جامعه تشنه شنیدن قصه حیاست
هر چقدر ظاهر جامعه دارد به یک سمتی میرود، باطن و ضمیرش دوست دارد به این سو بیاید
روزنامه وطن امروز: این شبها، بسیاری از مخاطبان تلویزیون منتظرند نیم ساعت از 9 شب بگذرد تا به تماشای سریال «پدر» بنشینند؛ سریالی که قسمتهای ابتدایی آن بشدت جنجالی شد و واکنشهای بسیاری را به همراه داشت. این مجموعه تلویزیونی که پیش از این بنا بود در ماه رمضان روی آنتن شبکه 2 برود این شبها راوی داستان حامد محجوب و لیلا بیگدار است که از 2 دنیای متفاوت به هم میرسند و اگرچه حامد در میانه قصه از دنیا میرود اما داستان به واسطه روایت غیرخطیاش همچنان ادامه دارد. حامد عنقا که پیش از این «تنهایی لیلا» را با مضمونی مشابه سریال «پدر» نوشته بود، این بار تهیهکنندگی اثر را هم بر عهده گرفته است و این روزها به خاطر موجی که سریال جدیدش به پا کرده، بیش از هر وقت دیگر مورد توجه رسانههاست. با وی به گفتوگو نشستیم و از چالشهای «پدر» پرسیدیم. ***
در میان انتقادهایی که به سریال پدر در فضای مجازی دیده میشد، بسیاری معتقد بودند روابط دختر و پسر اینگونه نیست، اینگونه عاشق هم نمیشوند و... آیا ما در دورانی هستیم که از این جنس کاراکترها و رابطهها دیده نمیشود یا این حرفها را چیزی جز تفاوت نسلها نمیدانید؟ از یک منظر میتوانم از زبان درام و فیلم و داستان صحبت کنم. ببینید! واقعیت و عدم واقعیت در دنیای درام، قصه متفاوتی است، ما در درام درباره استثنائات صحبت میکنیم و این متفاوت است از جریان سوپر رئالیستی منحطی که الان میبینیم. ما در این دنیای برساخته شده از خیال-که معنایش غیرواقعی بودن و سوررئالیست بودن نیست- یک قصه استثنایی پیدا میکنیم که این قصه استثنایی ممکن است سال 1360 استثنا نباشد و عمومیت داشته باشد، ممکن است سال 1399 هم عمومیت داشته باشد. با این حال وقتی که ما کاراکتر لیلا را مطرح کردیم، هزاران لیلای واقعی پیدا شد و یکی از آنها خانمی بود که در یک برنامه تلویزیونی با ریحانه پارسا نشستند و زندگیاش را مرور کرد و دیدیم که یک جاهایی از زندگی لیلای قصه خیلی اگزجرهتر بود. لیلای ما 3 بار به دنبال پسر قصه رفت اما ایشان گفتند من روزی 40 بار زنگ میزدم.
پس میتوانیم بگوییم که این قصه اصلا استثنا نیست؟ اصلا! در زمان دفاعمقدس و بین رزمندهها که زیاد بود، در دوران طلبگی ما هم خیلی زیاد شنیده میشد. این مساله در خانوادههای متدین هم بسیار زیاد است. بازاریهای فراوانی هستند که میبینیم دختر یک حاجی بازاری، زن شاگرد بازاری شده و در عین حال با پسر فلان تاجر ازدواج نکرده است. این مساله از همین جا نشأت میگیرد؛ وقتی یک خانوادهای که دختر دارد، با یک پسر خوبی مواجه میشود، ابتدا اصلا به این فکر نمیکنند که چقدر پول و زمین و ملک دارد. میگویند این پسر، آدم خوبی هست؛ همین دیالوگی که مجید مشیری در شبی که میخواهد دست عروس و داماد را در دست هم بگذارد، میگوید: «ممکنه من خودم اینجوری زندگی نکرده باشم ولی دوست دارم دخترم یک شوهر اینجوری داشته باشه». این موضوع در طیفی از جامعه موضوع خیلی عادیای است ولی اینها در جامعه امروز طیف پرسروصدایی نیستند. طیف پرسروصدا طیفی هستند که به هر دلیلی دوست ندارند این موضوع در جامعه مطرح شود، برای اینکه اگر مطرح شود برخلاف نظریات فمینیستیشان، مدرن بودنشان، نظریههای برابری جنسیتیشان، برخلاف آن نگاه از عدالت اجتماعی که آنها دنبالش میکنند و بر خلاف آزادیهایی است که برایشان اهمیت دارد. حالا میخواهد در پی آن دنبال آزادی حجاب، شغل یا هر چیز دیگری باشند. نمیخواهم قضاوت کنم که آیا درست است یا غلط. طبیعتا این بخش از جامعه که ممکن است این موضوع را در پیرامون خودش نبیند، امروز پرسروصداتر است.
