مجری سیما: کار کردن بیرون از منزل در شان بانوان نیست
کار کردن «زن» به جهت کسب درآمد، غلط است، هنوز هم پای این حرف میایستم، اما کار کردن با فعالیت اجتماعی فرق میکند. «زن» باید فعالیت اجتماعی داشته باشد اما دغدغه کسب درآمد نباید داشته باشد.
مهمترین سئوال من الان قبل ازطرح هر موضوع دیگری درباره حضور تو در برنامه مهران مدیری است.خیلی حاشیه داشت و اظهار نظری که درباره کار نکردن خانمها کردی، تبدیل به یک موج در شبکههای اجتماعی شد. خودت فکر میکردی این جملهای که در برنامه دورهمی گفتی اینقدر پتانسیل بازتابهای وسیع داشته باشد؟
بعد از سالها کارکردن در رسانه میدانم که چی باید بگویم و چی نباید بگویم. ولی اتفاقی در برنامه دورهمی افتاد، کمی فضا را پوپولیستی کرد. کاش زمان بیشتری در آن برنامه داشتم و راجع اظهارنظری که کردم، توضیح بیشتری میدادم تا مسئله روشنتر شود. کار کردن «زن» به جهت کسب درآمد، غلط است، هنوز هم پای این حرف میایستم، اما کار کردن با فعالیت اجتماعی فرق میکند. «زن» باید فعالیت اجتماعی داشته باشد اما دغدغه کسب درآمد نباید داشته باشد. هنوزهم روی این موضوع اصرار دارم.
مسئله فعالیت اجتماعی مستقل از کار در برنامه تفکیک نشد.
زمانی نداشتم اولا درباره بایدها و نبایدها صحبت نکردم. عین دیالوگ را بررسی کنیم. خیلیها اعتقاد به کارکردن بانوان ندارند، من هم خیلی اعتقاد ندارم. عبارت "اعتقاد ندارم" با باید و نباید زمین تا آسمان فرق دارد.این چیزی که در فضای مجازی منتشر شد عمدتا روی باید و نباید تاکید داشت. در صورتیکه من به صورت باید و نبایدی اظهار نظر نکردم. مطبوعات شیطنت کردند و این بحث را منتشر کردند. چون برایشان تیتر جذابتری بود. من گفتم خیلی اعتقاد ندارم، خیلی اعتقاد ندارم خیلی ملایمتر است.خانمهایی که هشت ساعت بیرون کار میکنند، هشت ساعت هم داخل خانه کار میکنند، طبیعتا 16 ساعت دارند کار میکند، حتی مرد هم در چنین موقعیتی باشد شکسته میشود، این توان را یک مرد هم ندارد که اینقدر کار کند. من پیامها و کامنتهایی که دریافت کردم بیشتر از سوی بانوانی بود که خارج از ایران زندگی میکردند، خیلی موافق این حرف بودند و در شبکههای اجتماعی پیام میدادند که بانوان ایرانی که در داخل کشور کار میکنند زجر بیشتری را حتی نسبت به کسانی که در خارج هستند تحمل میکنند.
دستمایه خوبی برای یک فیلمنامه اساسی نیست؟
الان دارم فیلمنامهای مینویسم با عنوان «خیابان جمهوری». اتفاقا در مورد کار کردن جامعه بانوان است.
رسانههای فارسی زبان خارج از کشور واکنشهای عجیب و غریبی نشان دادند.
بانوان خارج از ایران بیشتر با حرف من موافقتر بودند تا داخل ایران. شبکه «من و تو» خیلی روی قضیه مانور داد و هی اعلام میکرد که امثال من اعتقاد به تفکیک جنسیتی دارند.
تو اگر اعتقاد به تفکیک جنسیتی داشتی بامژده لواسانی برنامه اجرا نمیکردی. راستی همسرت چه واکنشی نسبت به این ماجرا داشت؟
همسر من از هجده سالگی خودش سر کار میرفت. ولی دغدغه معاش نداشت. بعد از ازدواج هم اصلا دغدغه معاش نداشت. این مسئله را خودم تجربه کردم و میبینم که همسرم خودش قبول نمیکند کار کند و میگوید من خستهام. همسرم به واسطه کاری که انجام میداد باید چند ساعت ایستاده کار میکرد، چون گریمور بود، مهره کمرش آسیب دید، من حرف بیربط نزدم. وقتی میگویم خانمهایی که کار میکنند شکسته میشوند، نمونهاش همسر خود من. همسرم الان توی پروژه های سینمایی که من کار میکنم حاضر به همکاری نیست. میگوید من واقعا خستهام. من تجربه خودم را در دورهمی بازگو کردم. کار کردن، کار آقایان است. الان یک اتفاق بدی افتاده، میروند خواستگاری، بعد میروند شرط می کنند که زن سرکار برود. من در تائید جایگاه زن دارم حرف میزنم. شان بانوان بالاتر از این است که برای معاش کار کنند. البته خانمهایی هستند که سرپرست خانواده هستند اما وقتی زنی که ازدواج میکند، قاعدتا نباید کار کند. فعالیت اجتماعی باید داشته باشد اما دغدغه کسب درآمد نباید داشته باشد.
