پایان آقای رمانتیک؟
مجید مجیدی ۲۵ فروردین ماه ۱۳۳۸ در خانوادهای از طبقه متوسط جامعه در تهران به دنیا آمد و فعالیتش را با بازیگری در گروههای تئاتر آماتوری در ۱۴ سالگی آغاز کرد.
فرهیختگان: مجید مجیدی ۲۵ فروردین ماه ۱۳۳۸ در خانوادهای از طبقه متوسط جامعه در تهران به دنیا آمد. فعالیتش را با بازیگری در گروههای تئاتر آماتوری در ۱۴ سالگی آغاز کرد. پس از دریافت مدرک دیپلم، تحصیلات خود را در رشته هنر در دانشکده هنرهای دراماتیک تهران ادامه داد. با پیروزی انقلاب به صورت جدی وارد حوزه سینما شد و فعالیت فیلمسازی خود را آغاز کرد. مجیدی در سال ۵۹ اولین فیلم کوتاهش به نام «انفجار» را با دوربین ۱۶ میلیمتری و با امکانات حوزه اندیشه و هنر اسلامی ساخت. علاقه او به سینما باعث شد به تجربههایی در زمینه بازیگری در فیلمهای مختلف دست بزند. از میان این فیلمها میتوان به فیلم «بایکوت» ساخته محسن مخملباف در سال ۱۳۶۵ اشاره کرد که در آن نقش یک کمونیست سرخورده را بازی میکرد. همچنین در همان سال در فیلم «تیرباران» به کارگردانی علیاصغر شادروان در نقش شهیدعلی اندرزگو ظاهر شد. در سالهای بعدی، مجیدی به نویسندگی و کارگردانی روی آورد و چند فیلم کوتاه هم ساخت. اولین فیلم بلند و قابل توجه او که خود نیز کارگردانی و نویسندگی آن را انجام داد، «بدوک» نام داشت. مجیدی این فیلم را در سال ۱۳۷۱ ساخت. خودش درمورد ساخت این اثر میگوید: «زمانی که به تهیهکننده کارم درباره این فیلم گفتم، اصلا قصه برایش جذاب نبود و به من پیشنهاد داد ساخت فیلم مستند را دنبال کنم، اما من فکر میکردم که دیگر نمیتوانم با مستند حرفهایم را بزنم و میخواستم حرف خودم را در قالب فیلم داستانی بگویم. با آنها خیلی بحث کردم تا راضی شدند این فیلم را با نصف هزینه روز فیلمهای دیگر سینما بسازم.»
فیلمنامه «بدوک» تجربه مشترک مجیدی و سیدمهدی شجاعی است. این فیلم در بخش دو هفته کارگردانان جشنواره فیلم کن به نمایش درآمد و توانست برنده چند جایزه از جشنواره فیلم فجر در تهران شود. اما این فیلم به خاطر نگاه انتقادیای که داشت از طرف برخی منتقدان و مسئولان وقت، اثری سیاهنما تفسیر شد و حتی در سالهای بعد مشکلاتی برای ادامه مسیر فیلمسازی مجیدی به وجود آورد. گفته میشود که مقام معظم رهبری بعد از دیدن این فیلم و اطمینان از بستر واقعی فیلم، دستور دادند که کل مسئولان آن منطقه عوض شوند. مجیدی در مورد سالهای بعد از ساخت فیلم «بدوک» میگوید: «بعد از بدوک سه سال نتوانستم فیلم بسازم. بارها تصمیم گرفتم مسیر کارم را تغییر بدهم، اما در همین مدت دو فیلمنامه «پدر» و «بچههای آسمان» را نوشتم و تصمیم گرفتم همین راه را با همه سختیها ادامه دهم. با وجود اینکه فیلمنامهها را به هر کجا ارائه میدادم، قبول نمیکردند و میگفتند اصلا قابل تبدیل به فیلم نیست، ولی من همچنان سماجت به خرج دادم تا اینکه هر دو فیلم ساخته شدند و اتفاقا جوایز داخلی و خارجی بسیاری هم گرفتند. حتی فیلم «بچههای آسمان» تا نامزدی اسکار هم پیش رفت.»
