چرا جوایز ۱۰۰ میلیونی نفرات برتر شب کوک پرداخت نشد؟
طبق قرارداد تا پنج سال هر اثری از ما تولید شود امتیازش برای این دوستان است. ما قبول نکردیم، چون هیچ تهیهکنندهای نمیآمد با این شرایط با ما قرارداد ببندد. منطقی نبود که طرف بیاید و سرمایهگذاری کند و بعد پولش به جیب کس دیگری برود. ما به این قرارداد معترض شدیم و گفتیم آمدیم که مسابقه بدهیم و کنار برویم. میگفتند آنتن به شما اجاره داده شده است و شما دیده شدید.
ماهنامه نزدیک؛ محمدرضا تاجداری: «تازهنفسها» عنوان صفحات ثابتی در «نزدیک» است که مختص جوان هاست. جوان های با استعدادی که در همین ابتدای راه ورود به عرصه فرهنگ و هنر خوش درخشیدهاند و امیدواریهای فراوانی برای ادامه مسیرشان وجود دارد. چهرههایی که یا در حال حاضر هم با قدرت به مسیرشان ادامه میدهند، یا در همین ابتدای مسیر دچار دستاندازهای مختصری نیز شدهاند. اما در اولین شماره سراغ «علی پورصائب» رفتهایم. جوانی که پس از برگزیده شدن در برنامه شبکوک امیدهای فراوانی برای حضور جدیش در مارکت رسمی موسیقی وجود داشت اما چهرههای گمنامی پس از او آمدند و نبض بازار موسیقی را در دست گرفتند و او در همان نقطه درجا زد. با پورصائب از عوامل همین مسئله صحبت کردهایم:
شما در فروردین سال 1395 در "شبکوک" نفر اول شدید و برای اولین بار در بین عموم مردم شناخته شدید. حس و حال آن موقع چگونه بود؟
خیلی وصفناپذیر. اصلاً برای اول شدن در مسابقه شرکت نکردم. به واسطه یکی از دوستانم متقاعد شدم در این مسابقه شرکت کنم. خدا را شکر بدون اینکه کارت قرمزی بگیرم با موفقیت همه مراحل را پشت سر گذاشتم. روز فینال میخواستم کلاً انصراف بدهم و بیرون بیایم. مسائلی باعث شد بمانم و خدا هم کمک کرد و اول شدم.
کمی درباره زندگی شما قبل از «شب کوک» صحبت کنیم. شما از کودکی مداحی میکردید. در زمان معروف شدنتان نمی خواستید کسی از این موضوع مطلع شود؟
شاید اولش این طور بود. علتش این است که متأسفانه ذهنیت بدی در جامعه ما وجود دارد که هر اتفاقی میافتد خیلیها ربطش میدهند به اینکه این هم که آن طرفی و آن جوری است. در حالی که شخصاً دارم با اعتقاداتم زندگی میکنم و بدون وابستگی به هیچ جناحی از وقتی چشم باز کردم مرحوم پدرم و مادرم «یا حسین» گفتن را یادم دادهاند. خیلی از خوانندههایی هم که صدایشان را دوست داریم سابقه مداحی دارند، مثل محمد علیزاده و ...
آیا در این یکی دو سال این موضوع تمایلات مذهبی برایتان حاشیهساز شد؟
نه، اعتقاداتم برایم مشکلساز نبودند. شاید دورادور میگفتند تو که برای امام حسین(ع) میخوانی بیا جناحی هم بخوان. چندان موافق این موضوع نیستم. در حوزه اعتقادی دارم برای کسانی میخوانم که عشقم هستند و میدانم مبرا از همه چیزند، یعنی خدا، اهلبیت(ع) و شهدا. اینها مقدسند. هر موقع روضه میخواندم مادرم میگفت آخرش یک روضه ابوالفضل(ع) بخوان. نیت کردم از پارسال که شروع شده است هر سال یک کار برای حضرت ابوالفضل(ع) بخوانم و منتشر کنم. یعنی به تعداد سالهای باقی مانده عمرم انشاءالله هر سال یک کار برای این بزرگوار بیرون میآید.
پس برچسبی به شما نچسبید.
نه اصلاً. از عناوین جهان مرثیهخوان ما را بس. تنها برچسبی که قرار است بچسبد باید همین باشد.
