خبرگزاری تسنیم: «مسعود اطیابی» کارگردان فیلم تگزاس، چهره آرام و لحن بسیارمتینی دارد. اما اظهاراتش همواره جنجالی است. در کشاکش التهابات سیاسی سال ۸۸، در نخستین هفته پس از انتخابات، با او در یک اتاق کوچک در حوزه هنری به گفتگو نشستیم و او با لحن بسیار آرام و، اما صریحی به نقد وضعیت موجود پرداخت. زمانی که فیلم ماهگرفتگی را ساخت اصلا تعجب نکردیم. اطیابی ایده و انتقادش را در قالب فیلم عرضه کرد. اینبار هم اطیابی با همان لحن آرام و صریح میهمان ما بود و از تراژدی دستمزدهای نجومی در سینما پرده برداشت. کارنامه فیلمسازی شما یک مسیر کاملا زیگزاگی است، یک فیلم شاعرانه مثل «خاک و مرجان»، بعد یک فیلم کمدی، بعد یک فیلم سیاسی خیلی جدی به اسم ماه گرفتگی. برای من این سوال پیش میآید که چرا در حوزه سینما روند شما یک دست نیست. این مسیر زیگزاگی دلیلش چیست؟ وقتی میگویید زیگزاگی، یعنی استراتژیک، یعنی هم جلو باید بروی، هم جا خالی کنی. برای اینکه تو را نزنند. تعاریف نظامی در حوزه هنر و سینما هم مصداق دارد. سینما صنعت است و از دید من این صنعت در اختیار هر ایدئولوژی و تفکری که میخواهد باشد، باید از کلیت این
صنعت استفاده شود. فیلمی که میسازی باید جنبه ملی داشته باشد، موضوعات پر اهمیت تاریخی، سیاسی، اجتماعی یا حوادث خیلی جدی کشور در آن لحاظ شود، استراتژی یعنی چی؟ یعنی اینکه شما یک کشوری هستی که مردمش در حال مبازرهاند، مردمش در حال مقاومتند یا مردمش در حال عبور از بحرانها و مردم رو همیشه باید آماده نگاه داریم. در دل جنگ (ایام هشت سال دفاع مقدس) زمانی که حضرت امام (ره) سایه شان بالاسر کشور بود، تلویزیون مفرحترین برنامهها را پخش میکرد. جنگ گسترده، شبکههای تلویزیونی کم، اما اکثر برنامهها مفرح بود. الان فکر میکنید که کشور ما موقعیت خاصی دارد؟ کشورمان همیشه موقعیت خاص دارد، حالا یا به خاطر سیاستهای غلط ما یا به خاطر دشمنی دشمنان، به هر دلیلی، موقعیت خاص داریم. ما کشور را دوست داریم، نظام را دوست داریم، انقلاب را دوست داریم، به انقلاب حق میدهیم، اما باید بتوانیم آرامش روحی برای مردم ایجاد کنیم. مدیون جوانانی هستیم که هر جایی لازم بوده، رفتهاند و جنگیدهاند و نگذاشتند خطری متوجه کشور باشد. اما خطر داخلی چطور؟ بحثهای داخلی چطور؟ الان مثلا فرض کنیم فضای مجازی پر است از اطلاعات غلط و درست،
باید کنترل بشود. اما برای کنترل، قطع کردن راه چاره نیست. ناتوانی را نشان میدهد، راهش این است که با بخش مخرب آن مواجه داشته باشیم. مثلا فرض کنید همین تلگرام، مردم باید بدانند که در تلگرام هرچیزی را نباید، منتشر کنند، هر حرفی رو نباید بزنند، هر حرفی رو نباید باور کنند. تلویزیون حتی اگر راست هم بگوید، مردم باور نمیکنند پس باید در هر مسیری استراتژی داشت. اینکه صدا و سیمای ما یکسره برنامههای به زعم خودش انقلابی را ارائه بدهد، که نشد استراتژی. مردم را خسته کردند از بس یک سری تصاویر سرهم بندی شده به آنها نشان دادند. تلویزیون حتی اگر راست هم بگوید، مردم باور نمیکنند. شما چندسال میتوانید با یک روش در مقابل مردم بایستید. به همین دلیل من زیگزاگی کار میکنم. کار خودم را میکنم. یکسری اثر دارم که منویات خودم هست و یکسری اثرم دارم که برای سرگرمی مردم ساختم. کدام یک از فیلمهایی که ساختید از منویات خودتان است؟ همه آنها، با هدفی که داشتم. فیلمهای خاصی مثل خاک و مرجان یا ریسمانی نزدیکتر از رعد یا صبح روز هفتم. اما از یک طرف خروس جنگی هست، تگزاس الان هست. به نظرم فیلمهای کمدی من