«بچههای آسمان» چگونه ساخته شد؟
مجیدی در سال ۱۳۷۵ فیلم «بچههای آسمان» را ساخت. این فیلم برنده جایزه بهترین فیلم از جشنواره بینالمللی فیلم مونترال و نامزد کسب جایزه اسکار بهترین فیلم غیرانگلیسی زبان شد. این فیلم توانست تحسین منتقدان داخلی و خارجی و همینطور اقبال مخاطبان را با خود به همراه داشته باشد. مسعود فراستی ازجمله منتقدانی است که خیلی سخت از فیلمهای سینمای ایران تعریف میکند، ولی آنقدر تحت تاثیر این فیلم قرار گرفته بود که کتابی درباره آن منتشر کرد. مجیدی که حالا به شهرت جهانی رسیده بود، در سال ۱۳۷۷ با تولید فیلم «رنگ خدا» توانست جایزه بهترین فیلم از جشنواره بینالمللی فیلم مونترال را ازآن خود کند و همچنین توانست رکورد جدیدی را در میزان فروش یک فیلم آسیایی در گیشه به نام خود ثبت کند. «رنگ خدا» در ایالات متحده آمریکا از راه فروش حدود فقط ۳۰ سینما تقریبا دو میلیون دلار به دست آورد. فیلم جانمایه دینی دارد و گفته میشود برگرفته از آیه ۱۳۸ سوره بقره در قرآن کریم است. «صبغها... و من أحسن منا... صبغه و نحن له عابدون.» رنگ خدا و کیست نیکوتر از خدا در رنگ و ماییم برای او پرستشگران.
راجرت ایبرت، منتقد فیلمهای مشهور آمریکایی، سخن خود را در مراسم آغاز نمایش فیلم با «بسما... الرحمن الرحیم» شروع کرد. او درباره «رنگ خدا» گفت: «شکی نیست که نویسنده و کارگردان این فیلم -که عنوان آمریکایی آن رنگ بهشت است- مجید مجیدی، برخلاف بسیاری از کسانی که به هنر دینی معروفند و هدفشان تنها تبلیغ برای یک دیدگاه و بیتوجهی به دیدگاههای دیگر است، از اعماق دل خود احساس میکند که کارش، تقرب صادقانه به خدا است. فیلم مجیدی رو به سوی بالا دارد، نه راست و چپ.» مجیدی دو سال بعد فیلم سینمایی «باران» را ساخت که جوایز بینالمللی زیادی را از جشنوارههای معتبر کسب کرد؛ ازجمله جایزه بهترین فیلم از بیستوپنجمین جشنواره جهانی فیلم مونترال و نامزدی در مراسم جوایز آکادمی فیلم اروپا. گفته میشود زمانی که این فیلم، در کشور آلمان اکران عمومی شده بود، پاپ در این کشور حضور داشت و در پیامی به همه کاتولیکهای این کشور از آنها خواست این فیلم را حتما ببینند، زیرا این فیلم تمام زیباییهای خداوندی را به نمایش گذاشته است. مجیدی در آن سالها که افغانستان درگیر نزاع و حمله آمریکا بود، به سراغ کشور همسایه رفت. او در سال ۲۰۰۱ و در جریان جنگ افغانستان، فیلم «پابرهنه تا هرات» را که مستندی عاطفی درباره کمپهای پناهندگان در افغانستان بود، تهیه و کارگردانی کرد؛ فیلمی که توانست برنده جایزه فیپرشی از جشنواره بینالمللی فیلم تسالونیکی شود.
این کارگردان سینما، در سال ۱۳۸۴ فیلم سینمایی «بید مجنون» را ساخت. این فیلم درباره مرد متاهل و نابینایی است که با به دست آوردن مجدد بینایی خود، در عشق شخصی به جز همسرش گرفتار میشود. «بید مجنون» توانست از جشنواره فیلم فجر در تهران، چهار جایزه کسب کند. مجیدی یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین فیلمسازان سینمای ایران است که سادگی و شاعرانگی در فیلمهایش موج میزند. مجیدی در سال ۸۶ فیلم سینمایی «آواز گنجشکها» را ساخت. فیلمی که در نمایشهای بینالمللی، مورد تقدیر قرار گرفت. خبرگزاری فرانسه در زمان نمایش این فیلم در جشنواره برلین نوشت: «آواز گنجشکها» همانند فیلم «بچههای آسمان» که در سال ۱۹۹۹ نامزد بهترین فیلم اسکار شد، بیگناهی و ابتکار کودکان را در مقابله با سختیها و مشکلات زندگی به تصویر کشیده است.»