صرفا پرسر و صداتر است ولی لزوما غالب اجتماعی نیست. اصلا غالب اجتماعی نیست، وقتی از این زاویه به واقعی بودن یا نبودنش نگاه میکنیم، متوجه میشویم که هیچ مبنای تئوریکی برای آن وجود ندارد. نداریم کما اینکه ممکن است در خانواده من، مادرم به دختر با مقنعه، بیحجاب بگوید و ممکن است در یک خانوادهای همین که طرف یک روسری حریر هم داشته باشد از نظرشان خیلی باحجاب باشد (البته در این میان من هیچ قضاوتی نمیکنم). ما سعی کردیم در فیلم هیچ کس را قضاوت نکنیم، البته در این مدت همه ما را قضاوت کردند. بیشتر مرا قضاوت کردند. از اینجا که من خودم را از طبقه سوم انداختم پایین (میخندد)، قصه شروع شد تا خلاصه هر چیزی را که میتوانستند در زندگی ما شخم بزنند در این مدت شخم زدند، البته ما هم چیزی برای پنهان کردن نداشتیم. این یک وجه از نگاه به واقعی بودن یا نبودن داستان است اما این مساله یک بعد دیگری هم دارد. این اقبالی که به کاراکترها میشود، حتی از جانب آنهایی که اینها را غیرواقعی میدانند یا اصلا شباهت ظاهری به کاراکترها ندارند، نشاندهنده این است که هنوز فطرت و غریزه بخش زیادی از جامعه به این سمت تمایل دارد.
جامعه مشخصا از 2 رویکرد با این پدیده مواجه میشود؛ یا تجربهای از این دست دارد (خودش یا نزدیکانش یا دوستانش) یا نیاز به این جنس دارد یعنی طالب داشتن چنین کاراکترهایی در پیرامونش است؛ این اقبال این را نشان میدهد...
بله! از طرف همین دخترخانمها و آقا پسرها در صفحات مجازی چقدر پست دیدید که بگویند من برای مامانم چنین دامادی میخواهم؟! چه میزان از این طنزگونهها در فضای مجازی منتشر شد؟! حتی آنهایی که با این مقوله شوخی هم میکردند بالاخره به نوبه خود واکنش نشان دادند و پشت این طنزها حقیقت توجه خوابیده است. بله! دیده شدن نخستین ملاک یک کار رسانهای موفق است که شما ظاهرا از این مقطع در سریال پدر موفق بیرون آمدهاید.
خیلی وقتها فیلمسازها و برنامهسازها فکر میکنند به خاطر اینکه محترم هستند آدمها با آنها رفتاری خنثی دارند. نه! محترم نیستید، بلکه نادیده گرفته میشوید، کسی احترام برایتان قائل نشده است و برایشان اینقدر مهم نیستید که بخواهند ویدئویی درست بکنند و نظری بدهند. اینکه بخشی از جامعه میخواهد با ما شوخی کند یا بچههایی که به قول معروف از شاخهای اینستاگرام هستند شروع میکنند به ویدئو درست کردن، این نشاندهنده این است که یکی سلامت را علیک گفته؛ یا با لبخند یا با اخم. این نخستین وظیفه یک گروه فیلمسازی است، نخستین وظیفه یک رسانه است. اگر کسی میگوید که «نه! من دنبال این نیستم» به نظر من یا عقبافتاده ذهنی است یا شغلش را اشتباه انتخاب کرده است یا دروغگو و ریاکار است. من روز اولی که داشتم این سریال را کار میکردم فقط داشتم به این فکر میکردم که در وهله اول چگونه بالاترین حجم مخاطب را پیدا کنم، اولویتهای دوم، سوم، چهارم و پنجمش این است که بتوانیم حرفی بزنیم، اثری بگذاریم و موجی راه بیندازیم. یک شب با آقای توفیقی داشتیم دو، سه تا از این ویدئوها را که در اینستاگرام بودند نگاه میکردیم، به بهرنگ گفتم خداییش اینقدری که اینها زحمت کشیدهاند، ما برای سکانسمان زحمت نکشیدیم.(خنده) مثلا ما برای آن سکانس 6 تا پلان گرفتیم و آنها برای اینکه هجوش را بسازند، 17 پلان گرفته بودند.