به سراغ شب کوک برویم. مصاحبهای گلایه آمیز درباره عوامل شب کوک از شما دیدم که بعداً در یک پست اینستاگرامی آن را تکذیب کردید. ظاهرا از باربد بابایی و هادی دمیرچی گلایه مند بودید.
تکذیب نکردم.
ولی عکسی با هادی دمیرچی گذاشته بودید که همه چیز خوب شده است...
همه چیز بد بود، اما خوب شد. البته آنچه ما میخواستیم نشد، ولی باز خدا را شکر. یکسری قراردادها بسته شدند و اتفاقاتی افتادند که دوازده نفر آخر چندان راضی نبودند. ما رفته بودیم مسابقه بدهیم، نه اینکه قرارداد ببندیم که منِ نوعی کارمند شما هستم. قراردادی بود که بندهای خوبی نداشت و چیزی به نفع ما نبود.
شما آن را نخوانده امضا کردید؟
خواندیم و امضا کردیم، اما چارهای نداشتیم. حرفها و زمزمههایی بود و در مرحله حساسی بودیم که ناخودآگاه به این زمزمهها توجه میکردیم که اگر طرف قبول نکند ممکن است به هر طریقی حذف شود. شایعه بود، ولی به هر حال استرس ایجاد میکرد.
مفاد آن قرارداد درباره چه بود؟
طبق قرارداد تا پنج سال هر اثری از ما تولید شود امتیازش برای این دوستان است. ما قبول نکردیم، چون هیچ تهیهکنندهای نمیآمد با این شرایط با ما قرارداد ببندد. منطقی نبود که طرف بیاید و سرمایهگذاری کند و بعد پولش به جیب کس دیگری برود. ما به این قرارداد معترض شدیم و گفتیم آمدیم که مسابقه بدهیم و کنار برویم. میگفتند آنتن به شما اجاره داده شده است و شما دیده شدید. چیزی نبود که بخواهم به خاطر دیده شدن بالا بیایم. فقط امتحانی بود که در آن شرکت کردم و اول شدم. قضیه منتج به این شد که دمیرچی قراردادی را که شخصاً با ما چهار نفر بسته بود فسخ کند و ما را به سمت سازمان صدا و سیما هدایت کرد که واحد مالی سازمان از هر کدام از ما تعهد سفتهای به مبلغ 500 میلیون تومان گرفت. به این ترتیب که تا پنج سال هر وقت برنامه دارند (تا سقف ماهی 2 برنامه 20 دقیقه ای) برویم و رایگان برایشان برنامه اجرا کنیم و تا سال 1400 این تعهدی که دادیم پا برجاست.
الان قرارداد با صدا و سیما بسته شده؟
قرارداد نیست و یک تعهد به سازمان است که به صورت محضری است ولی حتی یک کپی از سفته ها یا برگه تعهد را به ما ندادند . مطلب دیگری در آن تعهد بود که هیچ تبلیغ منفی علیه صدا و سیما نکنیم که واقعاً هم چنین کاری نکردهایم و نخواهیم کرد. این دلخوریها وجود داشت که آنها را حل کردیم، اگرچه کاملاً برطرف نشدهاند. به عنوان نفر اول شبکوک سه جایزه داشتم که هر سه در تلویزیون اعلام شد. سکهها بود که به هر طریقی گرفتیم...
به هر طریقی گرفتیم یعنی چه؟
به هر حال گرفتیم. [میخندد] خودمان پیگیری میکردیم و تماس میگرفتیم.
اینجور نبود که بیایند و تقدیم کنند.
نه. اینها زخمهای کهنهای است که سر باز میکنند و بیشتر نقل درددل است. در تیتراژ برنامه شبکوک2 یا آوا نو یا هر برنامه دیگری قرار است بخوانم. انتظارم این است که اگر بنا بر این است که این برنامه ساخته نشود مرام ایجاب میکند در برنامهای که ساخته دوستان دمیرچی هست بخوانم.
اصلاً پیشنهادی نشد؟
اصلا با دوستان در ارتباط نیستم.
مثلاً با باربد بابایی؟
ایشان همان موقع مرا بلاک کرد. یک بار هم که دلم تنگ شد به مهدی یغمایی زنگ زدم برنداشت. پیامک داد: «شما؟» پاسخ دادم: «علی پورصائب هستم. میخواستم حالتان را بپرسم.» ایشان هم گفت: «علی جان خیلی خوشحال شدم. انشاءالله موفق باشید.» چنین برخوردی شد.