بخشی از استراتژی فرهنگی کشور میتواند باشد. حکومت موظف است شادابی مردم را هم تامین کند. مثل اینکه شما شهردار بشوید و بگویید من از پارک خوشم نمیآید. فضای سبز را از بین ببریم. همین الان مردم میگویند چرا آب زاینده رود ما خشک میشود، در اصفهان که میگوییم نصف جهان است. اما استانبول خشک نمیشود. مگر کم آبی فقط برای ماست، آنها بلد هستند چه چیزی را باید حفظ کنند. از هر جایی شده آب میآورند تا استانبول خشک نشود. چون زیبایی و شادابی شهرشان را حفظ کنند. در آن دوره که فیلمهای کمدی مقداری سخیف شده بود و به سمت ابتذال میرفت کم کم فکر کردم که ثابت کنیم میشود فیلم سالم و مفرح و سرگرم کننده ساخت این تنوع زیگزاگی کارنامه شما دلیلش چیست یک دلیل غیر سیاسی بگویید با مثالهای غیرسیاسیتر. مگر حرفهای من سیاسی است. من یک شهروند هستم، تنوع را دوست دارم. دوست دارم سبد اکران ما متنوع باشد، دوست دارم جشنواره فجر، جشنواره یکدستی نباشد، جشنواره متنوعی باشد. این نگاه خود من است. به شخصه فیلم کمدی را بیشتر از فیلمهای دیگر دوست دارم، فیلم کمدی و بعد فیلم حادثه ای. یعنی ژانری که خودم به آن
علاقهمند باشم، بیشتر به آن توجه میکنم. فیلمهای کمدی خانواده پسند مثل فیلم اجاره نشینها را خیلی دوست دارم، فیلم همسر (مهدی فخیمزاده) را خیلی دوست دارم. خروس جنگی را که ساختم، نگاهم به فیلم همسر بود. در آن دوره که فیلمهای کمدی مقداری سخیف شده بود و به سمت ابتذال میرفت و بوی ابتذال داشت از آن بلند میشد کم کم فکر کردم که ثابت کنیم میشود فیلم سالم و مفرح و سرگرم کننده ساخت و نگاهم به فیلم همسر بود. عدهای میگویند دلیل خروج فیلم سازهای ما از کشور، برای اینکه فیلم در خارج از کشور بسازند، استفاده از بازیگرهای زن خارجی، بدون حجاب عرفی است. بعد از تعارض فرهنگ ایرانی با خارجیها را نمایش دهند. این رویه فرار کردن از ممیزیهای ارشاد است. در قدم اول خودش یک نوع حرکت به سمت ابتذال. مثلا منتقدان میگویند بعد از «من سالوادور نیستم» این حرکت دارد پررنگتر میشود که برویم خارج از کشور فیلم بسازیم و همیشه هم پوسترهای آنها با جنجالهایی همراه است. ایده اولیه ساختن فیلم سالوادور، برای من بود. اما برای من مشکلاتی پیش آمد. حتی گفتگو با آقای عطاران توسط من با آقای پروین حسینی انجام شد. اما برای من
کاری پیش آمد و نتوانستم خودم بروم آن فیلم را بسازم و زحمت آن افتاد گردن کسی دیگری. اینطوری نیست که بعد از سالوادور ما فکر آن طرف باشیم که فیلمی در این کشور بسازیم. من برزیل رفته بودم، گشته بودم و تحقیق کرده بودم. با آقای مقصودی (فیلمنامه نویس) با هم رفتیم. یک مدت زیادی در برزیل تحقیق کردیم. لوکیشن دیدیم و فیلنامه آمادهای را آوردیم که بعدا بازنویسی کردند و با روش خودشان ساختند. فیلم سالوادور که ساخته شد را دیدید؟ خیر، هنوز ندیدم. خیلی بحث هم در مورد سالوادور شد. من فرصت نکردم فیلم را ببینم و علاقمند به دیدن فیلم بودم، چون در نگارش اولیه آن با آقای مقصودی به سفارش من با آقای پروین حسینی باهم بودیم. تنها کاری که کردیم، زیبایی بصری مردم را گرفتیم و از دریا محروم کردیم. در همه جای دنیا ساحل منظره مردم است ودر مقابل آن ساخت و سازی انجام نمیدهند. ولی به فیلمی که ساخته شد خیلی معترض بودند. ظاهرا تغییرات زیادی داشته، بالاخره میخواستند کاری کنند که به ایدههای ما خیلی شباهت نداشته باشد. من، چون ندیدم، قضاوتی هم راجع به فیلم ندارم. یک فیلمساز