چگونه وارد سینما شدی و اولین حضور حرفه ای تو در چه مقامی بود؟
اولین کار حرفهای من در سینما اشک سرما بود. در آن پروژه به عنوان دستیار دوم کارگردان کار کردم. نورالدین گودرزی دستیار اول کارگردان بود کسی را می خواستند که برنامهریزی پروژه را به عهده داشته باشد و من هم پیش خودم گفتم حضور در این پروژه بهترین راه برای ورود به سینماست. یکی از وظایف من خرد کردن فیلمنامه بود. آنزمان هم کار کردن با کامپیوتر زیاد باب نبود. چارتر را هم با ماژیک و به صورت دستی میکشیدند. من چون کامپیوتر بلد بودم همه این کارها را با کامپیوتر انجام میدادم. همه کارهایی که انجام میدادم را پرینت میگرفتم. نورالدین گودرزی هم تعجب کرده بود و میپرسید این کار چندم توست کار برنامه ریزی انجام میدهی ؟ گفتم کار اول و او هم به من جواب داد،" امکان ندارد چنین چیزی باشد". از اشک سرما هم که جدا شدم به سریال همسفران علی ژکان پیوستم و در دفتر تهیه کننده، امیر حسین شریفی، با منوچهر هادی در آشنا شدیم.
با همسرت کجا آشناشدی ؟
من به تدریج به عنوان نویسنده وارد رادیو شدم.کارهای نوشتنی انجام می دادم تااینکه رسیدیم به مجموعه خنده بازار. آرش قادری در مجموعه خندهبازار کار می کرد و من رابه آقای شب خیز آرش معرفی کرد و آنجا با همسرم آشنا شدم. البته من قبل از خندهبازار دارا و ندار را کار کرده بودم و ایشان را آنجا دیده بودم.
کار در مجموعه خندهبازار چطور بود ؟
من آن موقع فکر میکردم چون من سریال نوشتم بیایم و آیتم بنویسم. دور از شان خودم میدانستم اما بعدا فهمیدم که آیتم نوشتن کار بسیار مشکلتری است. البته مشابه این آیتم نوشتن را در رادیو تجربه کرده بودم اما کار دشوارتری را در خندهبازار پشت سر گذاشتم.
برویم سر چالش اصلی در این گفتگو، بالاخره تو مجری هستی یا فیلمنامه نویس؟
در برنامه دورهمی هم گفتم دغدغه من نوشتن است، چون تحصیلات من ادبیات نمایشی است. من اگر اجرا نکنم نمیتوانم بنویسم. چون منبع اصلی درآمد من الان اجراست. فقط منبع درآمد من است. من سالی چند تا سریال میتوانم کار بکنم. آخرین کار سریالی من معراجیها و دارا و ندار بود. معراجیها چهار ماه طول کشید. بعد هم سفره ایرانی را برای شبکه دوم سیما نوشتم که هنوز تولید نشده است. هفت تا تله فیلم نوشتم به علاوه فیلمنامه «زندگی جای دیگریست».
خودشماهم مثل اینکه علاقه نداری به عنوان فیلمنامه نویس با رسانهای گفتگو کنی ؟
اجرای من چون در سیما پررنگ است بیشتر در مورد اجرا از من سئوال میکنند. چون کار اجرا برای آنها توی چشم است. فیلمنامه نویس را معمولا کسی نمیبیند. حتی در تیتراژ هم معمولا خوانده نمی شوند. پیمان قاسم خانی وقتی جلوی دوربین آمد شناختهتر شد. از زمانی که فیلم عاشقانه را بازی کرد بیشتر دیده شد. پیمان معادی زمانیکه فیلمنامه می نوشت کسی نمی دانست «پیمان معادی» فیلمنامه نویس است. ولی وقتی بازی کرد دیده شد، پیمان را بیشتر شناختند. من را به واسطه کار اجرای برنامه بیشتر مرا شناختند. اخیرا موضوع نگارش فیلمنامه های من برای رسانه ها موضوعیت پیدا کرده است.
سر سریال دارا و ندار هم دنبال بازیگری رفتی ؟
من کار بازیگری را از سریال بازگشت پرستوها (ابوالقاسم طالبی) شروع کردم. در حین ساخت سریال تازه وارد دانشگاه شده بودم. من و بهروز شعیبی بازی میکردیم و اولین تجربه من جلوی دوربین بود، بهروز شعیبی هم اولین تجربهاش بود.