بدیهی است تا وقتی مخاطب نداشته باشید کل کار بیفایده است. این را مقام معظم رهبری گفتند، ایشان میگویند چنانچه شما بهترین مفاهیم و بالاترین حرفها را بزنید ولی یک جوری حرفهایتان را بزنید که برای کسی جذابیت نداشته باشد، انگار هیچ حرفی نزدهاید. مثل هنر دوران کمونیستی است. وقتی برای کسی جذابیت ندارد، هیچ اهمیت و فایدهای ندارد ولی وقتی اثر هنرمندانه باشد، آن وقت توجهها به آن جلب میشود و پیام فیلم هم منتقل خواهد شد.
شما 2 بازیگر در این فیلم انتخاب کردید که پیش از این در میان مردم دیده یا شناخته نشده بودند و میشود روی مثبت آن را به پیشداوری مخاطب نسبت داد که چون هیچ موضع پیشینی در برابر کاراکتر ندارد، آن را راحتتر باور میکند و اثرگذاری کاراکتر بیشتر خواهد شد. این اتفاق منتقدهای خود را هم دارد، چرا که معتقدند استفاده از بازیگر غیرچهره، مخاطب را در برابر فیلم محتاط کرده و نمیتواند براحتی توجه خود را به فیلم بسپارد و سلبریتیها معمولا حجم بالای مخاطب را به فیلم جلب میکنند. هر دو دیدگاه را هم که بپذیریم، در نهایت این یک ریسک است که از جانب شما انجام شده است. در حالی که عمدتا تهیهکنندگان برای پرمخاطب شدن آثارشان سلبریتیها را برای نقش اول انتخاب میکنند. چرا چنین ریسکی کردید؟
از این ریسکی که کردم خیلی خوشحالم. یک دلیلش آن است که باور دارم برای هر موفقیتی باید ریسک کرد و باید از حاشیه امن خود خارج شد. من در این سالها سریال پرمخاطبی که موج راه بیندازد و درباره آن حرف زده بشود کم نداشتهام، یکی از آنها «قلب یخی» بود که یک شهر را بهم ریخت یا در زمان «انقلاب زیبا»، تکلیف برخی رسانهها با ما مشخص نبود که الان باید فحشمان بدهند یا باید طرفدار فیلم باشند. اگر فحشمان بدهند، نمیشود، چون درباره انقلاب اسلامی است. به دلیل برخی خشونتها نمیتوانستند طرفدارمان هم باشند. درباره «تنهایی لیلا» هم موجی راه افتاد. الحمدلله در هر سریالی که کار کردیم کسی بیتفاوت از کنارمان رد نشد؛ یا دوستمان داشت یا فحشمان داد. اما اتفاقی که برای سریال «پدر» افتاد با تمام اتفاقاتی که برایمان افتاده بود فرق میکرد. شاید به خاطر اینکه تهیهکننده این کار خودم بودم، یعنی کاری که میخواستم بکنم در چارچوبم بود و دیگر نیاز به چالش با آدمهای مختلف نداشتم. اگر مفهوم مهمی را میگفتم نیاز به هماهنگی با تهیهکننده، کارگردان، بازیگر و... نبود. کاری را که میدانستم درست است انجام میدادم ولی در این مجموعه ریسکهای خیلی بزرگی کردم. در یک مصاحبه گفتم وقتی واکنشها، شوخیها و خندهها را دیدم خیلی خوشحال شدم و واقعیت هم همین بود، البته آن رسانه خاص با شیطنت این را تیتر کرد اما شیطنتش هم به من لطف کرد. زمانی که مصاحبه میکنم، میدانم خبرنگاری که با من حرف میزند همه تلاشش را میکند مرا عصبانی کند، زیرا اگر مصاحبه من مصاحبهای خنثی باشد و مثلا شما دائما قربان صدقه من بروید، از این مصاحبه تیتر خوبی درنمیآید. اینجا من اهمیتی ندارم، بلکه از لحظهای که اثر روی پرده نمایش میآید، فقط اثر است که اهمیت دارد، نه من، نه بهرنگ توفیقی، نه امیرجهانی، نه ریحانه پارسا، هیچ کدام اهمیتی نداریم، این اثر است که باید دیده شود. من حاضرم همه تیرها و انتقادات به سمت من بیاید اما هر شب 2 مخاطب به مخاطبان سریال اضافه شوند و آن آیههای قرآن را در نهایت بخوانند. من تلاش کردم 2 چهره شناختهنشده را بیاورم که از یک طرف آن پیشداوری در ذهن مخاطب درباره شخصیت واقعی نباشد و از طرف دیگر قصه را جوری نوشتم که از همان روز اول مخاطب جلوتر از چهرهها درگیر قصه شود، البته سینا و ریحانه هم خوب از پس کار برآمده و دیده شدند.