دنبال این است که فضای کارش را گسترش دهد. همه جای دنیا ایرانی وجود دارد. دیگر الان کشوری دورتر از برزیل نیست که در آن ایرانی وجود نداشته باشد و شما هر جا بروی دو کلمه فارسی صحبت کنی متوجه میشوی که حتما چند نفری زبان تو را میدانند؛ بنابراین به لحاظ تنوع کاری بد نیست. از طرفی ما به لحاظ بصری هم میتوانیم کارهای جذابی انجام دهیم. در ایران هم کار سخت شده. این را اول از همه باید بدانیم که کار کردن در ایران خیلی سخت شده؛ دلیلش این است که هویت و معماری از بین رفته. چیزی از زیبایی بصری برای شهر نگذاشتند. شما دوربین را هر کجای تهران بگذاری، خیلی باید زحمت بکشی تا قاب خوب بتوانی ببندی. تصویر زیبا نمیشود، در روستاها هم همین طور. مثلا از چالوس تا رامسر نمیتوانی ساحل دریا را با ماشین ببینی. همه جای دنیا سمت ساحل برای دید بصری عابران است. همه را فروختیم، دیوار کشیدیم و هیچی دیده نمیشود، شخصی شده، عوارضی هم نمیدهند. همه این املاک خریداری شده و عمدتا خالی است. فقط تنها کاری که کردیم، زیبایی بصری مردم را گرفتیم و از دریا محروم کردیم. در همه جای دنیا ساحل منظره مردم است و در مقابل آن ساخت و سازی انجام نمیدهند. حتی
گرانترین هتلهای دنیا سمت ساحل نیست، به خاطر اینکه اهمیت میدهند، ما به هیچی اهمیت نمیدهیم، کوههای ما را از بین بردند. کوههایی که آفت ریزگرد در کشور است را داریم از بین میبریم. ما خبر نداریم که این ریزگردها چرا قبلا نبوده الان آمده؟! به خاطر اینکه ما منابع طبیعی از بین بردیم و در ایران از نظر بصری چیزی باقی نگذاشتیم و زحمت فیلمساز ایرانی دو برابر است. مسئله بعدی راحتی کار است. در سال گذشته در تهران داشتم، فیلمبرداری میکردم، یکدفعه بلندگوی یک ماشین با فریاد گفت کهای کارگردان مجوزت را بردار بیاور. یعنی بیادبانهترین شکلی که میتوانند با شهروند صحبت کنند و با یک گروه فیلمسازی برخورد کنند. در حالی که ما در برزیل کار کردیم، در هر صحنه بودند، اما در فاصله صد متری ما با بادیگارد ما حرف میزد. مجوز ما را میدید و میرفت. آرام میآمد و ما اصلا رفت و آمدش را متوجه نمیشدیم، مجوز داشتیم و کارمان را میکردیم بدون هیچ مزاحمتی. من یکبار ندیدم که بگوید کار را قطع کن تا من مجوزت را بینم. اجازه به خودشان نمیدهند که کار تو را قطع کنند و مجوز تو را ببینند. میدانند کجا بایستند، مجوز تو را ببینند که مزاحم کار تو
نشوند. یعنی برای آنها اهمیت دارد که اولین چیز این است که احتمالا چندتا شهروندشان و چندتا مهمانشان دارند در کشورشان کار میکنند، فقط میبینند که اجازه دارند یا ندارند. به خودشان اجازه نمیدهند که وقفه در کار ایجاد کنند. در کشور ما خارج از اینجا یک دوربین بگذار در خیابان ببینید، چند نفر مدعی پیدا میشود. در عین حال چقدر کارهای غیر قانونی راحت انجام میشود. پس اول ایرادات خودمان را ببینیم بعد میگوییم چرا فیلمسازهای ما میروند خارج. خارج راحتر و تمیزتر است، به انسانیت آدمها احترام میگذارند. ما که بچه انقلاب هستیم این گونه میگوییم، میبینیم که اینجا احترام نداریم، آنجا داریم، اینجا قانون نداریم، آنجا داریم، اینجا تصویر نداریم، آنجا داریم. به عنوان یک فیلمساز میگویم که نصف زحمت در ایران را من در برزیل کشیدم. در افغانستان هم همین طور، فقط ناامن بود، اما قانون خیلی خوب حاکم بود، حساب و کتابشان از ما درستتر بود. در لبنان هم راحتتر از ایران بود. من سه تا فیلم خارج از کشور کار کردم، این همه فیلم هم داخل کشور. واقعیتش هر وقت میگویند یک فیلم داخل بسازیم، تن و بدنم از نظر کار میلرزد. چون فکر میکنم پنج