جالب در یک مراسم آقایی جنتلمن و جوان خودش را معرفی کرد که تقریبا همسن و سال خودمان بود، به من برگشت گفت آقای کریمی من بچه بودم، شما سریال بازگشت پرستوها را بازی میکردی. بازگشت پرستوها را هم به خاطر پولش رفتم بازی کردم. «حسن جوهرچی» فقید پس از درپناه تو قرار داد نوشته بود منتها سر پروژه دیگری بود وقت نمیکرد سر فیلمبرداری بیاید. در وانفسای پیش تولید، چه کسی را بیاوریم و بشود که آقای اسفندیار شهیدی مرا به آقای طالبی معرفی کرد و من بازی کردم. اتفاقا این سریال هم خوب دیده شد، چون در آنزمان مد نبود اینقدر سریال از تلویزیون نشان دهند. پس از آن سریال «گاهی به سوی خانه» را بازی کردم و برای مدتی بازی نکردم چون حضور جلوی دوربین را دوست نداشتم.
این دو تا فیلمی که نوشتی یعنی«زندگی جایی دیگری است» و «یک کارگر ساده نیازمندیم» مشخصا با گرایشات عدالت طلبانه بچه مسلمانی نوشته شده و رد پای اعتقاد در آن ساری و جاری است.
من در فیلم «کارگر ساده... » بحث نقد جریان نزول خواری را تعمدا به متن فیلم اضافه کردم. داستان فیلم ؟«زندگی جایی دیگریست» خیلی جالب است. این فیلم در ابتدا قرار بود به صورت تله فیلم تولید شود. من قبل از فیلم «زندگی جایی دیگریست» سه تا تله فیلم با منوچهر هادی کار کرده بودم. من فیلم «یکی می خواد باهات حرف بزنه» دیدم و ذوق زده شدم. به منوچهر زنگ زدم گفتم "منوچهر من یک طرح تله فیلم دارم که قابلیت سینمایی شدن را دارد." پرسید داستان فیلم چیست، برایش توضیح دادم . روبروی سینما فرهنگ توی ماشین بودم. گفت داستانت را بیار بخوانیم، اما یادت باشه هیچ پولی برای ساخت فیلم نداریم، چیکار کنیم. گفتم با بابک کایدان بالاخره یکی را پیدا میکنیم که پول بگذارد و فیلم را بسازیم.
تهیه کننده از ابتدا امیر سید زاده بود؟
در ابتدا برای تهیه فیلم با حبیب کاوش صحبت کرده بودیم.
حبیب کاوش انگار طلسم شده و دیگر فیلم نمیسازد.
حبیب کاوش طلسم نشده و مثل اینکه می خواهد فیلمی را بسازد.
داستان اختلاف سیدزاده و منوچهر هادی چه بود؟
یک اختلافاتی بینشان بوجود آمده بود که اتفاقی که باید برای فیلم بیفتد نیفتاد. من خاطرم هست در جشنواره، دوتن از داوران جشنواره با من آشنا بودند. به من گفتند فیلم شما خیلی خوب است اما به فیلم شما جایزه نمی دهند گفتم چرا؟ گفت به خاطر .....
چرا ؟
فرامتن هر فیلمی از خود فیلم مهمتر است. چهار سال از فیلم گذشته است و من دیدم بارها برشهایی از فیلم را در فضای مجازی پخش میکنند. بعد از چهار سال سکانس های مهم فیلم را در قالب مثلا دیالوگ ماندگار بارها در گروههای تلگرامی دیدم که بازنشر دادهاند. بخشهای از بازی حامد بهداد را میبینند ، تازه فیلم دیده میشود و مردم از یکدیگر با دیدن برشهایی از فیلم، نام فیلم را از هم میپرسند. هیچکس در زمان خودش فیلم را ندید و البته این اتفاق برای «کارگر ساده نیازمندیم» هم افتاده است. تهیه کننده در دیده شدن فیلم بسیار مهم است. برخی فکر میکنند تهیه کننده فردی است که میآید پولی میگذارد و حامی مالی فیلم است. اسم تهیه کننده در ایران بسیار مهم است.