مساله حجب و حیا که شما به آن پرداختهاید، مسالهای نیست که تاکنون به صورت جدی در تلویزیون به آن پرداخته شده باشد و پرداخت به این مساله که مانند راه رفتن روی تیغ است، جسارت میخواست که شما به خرج دادید اما چرا؟!
من در این کار جسارتی نمیبینم. از نظر من چه پروژه «تنهایی لیلا» و چه این پروژه یک کار عادی و طبیعی بود و جسارتی هم اگر بود، جسارت روی ایستادن بر این مفهوم- یعنی حیا و عفت- بود. من فکر میکردم داریم حرف عادیای میزنیم، یعنی به نظرم عادی بود که یک پسری اینچنین باشد یا یک خانوادهای وجود داشته باشد که آدمهای ثروتمندی هستند و مالشان را از راه حلال پیدا کردهاند و میدانند که باید اول پول کارگر را داد و فهمیدهاند که تو اگر هزار تومان بدهی 10 هزار تومان پس میگیری. الحمدلله روز به روز هم دارد وضع مالیاش بهتر میشود و شکرانه این وضع مالی خوبش، بهرهمندی از این نعماتی است که خداوند به او داده. اگر بتواند به یک انسان کمک کند که او هم یک قدم جلو بیاید، این کار را میکند و سریال این را نشان میدهد. مثلا همین روزها بعضی از دوستان درباره لاکچری بودن نوشتهاند و بعضیها نوشتند که این تطهیر آقازادهها هست و... . تنها کاری که کردم این بود که یکی از سخنرانیهای رهبری را بدون هیچ توضیحی، برای چند نفر از آنها ارسال کردم. نگاه رهبر به ثروت و اینکه شیعه باید بهترین باشد را بخوانید. اگر ایشان را به عنوان رهبری و... قبول ندارید به عنوان انسانی که چهارتا کتاب خوانده که قبول دارید. این هم یک نظریه است، حتما بخوانید. آدمهایی که دوست ندارند ببینند، دوست ندارند بخوانند، آدمهایی که ادعای مسلمانی دارند و ادعا دارند عالم جهان اسلام را میشناسند و عالم دینی هستند ولی نمیتوانند یک آیه قرآن را از روی قرآن درست بخوانند! یک نمونه حاجعلی تهرانیها در قدیم حزب موتلفه بود. آنها ثروتمندترین آدمهای شهر بودند. از سال ۴۲ پولشان را برای نهضت گذاشتند. مثلا وقتی امام گفتند شرکت نفت اعتصاب کند، اینها و برخی از دفاتر مراجع برای اینکه کارگران در خانه بمانند به آنها به جای حقوقشان، پول دادند.