مجید مجیدی وقتی در دهه ۶۰ فعالیت رسمیاش را در سینمای ایران آغاز کرد، ابتدا به حوزه هنری آمد. آن روزها محسن مخملباف تقریبا همهکاره حوزه هنری بود و چهار فیلم اول، از میان ۱۰ فیلمی که مجیدی در دهه ۶۰ بازی کرد، به نویسندگی یا به کارگردانی محسن مخملباف بود. البته چنین چیزی به معنای صمیمیت آن دو نفر نبود؛ چراکه سالها بعد، مخملباف در راه ارسال سومین اثر مجیدی به جشن آکادمی مانعتراشیهایی کرد که باعث شد هم دریافت اولین جایزه اسکار برای سینمای ایران ۱۵ سال به تاخیر بیفتد و هم اینکه مجید مجیدی هیچگاه نتواند این جایزه را دریافت کند. خود مجیدی ماجرا را اینطور روایت میکند: «کمپانی میراماکس با فیلم «بچههای آسمان» چند برابر سرمایه اولیهاش سود کرد. زمینه حضور فیلم در اسکار از همینجا شروع شد. فیلم که به میراماکس واگذار شد، رئیس کمپانی، هاروی واینشتاین، عاشق فیلم شد و یادداشتی دربارهاش منتشر کرد که نوشته بود این فیلم مثل یک صدف دریایی ناب است. او شروع کرد به اصرار برای اینکه ما مقدمات فرستادن اثر را به آکادمی فراهم کنیم. از همان سال بود که در ایران، بحث انتخاب فیلم برای اسکار جدی شد. خیلیها هنوز قوانینش را درست نمیدانستند. فرم ارسال فیلم به آکادمی آمد و مخملباف فرم را گرفت تا آن را برای فرستادن فیلم «گبه» پر کند.»
مجیدی میگوید: «اعمال نفوذ مخملباف در هیات انتخاب فیلم ایرانی عازم به اسکار، در حالی بود که واینشتاین قول دریافت جایزه اسکار را برای آن دوره به ما داده بود.» او ادامه میدهد که «مخملباف رفت یار جمع کرد و پشتوانههایی برای خودش درست کرد تا «گبه» را به اسکار بفرستد. گروهی برای حکمیت سر این قضیه تشکیل شد. رفتند آدم جمع کردند که از «گبه» تعریف کنند و بگویند چقدر شانس برای دریافت اسکار دارد. ما هم میگفتیم آقا، این فیلم همه جایزههای مهم جشنواره فیلم مونترال را برده، از طرف دیگر برای اولینبار یک کمپانی بزرگ پشت فیلم درآمده و آن را خریده. خود هاروی واینشتاین نامهای نوشت و فرستاد که هماکنون نیز در فارابی موجود است. نوشته بود ضمن احترام به فیلم «گبه»، معتقدم نباید این شانس را از سینمای خودتان بگیرید، چون من با قاطعیت میگویم این فیلم جزء پنج نامزد اصلی خواهد شد و ایمان دارم جایزه را هم خواهد گرفت. نوشته بود با توجه به اینکه امسال رقیب مهمی وجود ندارد، در اینکه در اسکار نامزد خواهد شد شک نکنید، اما میگویم ایمان دارم جایزه را هم خواهد گرفت.».