برابر شش برابر باید انرژی بگذارم با همراهان و هم وطنهای خودم چانه بزنم که مسئول هستند؛ بنابراین به فیلمسازهایمان ایراد نگیریم استفاده از بازیگران زن خارجی بیاهمیتترین مسئله در فیلمسازی خارج از کشور است. چشمهای مردم خیلی تمیز است. یک پوستری برای ما زدند که خیلی هم مورد پسند من نبود. به بچهها هم گفتم این پوستر را پخش نکنید، من خیلی هم علاقه ندارم. اما ایرادی ندارد. یک آقایی از دوستان خود ما نوشته، پوستر اروتیک است. من ماندم این آقا چه چیزی دیده؟ یک زن و مردی عاشقانه دارند همدیگر را نگاه میکنند، اروتیک نیست، جنسی نیست! من فکر کردم اگر هر آقایی اینطوری به ماجرا نگاه کند، خانمها باید دو تا چادر سر کنند جلوی فرد مورد نظر. باید از چشم او ترسید، کسی که به یک پوستر نمیتواند نگاه کند، مردم را اینگونه میبیند و مثل خودش میبیند. تعداد این آدمها اندک است. مردم ما چشمشان پاک است، بعید میدانم که مردم ما چشم ناپاکی داشته باشند. نباید خودمان را متهم به کارهای صرفا ایدئولوژیک یا کارهای انقلابی کم فروش کنیم. در تمام عرصهها توانش را داریم. خود را در آغوش گیشه انداختهاید؟ باید
گیشه دستمان باشد، نباید خودمان را متهم به کارهای صرفا ایدئولوژیک یا کارهای انقلابی کم فروش کنیم. در تمام عرصهها توانش را داریم، چرا نداریم؟ الان فرق فیلم تگزاس با فیلمهای تجاری دیگر این است که یک مقدار سالمتر است. در آن طراوت وجود دارد، با خانواده میتوانی ببینی، اما میفروشد. تازه از نظر سالن تعدادش یک سوم فیلمهای دیگر است. از نظر تبلیغات صفر است. یعنی ما هنوز هیچ تبلیغات میدانی و تلویزیونی نداریم. البته، چون لازم نداشتیم، انجام ندادیم، چون ظرفیتمان پر است و تبلیغ برای ظرفیت بیشتر، الان زود است و مردم هم دهن به دهن فیلم را تبلیغ میکنند. اما فیلم ما دارد میفروشد و در رقابت گیشه، ما هم هستیم. میگویند که آقای اطیابی برای ساختن فیلم تگزاس از فرمول من سالوادور نیستم با بازیگران خوب، بد، جلف استفاده کرده؟ اصلا، چون من سالوادور را ندیدم اگر هم چیزی بوده، ایده خودم بوده. حتی فیلم خوب، بد، جلف را هم ندیدم. این موضوع اصلا واقعیت ندارد. اولا این دو فیلم را ندیدم که ببینم در چه کیفیتی است. چون فروش داشتهاند حتما خوبند، من هم باید خوشحال باشم. اما راجع به انتخاب بازیگران، خیلیها گفتند
شباهت دارد و این شباهت فیلم را زمین میزند، اما من فکر میکردم، این اتفاق نمیافتد. خوب بد جلف، زمینهای را ایجاد کرده که من از آن استفاده کنم و هیچ اشکالی هم ندارد. شاید تگزاس هم زمینهای را فراهم کند، برای یک نفر دیگر باز اشکالی ندارد. پایان آن را به گونهای ساختید که گویا میخواهید قسمت دوم آن را هم بسازید؟ بدم نمیآید که قسمت دوم ساخته شود به خصوص که یکسری جذابیتها هم از ایران نشان بدهیم و اساسا دنبال این هستیم که قسمت دوم آن هم ساخته شود. اما منتظر این بودیم که ببینیم مردم چه میگویند و چقدر لذت میبرند، شاید لذت نبرند و این کار را نکنیم. آقای اطیابی شما فیلمهایتان را با اعتقاد قلبی میسازید؟ همه فیلم هایم را با اعتقاد قلبی میسازم. ماه گرفتگی را هم با اعتقاد قلبی ساختید؟ بله، به ماه گرفتگی خیلی اعتقاد دارم و به نظرم درستترین نگاه است به وقایع سال ۸۸. به نظرم دو گروه و جناح سیاسی، از دست آن عصبانی شدند یعنی تاثیرش را گذاشته است. اکران آن برایتان اولویت دارد؟ قبل از انتخابات اولویت داشت، قبل از انتخابات که اجازه ندادند. من به