تفاوتی بین مسؤولی که باید سادهزیست باشد و همسطح کمدرآمدها و افراد عامی قائل نمیشوند؟ بین حاجعلی تهرانیها و ویژهخواران نوکیسهها و...؟ آنها زمانی را که باید خرج خواندن آیات و روایات و احادیث و کتب شهید مطهری و نظریات امام موسی صدر و... میکردند که بفهمند اصل چه میگوید، امام سجاد و امام صادق(ع) چه میگویند یا به نظریات اقتصاد چگونه نگاه میکردند و چه میگفتند، آن را خرج تراوشات ذهنی یکسری افکار دیگر کرده و آنها را به عنوان رفرنس قبول کردند. من به شریعتی بسیار علاقهمندم و به او احترام میگذارم ولی وقتی میخواهم درباره اسلام مطالعه کنم، کتاب اسلامشناسی ایشان برای من رفرنس نیست. از احترام من به ایشان کم نمیشود ولی وقتی میخواهم درباره جهانبینی دینی مطالعه داشته باشم کتب مرحوم شریعتی رفرنس نیست. ثروتمند بودن و متنعم و متمکن بودن در اسلام امر پسندیدهای است اما اگر تو دوست داری یک زندگی لاکچری داشته باشی یا به این دلیل زندگی لاکچری داری که فرزند فلان مسؤول هستی که اگر بر حسب تصادف ایشان در این سمت انتخاب نشده و رشد نکرده بود، شما را به عنوان آبدارچی هم جایی استخدام نمیکردند، چه رسد به اینکه با ماشین لاکچریات عکس سلفی با دختر خانمهای عجیب و غریب بگیری، فرق بگذار بین خودت آن شبی که میخواستی میهمانی بروی و بخوابی و در خیابان راه بروی و در کافه دیالوگهای غلط از هایدگر و کانت بلغور کنی، با یک آدمی که همان شب زحمت میکشیده تا یک قران را دوهزار کند.
بگذارید برویم سراغ همان سوال اصلیمان و از موضوع دور نشویم. دقیقتر سوالمان را مطرح کنیم؛ حامد عنقا یک نفر هست که 3 سال پیش «تنهایی لیلا» را با ایده پرداختن به مساله حیا و عفت ساخته است، امسال «پدر» را ساخته است و ممکن است 3 سال دیگر پروژه دیگری را با این ایده بسازد. چرا در سیاستهای فرهنگی حاکم، این نمونهها انگشتشمارند؟ یعنی چرا در تلویزیون فقط یک حامد عنقا است که به این سمت حرکت میکند؟
شاید حسگرها مثل قدیم کار نمیکنند. مسؤولان حواسشان نیست، نگاه استراتژیک و راهبردی به موضوعات ندارند، اهمیت موضوعات را درک نمیکنند؛ اینکه مثلا حیا و عفت که یک موضوع مهم جامعه ما است و به آن نیاز است در نگاه کلانشان وجود ندارد. فکر میکنید همین الان ما سختی بیشتری کشیدیم تا فلان کار عادی یا کمدی را بسازیم؟ فکر میکنید وقتی برویم بگوییم میخواهیم یک کار با این مشخصات بسازیم قبول میکنند؟ نه! از این خبرها نیست. کار عادی ساختن خیلی سادهتر از این کارهاست که میخواهی حرف خدا پیغمبری بزنی. نگاه تردیدآمیز دارند؛ تا یک روزنامهای سازی را کوک میکند همه نگران میشوند چون آنها خیلی هم مطمئن نیستند این کار درستی است. روی موضوعات دینی کار کردن و اجازه کار گرفتن خیلی سخت است، البته از حق نگذریم در این مورد آقای جعفریجلوه که خودشان از خانوادههای مذهبی هستند، خیلی همراهی کردند. این بلایی هست که بر سرمان آمده. بلایی که سرمان آمده این است که در نظام جمهوری اسلامی ایران من میگویم یک پسر از بین میلیونها پسر صاحب عفت و حیاست ولی اتفاقا نصف آنهایی که صاحب نهادهای فرهنگی هستند و از نهادهای رسمی ارتزاق میکنند، میگویند غیرواقعی است!
از اساس میتوان گفت «پدر» اسپینآف* «تنهایی لیلا» است؟ ما دوست داشتیم اسپینآف باشد ولی نبود. در اسپینآف حداقل باید بازیگرهای مجموعه به سریال جدید منتقل شوند اما پدر متفاوت از اسپینآف تنهایی لیلا است اما سعی کردیم همان قاعده داستانی را دوباره رقم بزنیم و موضوع محوریمان همان باشد. چرا تکرار؟ واقعیت این است که من تردید نداشتم جامعه تشنه شنیدن این حرفهاست. تردید نداشتم خیلی از جوانها دوست دارند پدرشان شبیه حاجعلی تهرانی باشد نه به خاطر بنز زیر پایش، به خاطر مرامش. خیلی از دخترها به خاطر مرام حامد، دوست داشتند حامد پسری باشد که به خواستگاری آنها میآید. مطمئنم هر چقدر ظاهر جامعه دارد با عجله به یک سمتی میرود، از آن سو باطن نهاد و ضمیرش دوست دارد به این سو بیاید و این حرفها با اقبال مواجه میشود.