اما مجیدی میگوید: «آن روزها اکثریت با مخملبافیها بود پس دیگر چانه نزدیم! او میگوید نامه را آوردیم و به آنها نشان دادیم، اما هرکسی سعی کرد با لطایفالحیل نامه را ندیده بگیرد. یکی گفت: حالا دیگر قرار است یک کمپانی یهودی برای سینمای ما تصمیم بگیرد؟! فضا جوری بود که چانهزنی فایده نداشت و من قبل از رأیگیری نهایی، نامهای نوشتم که ما میخواستیم مثل قهرمان فیلممان سوم بشویم، حالا هم همان سومی را قبول داریم. شما فیلم «گبه» را بفرستید. واینشتاین وقتی قضیه را فهمید خیلی ناراحت شد. نامه دیگری نوشت و گفت: «خیلی از این اتفاق متاسفم و بدانید یک فرصت تاریخی را از سینمای خودتان گرفتید، اما خواهش میکنم فیلم را تا سال آینده اکران نکنید و چند ماه مانده به مراسم سال بعد، نمایش دهید، ماهم فیلم را در جهان پخش نمیکنیم، ولی از مدیرانتان قول بگیرید تضمین بدهند برای سال آینده «بچههای آسمان» را برای اسکار بفرستند؛ یعنی اینقدر مطمئن بود.».
اما سال بعد که مجیدی فیلمش را به جشن آکادمی برد، آنچنان که رئیس کمپانی نتفیلیکس در دوره قبل میگفت، بیرقیب نبود. در آن سال روبرتو بنینی با فیلمی درباره یهودستیزیهای معاصر با جنگجهانی دوم بود که در سکانس انتهاییاش یک کشتی با پرچم آمریکا وارد کادر میشد و طبیعتا چنین کشتیای مستقیما به سمت سکویی میرفت که جایزه اسکار را به فیلم برگزیده غیر انگلیسیزبان اهدا میکردند.
شاید اگر مخملباف وجود نداشت، غیر از هزارویک اتفاق دیگر که در سینمای ما طور دیگری رقم میخوردند، در این مورد هم ما با گرفتن تندیس اسکار در اواخر دهه ۷۰، از آن به بعد و تا به امروز سینمایمان را در مسیر دیگری میدیدیم؛ در مسیری که حدود ۲۰ سال بعد یک جایزه اسکار از کارگردانی دیگر، تا این حد همه را ذوقزده نکند و اجازه ندهد که این فیلمساز برای قاطبه فیلمسازان سینمای ما تبدیل به بت بشود. جایزه اسکار برای «بچههای آسمان» حداقل فایدهاش این بود که یگانگی اصغر فرهادی را در سینمای ما میشکست و آن موج پسافرهادی که بعد از «جدایی نادر از سیمین» به راه افتاد، تا حدودی ارتفاع کمتری پیدا میکرد.
به هر حال اگر در دهه ۶۰ مخملباف بر جو سینمای ایران حکومت میکرد (با دوپینگ نهادهای دولتی یا با هر وسیله دیگری...)، در دهه ۷۰ نفوذ او کمکم رو به افول گذاشت و یکی از کسانی که در فضای جدید پا گرفت، همین مجید مجیدی بود. سینمای ایران وقتی به اواسط دهه ۷۰ نزدیک شد، همچنان که از فضای دفاعمقدس فاصله میگرفت، به سمت یک سینمای آرام و آرامبخش تمایل پیدا میکرد؛ به سمت سینمایی که نمایشگر جهانی کمتنشتر و تا حدودی شاعرانهتر بود. اینجا بود که عباس کیارستمی و مجید مجیدی مطرح شدند و اولی را فستیوال فیلم کن و دومی را جشن آکادمی اسکار تا مرتبهای در ذهن اهالی سینمای ایران بالا کشید که دیگر میشد آنها را قطبهای غالب هنری در آن ایام دانست. البته کیارستمی چندان قصهگو نبود و همین ویژگی خاصش که در حقیقت دستور زبان سینما را گسترش میداد، باعث جلب شدن بسیاری از توجهات به سمت او شد. اما مجیدی قصه میگفت و شیرین و آرامبخش و صلحآفرین هم میگفت. آن معنویت غیرسیاسی و کمتنش که در آثار کیارستمی و مجیدی موج میزد، شاید مناسب احوال مخاطبان ایرانی در دهه ۷۰ بود. اما از بین این دو نفر مجید مجیدی، چون قصهگو هم بود، با اقبال بیشتری مواجه شد. در همان ایام یک فیلمساز دیگر هم مطرح بود؛ داریوش مهرجویی. فیلمسازی که سیاسی و فلسفی فیلم میساخت و مسائل طبقه متوسط رو به بالا و دغدغههای طیف روشنفکر ایرانی را نمایش میداد. مهرجویی هم در این میان بیبهره از محبوبیت و مقبولیت مخاطبان سینما، بهخصوص مخاطبان حرفهای آن نبود، اما سالها گذشت تا سینمایی که چنین طیف و طبقهای را در کانون توجهاتش قرار میداد، صاحبالـزمام جریان فرهنگی کشور و عنصر مسلط در جدول عناصر سینمای ایران بشود.