با داورها هم ارتباطی ندارید؟
با فرهاد برنجان ارتباط دارم و یک کار انجام دادیم. ایشان انسان پخته از لحاظ موسیقی و شریفی است. هر از گاهی به پوریا زنگ میزنم و با هم صحبت میکنیم. لایو میگذارد و کامنت میگذاریم. برنامههای دیگر برونمرزی را که نگاه میکنم میبینم چه رفاقت و صمیمتی بین شرکتکنندهها و عوامل وجود دارد. متأسفانه این صمیمیت بین ما نبود.
با فاصله سه چهار ماهه بعد از شبکوک1 با باربد بابایی و هادی دمیرچی مصاحبهای گرفتم. برعکس مطالبی را که شما میگفتید میگفتند. نظرشان این بود که فرق ما با برنامههای خارجی این است که اولاً جایزهمان واقعی است و به پیشرفت کمک میکند. ثانیاً ما خیلی با هم رفیقیم.
نمیخواهم نبش قبر کنم. آخرین حرفی که در بحث پیش آمده در فضای اینستاگرام بین ما مطرح شد و ما که معترض بودیم زدیم این بود که آقای دمیرچی! به عنوان نفر برتر برنامه شبکوک بهجای جایزهام قرارداد ما را فسخ کنید، این قرارداد زندگیم را مختل کرده است. با توجه به قراردادی که بستهاید ما هیچ کاری نمیتوانیم بکنیم. در واقع قرارداد نبود ضمانتنامه بود، اما هیچ سربرگی نداشت و شخصی بود. دمیرچی لطف کرد بابت انصراف از جایزه آلبوم 80 تا 100 میلیونی از ما دستنوشته گرفت. البته آرمان فاطمی نبخشید، اما من و مصطفی مهدی چون پیش بینی میکردیم که از دوستان آبی گرم نمی شود دستنوشته دادیم که این آلبوم را نمیخواهیم.
یعنی 80 تا 100 میلیون برای آلبوم کلاً به کنار.
این دوستان گفتند آلبومی تولید میکنند که 80 تا 100 میلیون بیارزد. اما دوستان بهقدری درگیر مسائل دیگر بودند که تلفنهای ما را جواب نمیدادند حتی نمیآمدند یک شعر بدهند و مثلاً بگویند مهدی یغمایی! روی این یک ملودی بگذار یا پوریا حیدری! شما تنظیم کن. این کار واقعاً کار سختی نبود.
پس با این وجود خودتان باید دست به کار شوید. اما ظاهرا هنوز به این نتیجه نرسیدید که صد در صد توان و انرژیتان را روی موسیقی بگذارید؟
پدر و مادرم به رحمت خدا رفتهاند و دارم با خواهرم زندگی میکنم. خرج زندگی را خودمان داریم در میآوریم. توانایی این را ندارم که صرفاً به موسیقی بچسبم و از آن درآمدزایی کنم. آدم متمولی نیستم. یک کارمند آسیبپذیرم! [میخندد] ضمن اینکه در این دو سال از فضای موسیقی زده شدهام. خیلی از بچههای موسیقی ـ که برند هم هستند ـ بهقدری طمع دنیا داشتند که واقعاً در زمینه همکاری از دستشان ناراحت شدم. اسمشان را نمیآورم. دمیرچی کاری به من هدیه داد که یاحا کاشانی شعرش را گفت و قرار بود انوشیروان تقوی تنظیم کند. مثلاً روز پنجشنبه به من گفتند تا سهشنبه کار را به تو میدهیم. سهشنبه تماس میگرفتم و دوستان جواب نمیدادند. مدام این کار عقب میافتاد. از آن طرف در کانالم coming soon میگذاشتم که قرار است این کار بیرون بیاید. کار کلاً بیرون نیامد و به دست فراموشی سپرده شد و من آزردهام از این که به خاطر بدقولی این دوستان جلوی مردم بد قول شدم. چندان وارد دنیای موسیقی نشدهام، ولی فضایش بهقدری داغان است که واقعاً ترجیح دادم خارج شوم و مثل بعضی خواننده های الان تبدیل به دستگاه تولید موسیقی نشوم .
