خاطره آشنایی آیتالله خامنهای با حاج آقا روحالله
در بخشهایی از خاطرات خودگفته رهبر انقلاب در «خون دلی که لعل شد» میخوانیم: وقتی در مشهد بودم، نام امام خمینی (ره) را شنیدم. ایشان آن زمان به «حاج آقا روحالله» معروف بودند و شهرت ایشان در میان طلاب، به خاطر جدیت در تدریس بود.
خبرگزاری تسنیم: کتاب ۴۲۴ صفحهای «خون دلی که لعل شد» بههمت محمّدعلی آذرشب گردآوری شده است. این کتاب ترجمه فارسی کتاب «إنّ مع الصّبر نصراً» زندگینامه رهبر معظّم انقلاب است که توسط انتشارات انقلاب اسلامی چاپ و روانه بازار نشر شد.
کتاب حاضر شامل بیان حکمتها، درسها و عبرتهایی است که بهفراخور بحثها بیان شده و هر کدام از آنها میتواند چراغ راهی برای آشنایی مخاطب کتاب بهویژه جوانان با فجایع رژیم پهلوی، و همچنین سختیها، مرارتها و رنجهای مبارزان و در مقابل، پایمردیها، مقاومتها، خلوص و ایمان انقلابیون باشد. به گفته آذرشب، این خاطرات حدود ۲۰ سال پیش در جلساتی که درباره ادبیات و جهان عرب برگزار میشد، مطرح شده است. بخشهایی از این خاطرات به نحوه آشنایی آیتالله خامنهای با امام (ره) اختصاص دارد که در ادامه میآید:
حاج آقا روحالله!
وقتی در مشهد بودم، نام امام خمینی (ره) را شنیدم. ایشان آن زمان به «حاج آقا روحالله» معروف بودند و شهرت ایشان در میان طلاب، به خاطر جدیت در تدریس بود. هر طلبه جوانی که در درس جدیت و کوشایی داشت، مشتاق شرکت در دروس ایشان در حوزه قم بود.
پس از آنکه در سال ۱۳۳۷ به قم رفتم، در دروس اصول فقه امام شرکت کردم و این درسها را طی شش سالی که در قم بودم، ادامه دادم. در دروس فقه امام هم شرکت کردم، ولی در همه سالها نه، چون به حلقه درس حاج آقا مرتضی حائری پیوستم؛ و این امر نه به علت ترجیح جلسات درس آقای حائری، بلکه به سبب شلوغ نبودن آن بود. طلاب جلسات درس حاج آقا مرتضی تعدادشان کم بود؛ زیرا با آنکه ایشان از نظر علم و فضل معروف بود، اما روش تدریس وی جذبشان نمیکرد. همان تعداد اندک همدرسهای من در حلقه درس ایشان نیز آن درس را ترک کردند و من به تنهایی ماندم و با ایشان درس را ادامه دادم. به جز این درس، در مرحله «درس خارج» درس دیگری نبود که تنها یک طلبه در آن شرکت داشته باشد.
تا پیش از حرکت امام خمینی در سال ۱۳۴۱، هیچگونه نشانهای از انقلابی بودن در ایشان مشاهده نمیشد. ایشان استاد جدی بود با لباسی مرتب و فوقالعاده تمیز. سر به زیر وارد جلسه درس میشد، به هیچ یک از طلاب نگاه نمیکرد، درس خود را جدیت میداد، به پرسشها و بحثهای طلاب با دقت و توجه تمام پاسخ میگفت، و بدون آنکه توجهی به ایجاد ارتباط با طلاب داشته باشد، به همان شکل بیرون میرفت. اما در عین حال میان طلاب- اعم از شاگردانش و غیر شاگردانش- محبوبیت بسیاری داشت.
اکنون که به آن روزها میاندیشم، از سکوتی که این مرد پیش از اعلام نهضت خود داشت، خیلی متعجب میشوم. اعلامیههایی که پس از آغاز نهضت صادر کرد، نشان میدهد که ایشان همچون آتشفشان خاموشی بوده که یکباره فوران کرده است. همواره گفتهام: ریاضت سکوت امام، یکی از بزرگترین ریاضتها بوده. او مصداق کامل انسان مؤمن بود.
امام خمینی (ره) با پدرم دوست بود. هرگاه قصد سفر به مشهد داشتم، برای خداحافظی نزد ایشان میرفتم و ایشان هم میخواست که سلامش را به پدرم برسانم. همچنین در بازگشت از مشهد هم نزد ایشان میرفتم و ایشان حال پدرم را جویا میشد. برای پرسش برخی مسائل هم خدمت ایشان میرفتم.
وقتی نهضت امام (ره) آغاز شد، کاملاً برای پیوستن به زیر پرچم ایشان آماده بودم، چون همه آنچه را که میخواستم، در این نهضت یافتم. به یاد دارم یک سال پس از نهضت امام (ره)، از یکی از کوچههای قم میگذشتم که دیدم دومین اعلامیه امام (ره) را بر در ورودی مدرسه حجتیه چسباندهاند. در این اعلامیه، امام (ره)، اسدالله علم را با لحن و زبانی مورد خطاب قرار داده بود که قدرت اسلام و عزت علمای مسلمین در آن موج میزد. کلمات اعلامیه را با تمام وجود نیوشیدم و خواستم به سجده بیفتم؛ زیرا بیانگر تمامی احساسات و آرزوهایم بود، و فهمیدم امام (ره) تا آخر پای حق میایستد.
در واقع حوزه علمیه قم پس از رحلت آقای بروجردی احساس یتیمی میکرد. در چنین شرایطی بود که امام (ره) مانند کوهی راسخ و استوار برخاسته بود و در نهایت شجاعت و قدرت و عظمت، با قدرت حاکمه ستمگر سخن میگفت. طبیعی بود که این موضع امام (ره)، همه احساسات انسان آرمانخواه و آرزومند عزت اسلام و مسلمین را تحت تأثیر خود قرار دهد.
به دنبال بالا گرفتن نهضت و مشارکت فعالانهام در آن زمان، رفت و آمدم به بیت ایشان افزایش یافت.
دیدگاه تان را بنویسید