چگونه فرهادی در سینمای بینالملل جای مجیدی را گرفت؟
اصغر فرهادی بعد از دو فیلم «رقص در غبار» و «شهر زیبا» که تجربههایی در تقلید از فضاهای نئورئالیستی بودند، با «چهارشنبه سوری» به سمت طبقه متوسط آمد. او خودش میگفت که برای این فیلم از «گزارش» عباس کیارستمی وام گرفته؛ اما پرپیدا بود که چنین فیلمساختنی، به جهان مهرجویی خیلی نزدیکتر است تا کیارستمی. «درباره الی» تجربه بعدی فرهادی در این لاین بود و باعث شهرت بسیار زیادی برای او شد.
این فیلم پس از کسب جایزه خرس نقرهای برلین، بهعنوان نماینده ایران در مراسم اسکار هم شرکت کرد، اما توفیق خاصی به دست نیاورد؛ در حالی که «جدایی نادر از سیمین» باز هم از همان مسیر عبور کرد، هم در برلین، این بار جایزه خرس طلا گرفت و هم وقتی به جشن آکادمی رفت، اولین تندیس اسکار را برای سینمای ایران به ارمغان آورد. دیگر باید رسما اعلام میشد که دوران سلطنت مجید مجیدی در سینمای قصهگوی ایران به پایان رسیده و اصغر فرهادی به جای او آمده است. البته این را هم حتما باید اشاره کرد که در دوران اوج اقبال نسبت به امثال مجیدی، سینمای ایران تکثر بیشتری داشت. آن روزها هم بیضایی مشهور بود، هم تقوایی، هم مهرجویی، هم کیارستمی و هم.... خسرو سینایی هم گاهی فعالیتهای تاثیرگذاری انجام میداد و هنوز دوران مسعود کیمیایی کاملا به اتمام نرسیده بود. از طرفی دیگر امسال رخشان بنیاعتماد، کیانوش عیاری، بهروز افخمی، محمدرضا هنرمند و... هم فعالیتهایشان دیده میشد و در همان دوران بود که رسول ملاقلیپور و ابراهیم حاتمیکیا دوربینشان را از مناطق جنگی به شهرها آورده بودند و گاهی تندترین نقدهای اجتماعی را مصور میکردند؛ نقدها و فیلمهایی که خیلی به چشم میآمد.
اما وقتی فرهادی بر مرکب مُراد سوار شد، فضا برای ورود استعدادهای نو و فعالیت آنها در سینمای ایران خیلی محدود شده بود و این شد که او ماند و سینمای ایران و موج رفتهرفته ملالآوری که بعدها به سندروم پسافرهادی معروف شد. اما مجیدی در دوران پسافرهادی هم فیلم ساخت. آخرین فیلم او، آنچنان که به سبک آشنای مجیدی برای مخاطبان تعلق داشته باشد، «آواز گنجشکها» بود. این فیلم هم مثل فیلمهای فرهادی توانست از فستیوال برلین برنده یکی از جوایز اصلی شود؛ یعنی جایزه بهترین بازیگر نقش اول مرد و طبق عرف جهانی، وقتی در فستیوالی هنری به یک نابازیگر جایزه داده شود، این رفتار معنی تقدیر از کارگردانی را میدهد که از او بازی گرفته است. اما تا روی پرده آمدن فیلم بعدی مجیدی مدتها گذشت. بسیاری از فیلمسازان دنیا که در جشنوارههای هنری موفقیتهایی داشتهاند، بعد از ثبت رکوردهای متعدد جشنوارهای، علاقهمند میشوند فیلمهای بزرگ و پرخرج بسازند. از ژانگ ییمو و هو شیائو شین گرفته تا برناردو برتولوچی که تصمیم گرفت فیلم سهبعدی بسازد، نمونههایی از این تمایل فراگیر هستند. مجیدی هم این تمایل را با یک میل و شور ایدئولوژیک پیوند داد و نتیجه کار «تصمیم به ساخت فیلمی درباره زندگی پیامبر اسلام (ص) از آب درآمد. گفته میشود در سینمای جهان، ۲۰۰ فیلم در خصوص حضرت عیسی (ع)، ۱۵۰ فیلم درباره حضرت موسی (ع) و ۴۲ فیلم درخصوص زندگانی بودا ساخته شده است. با این حال فقط یک فیلم سینمایی مصطفی عقاد بود که با سالهای بعثت و جنگهای زمان پیامبر اکرم ساخته شده بود. مجید مجیدی تصمیم گرفته بود که دومین فیلم سینمای جهان را درخصوص پیامبر اسلام (ص) بسازد.