شما در 30 سالگی به معروفیتی رسیدید و استعدادتان به نحوی کشف شد. چرا کسی روی این استعداد کشفشده سرمایهگذاری نکرد؟
علت اولش این است که هر کسی میخواست سرمایهگذاری کند قراردادی که با دمیرچی بسته بودیم مانع میشد و کسی جلو نمیآمد.
به نظر شما اگر آن موقع آن قرارداد نبود شرایطتان خیلی فرق میکرد؟
قطعاً. پنج شش نفری که آن اواخر بودیم همگی تهیهکننده داشتیم. با بهنام صفاریان صحبت کرده بودیم و قرار بود با او کار کنیم.
در این یک سال هفت هشت چهره جدید آمدند و گل کردند.
همینطور است. از بین بچههایی که بالا آمدهاند تنها خوانندهای که به نظر من صدایش به دل مینشیند و کارش را بلد است سینا شعبانخانی است. بقیه مثل حامد همایون را حقیقتاً متوجه نمیشوم. هیچ ادعایی در موسیقی ندارم، ولی به عنوان یک مخاطب عام حامد همایون را نمی پسندم.ایشان با دنیایی از پول و روابط دارد جلو می رود و به نظرم ایشان سلیقه تحمیل شده به مردم است نه سلیقه انتخاب شده توسط مردم.
سه چهار نفر برتر برنامه شبکوک هم وضعیت مشابه شما را دارند؟ هنوز هم دوست دارند کار کنند؟ هیچکدامشان پشیمان نشدهاند که موسیقی را کنار بگذارند و دیگر به آن فکر نکنند؟
آرمان فاطمی متأهل است و شرایط مالیش اجازه این کار را نمیدهد. آرمان خواننده بود. به نظرم آرمان بعد از شبکوک حیف شد. آرمان از موسیقی ایران حذف شده. مصطفی مهدی هم درگیر زندگیش هست و قرارداد دارد و جسته گریخته کار تولید میکند.
پس بین این برگزیدهها، جلوتر از همه شما هستید؟
بله، شاید.
معروف و محبوب شدن لذتبخش است. وقتی نفر اول شبکوک شدید در ذهنتان این بود که سال آینده کنسرت برگزار کنید، آلبومتان بیرون میآید و همه شما را بشناسند.
دقیقاً! مرا همه میشناختند. همیشه به بچهها میگویم معروف شدن قبل از پولدار شدن اصلاً خوب نیست. آن موقع معروف شدم، اما از یک خانواده متوسط هستم و وضع زندگیم همینی هست که هست. دارم حقوق وزارت کاری میگیرم. معروف شدنِ آن موقع و رها شدنم توسط دوستان و فقط در باغ سبز نشان دادن که این کار را میکنیم، آن کار را میکنیم، داداش! میترکانیم و امثال این حرفها فقط باعث میشد دیگر با مترو و اتوبوس نتوانم جایی بروم و در خیابان نتوانم بروم و خرید کنم.
معروف شدن لذتبخش است.
همینطور است، اما الان که مردم مرا کمتر یادشان هست بیشتر دوست دارم، چون میتوانم دوباره به اندازه کسی که هستم زندگی کنم.
این را قبول نمیکنم.
هم مادر و هم پدرم در آغوشم جان دادند و به رحمت خدا رفتند. بعد از فوتشون دنیا برایم محدود شد و دیگر درگیرش نبودم. امیرالمؤمنین(ع) میفرمایند دنیا خاکبازی است. برای من هم خاکبازی شده است. شاید قبلاً خیلی مشتاق بودم فلان ماشین خوب را سوار شوم .الان هم دوست دارم، اما نمیخواهم به هر دری بزنم و به هر قیمتی از این راه پول در بیاورم. نمیخواهم روی استیج بروم و کاری را بخوانم که دوست ندارم فقط به خاطر اینکه به من پول میدهند. نمیتوانم هنرفروشی کنم. فقط با اعتقادات و دوست داشتنهایم زندگی میکنم.
باربد بابایی و هادی دمیرچی در مصاحبهای گفته بودند که استعدادهایی که در استیج میآید از بین میروند، اما ما اینجوری نیستیم.
