یعنی کسی که نمیتواند از شکوفایی خود و دیگران لذت ببرد بلکه به دنبال شکستن و نابود کردن خود، دیگری، رابطهها، طبیعت و حیات شادمانه است. دانشگاه در این میان چگونه میتواند تبدیل به محلی گردد که فضاهای بیوفیلیک خلق کند؟ فروم معتقد است متفکر باید دارای دو ساحت مهم باشد یکی ساحت Analytic و دیگری Prophetic و دانشگاه و دانشگاهیان باید در هر دو عرصه وارد گردند و سنت پیامبرگونه آکادمیک را فراموش نکنند چرا که فراموشی آن به منزله نابودی ایده دانشگاه است. دانشگاه امروز ما در عرصه تجزیه و تحلیل دچار سردرگمیهای زیادی شده است و عرصه پیامبری را به بوته فراموشی سپرده است. امروز آواهای بسیار دلخراشی از گوشه و کنار دانشگاهها و رؤسای مراکز آکادمیک ما شنیده میشود مانند: تجاری کردن دانشگاه، کاربردی کردن دانشگاه، فناوری کردن دانشگاه و تجاریسازی دانشگاه، و اساسا Commercialization جای اندیشهورزی را میخواهد بگیرد. اگر در امارات که سنت اندیشهای ندارد یا انگلستان که مهد تجارت جهانی مدرن است، سخن از تجاری شدن بزنیم حرجی نیست ولی در سرزمینی که مداد العلماء افضل من دماء شهداء است سخن گفتن از تجاری کردن علم جای بسی تعجب دارد. چگونه میتوان چشمان خود را بر این ایده بست که متفکر و اندیشمند در سنت ایرانی وارث پیامبران خطاب گردد ولی ایده اصلی پژوهشگاه علوم انسانی و دانشگاههای کشور «تجاری کردن دانشگاه» باشد؟ تجارت مبتنی بر بازار است ولی دانش ریشه در روح کنجکاو بشر دارد که به دنبال رمز و رازهای جهان هستی است و تکنولوژی و تجارت یکی از شئونات روح کنجکاو و کاوشگر عالِم میباشد و نه هسته بنیادین دانش. ما دانشگاهیان در عصر حاضر در ایران مسئولیت بزرگی داریم نخست آنکه شجاع باشیم و بر اساس اصول استوار و نه مجیزگوی بازار و قدرت و پول. هر کدام از این سه مخاطبان خود را دارند. برخی تجارند و برخی سیاستمدار و برخی مجمع هر دو- ولی اهل علم دغدغه روشنایی دارند و باید به دنبال حقیقت و بهروزی جامعه باشند. دانشگاه در این سرزمین باید به دنبال ایجاد فضایی باشد که در آن فضا «تفکر» رخ دهد. باور بفرمایید علم «قابل تولید» نیست آنچه که تولید میشود تکنولوژی است و ابزار تکنولوژیک. تفکر یک «رخداد» است که در جان متفکر روی میدهد و شاید در یک قرن و طی قرنها یک چنین رخدادی روی دهد نه اینکه کارخانه باشد که دائما تولید فکر میکند. آنها که سخن از تولید فکر میزنند اساسا با تفکر و آفاق معنوی اندیشه آشنایی ندارند. اگر تفکر یک ساعت بالاتر از هفتاد سال عبادت است و اگر از همین امروز شروع کنیم حداقل هفتادسال نیاز داریم تا بتوانیم تفکری خلق کنیم که طرح نویی در حیات ما بیاندازد و ما را با آفاق حیات معقول که در آن انسان به مثابه یک شیء دیده نمیشود بلکه یک وجود حقیقی و مثالی از خداوند در نظر گرفته میشود. در دانشگاه پزشکی هستیم و در برابر اساتید بزرگی که طبق حدیث نبوی علم بر دوگونه تقسیم میگشت علم الابدان و علم الادیان یعنی جامعهای میتواند روی خوش حیات معقول را دریابد که در آن اصحاب علوم پزشکی و علوم انسانی آن با هم در یک دیالوگ همیشگی قرار دارند چرا که جامعهای که روح آن بیمار باشد نمیتواند تندرستی داشته باشد. شما پزشکان بهتر از من میدانید که سلطان بدن «قلب» است و قلب کانون تپنده «روح» است اگر روح با افق های زیبا آشنا نباشد قلب در تنگی قرار میگیرد و قلبی که رنج میکشد تن را نابود میکند. مسئولیت ما به عنوان دانشگاهیان این است که رنجهای بشریت و جامعه خود را کمتر کنیم و اگر دستمان میرسد گرهای از کار بسته همنوعان خود باز کنیم؛ چرا که ان العلماء ورثة الانبياء. البته دانشگاه به عنوان یک نهاد در جامعه مدرن ایران نقش تعیین کننده دیگری نیز دارد و آن یاری رساندن به ایده توسعه و پیشرفت همه جانبه کشور است. دانشگاهی میتواند این ایده را بپردازد که در آن دانشگاهیانی پا به عرصه وجود بگذارند که ذهنی نقاد و روحی آزاد و دلی چون دریا داشته باشند و مجیزگوی قدرت و پول و زور نباشند و کلمه حق را بتوانند بر زبان جاری کنند و در برابر ریاست و حاکمان سر خم نکنند و به زبان ساده شخصیت شجاع داشته باشند. باور کنید جامعه ما دچار نفاق عظیمی شده است و این نفاق نتیجه عدم شجاعت و نقصان در شخصیت است. دانشگاهی یا به زبان دینی عالِم باید شجاعت داشته باشد و به اندازهای که میداند عمل کند و هراسی به دل راه ندهد چرا که اگر عالِم به مسئولیت خود عمل نکند عالَمی دچار فساد خواهد شد. و سخن آخر اینکه دانشگاه چه نوع محتوایی باید داشته باشد؟ به زبان دیگر، دانشگاهی باید در چه پارادایمی زیست کند؟ این پرسش مهمی است که پیش روی جهان آکادمیک قرار گرفته است و باید برای آن فکری کند. آیا دانشگاه محل تجارت است یا محل قدرت است یا مکان رسیدن برای منزلت است یا در زبان حافظ، چیست یارانِ طریقت بعد از این تدبیر ما؟ به نظر من، دانشگاه مکان مقدسی است که باید «تدبیر امور» را سر لوحه خود قرار دهد و دارای استقلال فکری باشد، چرا که تدبیر امور میتواند نابسامانیهای مدُن یا کشور را حل و فصل کند ولی به شرطها و شروطها! ویکی از بنیادیترین شروط این است که «استقلال دانشگاه» به عنوان مکان اصلی برای تدبیر امور به رسمیت شناخته شود و دانشگاهیان و اصحاب اندیشه به نقش تاریخی خود در تکامل حیات جامعوی در ایران باور داشته باشند.
دیدگاه تان را بنویسید