علاقهمندی مجیدی به حضرت رسول (ص) به سالها قبل از تولید این فیلم باز میگشت. مجید مجیدی سال ۸۴ بعد از توهین کاریکاتوریستهای دانمارکی به ساحت پیامبر (ص) در نامهای به دبیر جشنواره فیلم نات دانمارک مینویسد: «من یک فیلمساز ایرانی مسلمانم و برپایه تعلیمات پیامبر عزیز اسلام به حضور خدا در همه ارکان زندگیام ایمان دارم و با باورهایم زندگی میکنم و نسبت به توهین به باورها و مقدسات هر دینی شدیدا معترضم و بدین وسیله انصراف خود را از حضور در جشنواره «نات» اعلام میدارم.» مجیدمجیدی بارها گفته بود که انتشار کتاب آیات شیطانی، فیلم فتنه و حتی کاریکاتورهای دانمارکی، زمینه و ایده اصلی را برای ساخت فیلم سینمایی «محمدرسولا... (ص)» در وی شکل داده است. او یک تیم قوی و حرفهای را از سینمای غرب جمع میکند تا اثری بسازد که قرائت درستی از اسلام را به «جهان» عرضه کند. فیلم «محمدرسولا... (ص)» یکی از آثار مهم سینمای مجیدی است که به دلیل مشکل همیشگی اکران و توزیع در سینماهای خارجی، نتوانست موفقیت چندانی را برای اکران خارجی کسب کند.
مجیدی سراغ سینمای هند رفت
مجیدی بعد از «محمدرسولا... (ص)» سراغ سینمای هندوستان رفت. حالا کارگردانی که مسیر فیلمسازیاش بیش از ٢� سال گذشته است، درباره فیلم سینمایی «آن سوی ابرها» میگوید: «این اولین فیلم بلندی است که در خارج از کشورم ایران ساختهام، تجربهای که سالها در انتظار رخ دادن آن بودم. «آن سوی ابرها» دنباله اعتقادات سینمایی من است که ریشه در ارزشهای انسانی، عشق، دوستی و روابط خانوادگی دارد. این فیلم همچون «بچههای آسمان» داستان یک برادر و خواهر است با این تفاوت که آنها بزرگ شدهاند و با کشمکشهای بزرگتری در شهر شلوغ بمبئی روبهرو هستند.»
در سینمای ایران تجربهای موجود است که بارها تکرار شده. سینمای ایران صاحب مکاتب مشخص هنری یا حتی یک مکتب غالب نیست و هر بارقهای که در آن میبینیم، برآمده از استعداد شخصی یک فیلمساز بهخصوص است. البته قسمت غمبار قضیه اینجاست که چنین استعدادهایی همیشه مجال ظهور و بروز ندارند و گاهی بنا به شرایطی خاص و اتفاقی، این شانس نصیب سینمای ایران میشود که یکی از آنها را در دل خودش ببیند. اما فیلمسازان با استعداد ما تا به حال بارها این تجربه را تکرار کردهاند؛ فیلمهای اول را در ایران میسازند و از اواسط کارشان نبوغ شخصی آنها باعث شهرتشان میشود. بعد به فستیوالهای جهانی میروند و در بخشهایی از جهان هم معرفی میشوند. کمکم وسوسه تولید فیلمهای مشترک بین ایران و یک کشور خارجی در آنها ایجاد میشود و علاقهمند میشوند که بهطور کامل در خارج از ایران فیلم بسازند. اما همزمان با خروج تدریجی این سینماگران از فضای داخلی کشور، استعدادهای آنها هم رو به افول میگذارد. آنها بهترین آثارشان را داخل ایران میسازند، آثاری که کمی ضعیفتر است را بهطور مشترک بین ایران و یک تهیهکننده خارجی تولید میکنند و ضعیفترین کارهایشان را که شاید پرخرجترین آنها هم باشد، کاملا در خارج از کشور میسازند.