آنها گفتم تا قبل از انتخابات دور بعدی که احتمالا ۱۴۰۰ باشد من اجازه اکران نمیدهم. عبارت خس و خاشاک را من به فیلم ماهگرفتگی اضافه کردم در محافلی شنیدم که فیملنامه نویس ماهگرفتگی خیلی به تغییرات دوباره شما اعتراض دارد. خیر، ما عین فیلمنامه را کار کردیم. اگر من به عنوان کارگردان هر فیلنامهای را بیست سی درصد دست زده باشم. فیلم ماه گرفتگی را شاید یک درصد یا دو درصد. عبارت خس و خاشاک را من به فیلم ماهگرفتگی اضافه کردم و به جای دیگری از فیلم دست نزدم و دیالوگهای داخل مسجد برای من است. بقیه فیلم عین فیلمنامه است. از صحبتهای شما متوجه شدم که به وضعیت فعلی تلویزیون خیلی اعتراض دارید. وضعیت تلویزیون اصلا خوب نیست، اصلا تلویزیونی وجود ندارد، رسانه ملی وجود ندارد. رسانه شخصی شده به نظرم شخصی شده و اشکال دارد، ولی به هر حال تلویزیون است و ما هم قبول کردیم. تلویزیون چرا از کارگردانهای متبحرتر نمیخواهد که سریال بسازنند؟ روابط تلویزیون به صورت مالکیت شخصی شده و به نظرم راجع به آن زیاد صحبت نکنیم بهتر است. چون خیلی حرفهای من انتقادی است، امکان
دارد به دوستان بربخورد. مسئولین آن از بچههای خوب ما هستند. ولی نگاهشان با نگاه مردم متفاوت شده، از طرفی احساس میکنم انگار سندی به نامشان زده شده، طرف دیگر اینکه بد سلیقه هم هستند. منظورتان از بد سلیقه مدیرهای تلویزیون هستند؟ اساسا تلویزیون بد شده، تلویزیونی که مخاطب ندارد، به چه دردی میخورد. تلویزیونی که حرف حساب نمیتواند بزند، به چه دردی میخورد. تلویزیونی که به موقع حرفی نمیزند به چه دردی میخورد؟ تلویزیونی که اقشار مردم در آن دخیل نیستند، به چه دردی میخورد؟ اشکالات تلویزیون زیاد است، دوستان میخواهند برطرف کنند، ولی نمیتوانند، با این روش امکانش نیست. عدهای بعد از ماه گرفتگی در مورد شما گفتند فیلم برای شما مهم نیست، شما فقط پول درمیآورید و فیلم ماه گرفتگی را کار کردید تا پولش را بگیرید. این پچ پچها راست نیست. اولا زندگی من را میتوانند بیایید و ببینند. زندگی من محصول زحمتی است که از نظر مالی کشیدم، با دیگران هم مقایسه کنند. با کسانی که یک فیلم ارگانی ساختند. زندگی من باز است برای اینکه بیایید و ببینید همه دارایی من چیست. اصلا کجا زندگی میکنم، مبلمانم چیست و
چند سال یکبار ماشینم را عوض میکنم. فیلم خروس جنگی فروخت با بخش عمدهای از پول فیلم خروس جنگی فیلم صبح روز هفتم را ساختم و پول فیلم صبح روز هفتم برنگشت. برآورد فیلم ماه گرفتگی یک میلیارد و خردهای بود، در حالیکه یک میلیارد و خردهای دستمزد کارگردانهایی است که قبل و بعد از من آمدند. یعنی کارگردانهایی داریم که بالای یک میلیارد دستمزد میگیرند؟ یک میلیارد و هفتصد نبوده برآورد. برآورد کل ماه گرفتگی کمتر از یک میلیارد و چهار صد بوده، با دو دفعه پیش تولید. یعنی یک دفعه پیش تولید شد، هزینه کردیم و دستمزد دادیم، کار به خاطر مسائل بازیگرها خوابید. سال بعد دوباره راه افتاد، همه هزینه فیلم شده یک میلیارد و چهار صد. در برآورد آنها صد تومان دستمزد من بود برای کل کار، دوسال الافی من، صد تومان، که آن را هم ندادند. جواب سئوال اولم را بدهید، کارگردانی هم داریم که بالای یک میلیارد دستمزد گرفته باشند؟ بله همین الان در بعضی از موسسات و نهادها اینگونه اتفاق میافتد. ما شنیدیم که شما بیش از یک میلیارد گرفتهاید؟ اگر گرفتم نوش جانم. سابقه مالی فیلم در انجمن دفاع مقدس هست.