[میخندد]متأسفانه اکثرا دنبال کاسبی هستند. وقتی طرف مغایر با خواستهها و ایدهآلهایشان میشود خیلی راحت حذفش میکنند. به نظر من اینکه میگویند «من تو را گنده کردم» شرک است چون عزت و ذلت تماما دست خداست. هر کسی این حرف را به من بزند واقعاً اذیت می شوم. هیچکس مرا حمایت و کارم را تبلیغ نکرد. در شبکههای دیگر و برنامههای مشابه چنین چیزی را ندیدم. دیدم که حمایت کردند. شاید آن موقع بابایی چنین حرفی زده و به آن معتقد بود، اما بعید میدانم باربد بابایی الان حتی شماره مرا در گوشیش داشته باشد.
در مصاحبه اشاره کردید که شب آخر شبکوک میخواستید بروید.
کار را دیر به من رساندند. شب که مسابقه نیمه نهایی تمام شد به من پیشنهاد دادند این دو تا شعر را بخوان. همه چیز به هم ریخته بود. از طرف دیگر اواخر سال و اسفند ماه بود و حسابدارهای شرکتمان رفته بودند و خیلی از کارهای حسابداری شرکت روی دوشم افتاده بود. شعر را حفظ نمیشدم. وقتی هم آدم استرس میگیرد اصلاً نمیتواند حفظ کند. فریدون گفت پایه نت میآورم. نگران نباشید ولی نیاورد.
اما با تمام این استرس ها اجرا کردید و به خصوص ترانه «باران تویی» خوب از کار در آمد.
در فینال شبکوک هر کاری کردم متوجه شدم «باران تویی» را به غیر از زبان حضرت زینب(س) به هیچ موضوع دیگری نمیتوانم ربط بدهم. آن موقعی که روز اربعین به کربلا رسیدند و از ناقه روی زمین افتادند و دنبال قبر امام حسین (ع) میگشتند به خاطرم می آمد. متن ترانه این بود: «از آسمانم ماتم ببارد/ هراس بیتو ماندنم ادامه دارد/ نمینویسم ترانه بیتو/ چگونه پر کشد خیال واژه بیتو/ به لب رسیده جان کجایی» به آدمی که با عطش شهید شد میگوید: «باران تویی به خاک من بزن/ باز آ ببین که بی مه تو من هوای پر زدن ندارم» هر کلمه و مصراع این شعر مرا به یاد حضرت زینب(س) میانداخت. با این نیت این ترانه را خواندم و همه هم دوستش داشتند.
الان با هیچ خوانندهای ارتباط ندارید؟
با خوانندههایی که برند هستند ارتباطی ندارم. با بهنام بانی در راهنمایی هممدرسهای بودم. او شیفت صبح بود و من شیفت بعد از ظهر بودم. او صبحها قرآن میخواند و من بعد از ظهرها قرآن میخواندم. بهنام را در ختم مرحوم ناصر فرهودی پس از سالها دیدم. توقع داشتم مرا بشناسد. جوری سلام و علیک کرد فکر کردم مرا نمیشناسد.
غیر از عوامل شبکوک از شخص خاصی خیلی دلگیر هستی که قولی داده و عمل نکرده باشد؟ یک وقت هست یکی چیزی میگوید و آدم روی آن حساب میکند.
به خاطر قول های هادی دمیرچی از شرکت بیرون آمدم. یعنی با همین روندی که دوستان در موسیقی جلو میروند ما هم قرار بود جلو برویم و تمرکز را روی موسیقی بگذاریم، اما این اتفاق نیفتاد و سه ماه بعد دو باره به شرکتی که در آن کار میکردم برگشتم. در آن سه ماه کار هم پیدا نکردم، چون همه مرا میشناختند و رزومه میفرستادم. به محض اینکه متوجه میشدند مشتاقانه میگفتند آقای پورصائب! تشریف بیاورید. میرفتم عکس میگرفتند و بعد هم خداحافظ! کمی دلگیر میشوم.
آینده علی پورصائب؟
مداح و خواننده برای چه میخوانند؟ رسالت ما تأثیرگذاری مثبت است. موسیقی یکی از راههایی است که دست ما را در این قضیه باز میگذارد. دارم تلاشم را میکنم. امیدوارم شرایط خوبی پیش بیاید تا با آدمهای خوب، همعقیده و همفکر همکاری کنم. دوست دارم شرایط مناسب و راحتی پیش بیاید تا در موسیقی جلو بروم.
دیدگاه تان را بنویسید