البته که نقش اولها با وجود گمنامی بیش از همه توجهها را به خود جلب کردند و وقتی دائما درباره سینا مهراد و ریحانه پارسا حرف زده میشود، نقش مهدی سلطانی و بازی درخشانش مغفول میماند؛ یعنی اساسا داستان، داستان «پدر» است اما بیشتر ملودرام حامد و لیلا محل بحث مخاطبان است.
چون شروع قصه ما از عشق این 2 جوان است مردم بیشتر به آن واکنش نشان میدهند. مهدی سلطانی کمکم نقشش برجسته شده و تازه دارد خودش را نشان میدهد. اسم سریال پدر است، یعنی همه چیز در حول و حوش پدر هست. عشق بین این 2 هم به واسطه پدر به سرانجام میرسد اما این را هم بگویم که قصه عشق را هر بار و هر جور بگوییم، جذابترین قصهای است که همه دوست داریم بشنویم. عشق دلی است.
به نظر میرسد حاجعلی تهرانی به عنوان یک پدر تیپیکال و تمامعیار شخصیتپردازی شده است تا اینکه صرفا به عنوان یک کاراکتر در سریال حاضر باشد. شخصیت مهدی سلطانی اقتباسی است یا بهطور کلی انتزاع ذهنی شما؟ پدر خودم خیلی شبیه حاجعلی تهرانی است. کاراکتر مهدی سلطانی نیز برخی وجوه ایشان را دارد و از وجوه این کاراکتر هم به عنوان یک فرهنگ به آن اضافه کردم تا تبدیل به حاجعلی تهرانی شود. چیزی که ذهن مرا درگیر کرده و در مطالعه و گشت و گذار و دیدن خانوادههای مختلف دیدهام این است که واقعا نسل پدر و مادرهای کمسواد گذشته که دکتر و مهندس تحویل دادند، بهتر است از ما که سواد داریم و مطمئن نیستیم بتوانیم بچههای کمسن و سالمان را چنین بار بیاوریم. واقعا نگرانم که وقتی فرزندانم 18-17 ساله میشوند در جامعه چه اتفاقی برایشان میافتد. آیا هنوز دخترهای من مفاهیمی مانند حجاب، حیا، شرم و... برایشان مطرح هست یا منسوخ شده.
مردم در طول پخش یک سریال با کاراکترها زندگی میکنند و بعضا تناقض میان (ظهور و بروز) زندگی شخصی بازیگران و نقش در حال پخش آنها ممکن است به سریال آسیب بزند. آیا برای پیشگیری از چنین اتفاقاتی تدبیر و تضمینی وجود دارد؟ بله! من این کار را کردم؛ روز اول هم با بازیگران درباره این مساله طی کردیم. یک نکته درباره بازیگر نقش اولمان خانم پارسا بگویم؛ ایشان در یک خانواده بسیار مذهبی بزرگ شده و پدرشان هم مخالف جدی برای ورود او به سینما بود اما وقتی به دفتر سینمایی ما آمد و درباره گروه تحقیق کرد اجازه داد در این پروژه حضور پیدا کند. در واقع من قرارداد را با پدر ایشان بستم و ایشان به ما گفت من خیالم راحت است که دخترم در این دفتر سینمایی کار بکند اما همان جا ما شرطهای اینچنینی را گفتیم. حتی در روند تولید هم همه حرفها را زدیم و در قرارداد هم آوردیم اما به نظر شما ضمانت اجرایی این چیست؟ در سینمای اروپا ما چنین چیزی داریم؛ یعنی نظارت میکند و قرارداد میبندد و اجازه نمیدهد آن بازیگر حتی در سوپرمارکت خرید کند، چون معتقدند اگر مردم هنرپیشه را ببینند دیگر پول سینما نمیدهند. آنجا قراردادهای سفت و سخت و قانونهای محکمی وجود دارد که میدانند اگر خطا کنند سینما آنها را کلا محروم میکند. اینجا ایران است و قدرت سلبریتیها در آن غیرقابل تصور است. علاوه بر این، ما مهمترین مسائل کشورمان با کدخدامنشی و مصلحتاندیشی حل میشود.
دیدگاه تان را بنویسید