یعنی همه پول فیلم را من برداشته باشم. من دستمزدی گرفتم که هنوز هم ناراضی هستم. هنوز هم به انجمن دفاع مقدس میگویم که شما با من یک قرارداد پنج ماهه داشتید، صد تومان. دو سال طول کشید، دستمزد من باید اصلاح بشود من منتظر هستم یک جوابی به من بدهند. تهیه کننده فیلم هم همین طور، فیلمی که یک میلیارد و چهار صد برآورد آن است با این همه هزینه. تازه من از دستمزد خودم خرج فیلم کردم برای همین است که هیچ تغییری در زندگی من ایجاد نشده. ماشین پسرم را فروختم تا خرج زندگیام تامین شود. آمار وجود دارد و شما میتوانید این آمار را از مالکین فیلم بگیرید. میخواهم بگویم که پول برای من در درجه بعدی است. برای من کشور و مردمم خیلی مهم است. اگر مردم من نیاز به سرگرمی داشته باشند، من تلاشم را میکنم در سرگرم کردن تا در شاداب کردن سهم داشته باشم، استراتژی یعنی این. شما فیلم بسازید راجع به داعش، که باید ساخته شود، اما برای اینکه این فیلم دیده شود، باید کنارش چهار فیلم دیگر بسازید در ژانرهای مختلف. فیلمهای عاشقانه باید کنارش بسازید، فیلم کمدی باید کنارش باشد و همه را باید به یک اندازه در یک استراتژی معین بسنجیم. وگرنه تاثیر آن فیلم
مثل تبلیغی است که برای فیلم به وقت شام میشود در تلویزیون، تاثیر منفی روی فیلم گذاشته تا تاثیر مثبت. چون مردم عدم عدالت را متوجه میشوند. میگویند که یک تلویزیون ملی داریم که بودجهاش از بیت المال تامین میشود و مردم دارند پول میدهند، اما فقط یک گونه فیلم تبلیغ میشود. گونههای دیگر فراموش میشود و متنفر میکند یک عده را. وظیفه ما ایجاد تنفر نیست. فیلم تان هنجار شکنانه نبود مثل سالوادور. چرا این کار را میکنید. این از محافظه کاری شماست یا در فیلم گیشهای ساختن، همچنان به اخلاق پایبند هستید؟ من محافظه کار نیستم، اتفاقا محافظه کاری یعنی شما پایبند نباشید به اخلاقیات. چون پایبندی به این اخلاقیات خیلی طرفدار ندارد، اما من خودم رعایت میکنم. به نظرم باید رعایت کرد، حدود اخلاق باید رعایت شود، باید حریمها حفظ شود. فیلم باید جذابیت داشته باشد، اما یک خانواده کامل در کنار هم این فیلم را ببینند، پدربزرگ تا نوه. یک خانواده کامل بتوانند آن فیلم را ببینند. شما ممکن است یک وقت هوس کنی و بگویی من میخواهم از این کشوربروم، اما هیچ زمینه درستی هم برای رفتن و مهاجرت نداشته باشی. مثلا به شما پیشنهاد شود
که به هلند بروید که در آن آزادیهایی وجود دارد. چگونه برویم؟ مثلا سوار این قایقهای قاچاق بشویم و برویم. این یک پیشنهاد است، من به نقد این نگاه پرداختم، بدون اینکه بخواهیم گل درشت و شعار زده باشد، با هدف سرگرم کنندگی. در تگزاس مهاجرت به گونههای غیر منطقی را بررسی کردیم.
دیدگاه تان را بنویسید