مجید مجیدی خیلی دیر اولین فیلم بلند سینماییاش را ساخت یعنی وقتی در دهه پنجم زندگیاش بود و از طرفی خیلی هم دیر بساط فیلمسازیاش را به خارج از ایران برد، یعنی وقتی حدود ۷۰ سال داشت. امروز مجیدی آخرین فیلمش را که بهطور کامل در خارج از ایران ساخته شده، در سینماهای ایران و جهان اکران کرده است. در گیشههای ایران که او کمفروشترین فیلم را روی پرده دارد و البته در خارج از کشور هم چندان اتفاق خاصی برای فروش بالای اکران این فیلم نیفتاده است. جالب است که خروج کامل این دو فیلمساز از سینمای ایران، یعنی فرهادی و مجیدی، بهرغم اینکه دورههای درخشان فعالیت آنها متفاوت بود، حالا همزمان و یکسان شدهاند. نگاهی به وضعیت فروش «آن سوی ابرها» در سینماهای ایران و جهان، شاید بتواند وضعیت فیلم آخر فرهادی را هم تا حدود زیادی قابل پیشبینی کند. بد نیست نگاهی به فروش فیلم «بچههای آسمان» از همین فیلمساز، یعنی مجید مجیدی بیندازیم؛ فیلمی اصطلاحا هنری از فیلمسازی که آن روزها گمنام بود و بعد از تجربه برخوردهای بدی که از جانب بعضی مسئولان با «بدوک» صورت گرفت، بارها تا مرز ساختهنشدن پیش رفت و بعد، این تجربهها را مقایسه کنیم با «آن سوی ابرها» که مجیدی آن را با بودجهای نسبتا بالا و نامی کاملا شناختهشده، جلوی دوربین و روی پرده برد؛ اما توفیقی در گیشه نداشت. خود مجیدی ماجرای فروش فیلم «بچههای آسمان» را اینطور روایت میکند:
«وقتی فیلم در جشنواره مونترال نمایش داده شد، آنقدر استقبال مردمی بالا بود که دو نمایش ویژه و خارج از برنامه برایش ترتیب دادند. مجیدی میگوید: «در آن ایام کمپانیهای بزرگ بسیاری دنبال خرید و حقپخش این فیلم افتاده بودند، اما میراماکس از همه مصرتر بود؛ یکی دو روز بعد از رسیدن ما به جشنواره، بازاریابهای میراماکس آمدند و از ما دعوت کردند با هم به رستورانی برویم. همانجا با مدیرانشان تماس گرفتند و بعد، از ما تقاضا کردند فعلا به هیچجا قول ندهیم تا فردا قرارداد ببندیم. من آن موقع شناخت دقیقی نداشتم، ولی بچههایی که کارشان این بود، خوشحال شدند و میگفتند میراماکس شرکت خیلی خوب و درجه یکی است. سونیپیکچرز و یونیورسال هم دنبال مذاکره با ما بودند، اما اینها سفت ما را چسبیده بودند.»
آنطور که مجیدی نقل میکند، او در آن ایام حتی بدون اینکه بداند در حال دست یازیدن به چه سود کلانی است، پای قرارداد با میراماکس رفت؛ «شب بعد، نماینده خریدشان از نیویورک آمد، سالنی اجاره کردند و فیلم را با هم دیدیم. بعد از دیدن فیلم، ظرف دو سه ساعت قرارداد اولیه بسته شد. دقیق یادم هست که آن موقع وحید اسفندیاری مالزی بود و به خاطر اختلاف ساعت خواب بود، با موبایل تماس گرفتند و بیدارش کردند و قضیه را تمامش کردند... قراردادشان ۸۰۰ هزار دلار نقد بود. آن وقتها دلار معادل ۴۰۰ تومان بود. «بچههای آسمان» با حدود ۳۰ میلیون تومان ساخته شده بود. یعنی فقط در همین قرارداد نزدیک به ۳۲۰ میلیون تومان عاید تهیهکننده شد. آنها کپی پخش جهانیاش را خریدند که البته بعدا این حق پخش را فقط به ژاپن یک میلیون دلار فروختند!»
مجیدی که فیلمش را ۱۱ برابر هزینه اولیه ساخت آن در یک قرارداد فروخته بود، حتی این را هم میگوید که خود میراماکس با این قرارداد چندین برابر نسبت به سرمایه اولیهاش سود کرد.
اما آخرین فیلم نسبتا سودآور مجیدی در گیشهها شاید «آواز گنجشکها» باشد. او سپس «محمد رسولا... (ص)» را ساخت که به دلیل بیتجربگی سینمای ایران در سیستم پخش، نتوانست در اکرانهای خارجیاش چندان موفق باشد و «آن سوی ابرها» همچنان که پیداست، افق مناسبی را از این لحاظ پیش روی مجیدی قرار نداده. البته هنوز زود است که او را کاملا شکستخورده و از دور افتاده بدانیم. پرونده کاری مجیدی، سینوسی و پر از فراز و فرود است و احتمال اینکه او باز هم اوج بگیرد، به هیچوجه نامحتمل نیست.
جدول فروش آثار سینمایی مجید مجیدی
از چهارشنبه ۲۳ خرداد ۹۷ «آن سوی ابرها» تازهترین اثر سینمایی مجید مجیدی در حالی از نوبت اکران سرگروه سینما «جوان» خارج شده که بعد از حدود دوماه نزدیک به ۱۹۴ میلیون تومان فروش داشته است. با نگاهی به آمار فروش فیلمهای مجید مجیدی در طول قریب به ۳۰ سال فیلمسازیاش، میزان فروش، آثار سینمایی که در کشور اکران شده است را بررسی میکنیم. با نگاهی به ستون آخر جدول زیر خواهیم دید که میزان سلیقه و مدیریت اکران در سالهای ابتدایی دوران فیلمسازی مجید مجیدی چه تفاوتی با این روزهای سینمای ایران دارد. مثلا در سالهایی که «بچههای آسمان» اکران میشد، مجیدی با فیلم پرفروش «آدم برفی» اثر کارگردان صاحبنام داود میرباقری، رقابت داشت؛ در حالی که این روزها فیلم مجیدی در قعر جدول فروش قرار گرفته و تدبیر پخشکنندگان و سینماداران به گونهای است که غالب سینماها در اختیار فیلمهایی، چون «تگزاس» است و پرفروشترین فیلم امسال، «مصادره» است.
با وجود اینکه آمار فروش فیلم بهترین تبلیغات برای فیلم و صاحباثر است، ولی با توجه به اینکه توزیع سالنهای سینمایی در کشور عادلانه نیست و سیاستهای اکران در مورد هر فیلم متفاوت است، بحث در مورد آمار فروش سالنهای سینماها، معیار دقیقی از اثرگذاری و ماندگاری یک محصول فرهنگی در فضای جامعه نیست. ولی از جهتی میتوان به عنوان شاخصی برای نوع سیاستگذاریهای اکران و عرضه سالنهای سینمایی در نظر گرفت. بر اساس این جدول، «محمد رسولا... (ص)» پرمخاطبترین فیلم و «بید مجنون» کماقبالترین فیلم مجید مجیدی در سالنهای سینمای ایران است.
پینوشت: ارقام موجود در جدول در فاصله سالهای ۷۵ تا ۸۷، بنا به سالنامه آماری اعلام شده از طرف معاونت توسعه فناوری و مطالعات سینمایی است. برای سالهای ۹۴ و ۹۷ هم بنا به اعلام آمار فروش سایت سینماتیکت اعلام شده است.
دیدگاه تان را بنویسید