دو تا فیلمی که نوشتی خیلی حرکت دارد بر خلاف جریان سینمای آپارتمانی .فیلمنامه هایی که در حال حاضر در سینمای ساخته می شود فرمول مشخصی دارد، دو تا خیانت، یک رابطه مثلثی ، فریاد کشیدن، قتل، کلانتری، دادگاه و ... ، فراتر از این نمیرود تو از این دست فیلمنامهها نمینویسی؟
من همیشه با دوستانم به شوخی میگویم من یکروزه میتوانم از این دست فیلمنامهها بنویسم، صبح شروع کنم قطعا شب آنرا به پایان خواهم رساند.. اینقدر برایم راه باز است، اما به خودم سخت گیری میکنم تا کارهای جدیدتری بکنیم. مثلا در «کارگر ساده...» بعد از این همه کارهایی که انجام دادم میدانم که آوردن سه تا روایت در کنار هم کار را پیچیده و سخت میکند و این تعداد لوکیشن کار فیلمسازی را سخت تر میکند. شما تصور کنید که من همه اینها را میدانم. قطعا میدانم و تعمدی دارم این کار را میکنم. من از این گلواژههای روشنفکری پر ژست و افاده بلد نیستم که ادعا کنم در فیلمسازی باید به ساختار جدیدی برسیم. من اعتقاد دارم خودمان را در کاری که میکنیم، محک بزنیم. من بلدم یک زن و شوهر خلق کنم، بین آنها یک اختلاف ایجاد بکنم و فاجعه یک و دو ، عطف اول، عطف دوم و با یک پایان باز فیلم را تمام کنم، مثل تمام فیلمهایی که در این چهار سال ساخته شده است.رویای فرانسوی ام را هر کس خوانده به عنوان یک کمدی فاخر از آن یاد کرده است. به من میگویند جای این فیلم در سینما خالی بود. کمدی که دارد حرف جدی میزند. مشکل کمدیهای الان این است که حرف جدی نمیزنند. یک کار سیاسی که واقعا حرف جدی می زند. من واقعا بلدم از این دست فیلمهای معمول در سینمای ایران بسازم. دو تا کاراکتر لاکچری، لوکیشن لاکچری و پایان باز. اینکه فیلمنامه نمیشود! هر کسی که یکبار فیلمنامه نوشته باشد، خلق چنین قصهای برایش آسان است.
بیا بحث را عوض کنیم .در مورد منوچهر هادی از تو بپرسم. انصافا بدون در نظر گرفتن رابطه برادرانهات با منوچهر هادی، نظر خودت راجع به سریال عاشقانه چیست؟
من ده قسمت بیشتر از عاشقانه را بیشتر ندیدم .
واقعا ساختن این سریال در شان کارگردان «یکی میخواد باهات حرف بزنه» هست؟
اشکالات اساسی فیلمنامهای دارد. خود منوچهر هم چنین اعتقادی داشت. من بهش گفتم منوچهر من تا قسمت ده بیشتر نتوانستم ببینم. اصلا قسمتهای آخر عملا کلیپ بود و هندی بازی شده بود.
منوچهر آدمی است افتاده به سری دوزی. فیلمنامه پیدا میکند و سریع میگوید بریم بسازیم. قبلا با یک حساسیتی کار میکرد برای همین هم منوچهر بهترین تله ساز تلویزیون بود ، آنهم در دوره ای که همه تله فیلم را بزن درویی میساختند. اغلب تلههای منوچهر بدون هیچ اغراقی در حد فیلم سینمایی هستند.
شما از من میخواهی این وضعیت را برای شما تحلیل میکنم. بگذار کلید این ماجرا را بگویم. آدم با استعداد در هر حرفهای در اثر کم توجهی سرخورده میشود. منوچهر هادی را به عنوان نخبه فیلمسازی قبول داری ؟
صد درصد از خیلی ها بهتر است.
مثلا به خودم میگویم تو چرا از این دست فیلمنامهها نمی نویسی؟ چرا کارگر ساده نیازمندیم مینویسی؟ من دو ماه و نیم دنبال پروانه ساخت فیلم میدویدم. همه را باید مجاب میکردیم که آقایان به خدا قسم این فیلم سیاهنمایی نیست. حین ساخت زندگی جای دیگریست دو ماه بود که دنبال سرمایهگذار میگشتیم چون اعتقاد داشتیم که باید فیلم خوب بسازیم، یک حرف خوب بزنیم. دو ماه دویدیم دنبال تهیه کننده تا او را راضی کنیم که سرمایه گذاری کند. دائما سئوال میکردیم چرا ما باید اینکار را بکنیم، ولش کن. شما سن و سال منوچهر را نگاه کن، توی این سن بیفتم دنبال اینکه زندگی جای دیگریست بسازم؟ کار هنری بسازم؟
پس من سالوادورنیستم در چنین فضایی خلق شد؟
آفرین.
منوچهر هادی تا قبل از ساخت من سالوادور نیستم یک پرستیژ منحصر به فرد در عرصه فیلمسازی داشت.
خودش به این موضوع اذعان دارد که «کارگر ساده نیازمندیم» بهترین فیلمی است که کار کردم. دو تا فیلم قبل از سالواداور کار کرد و به عنوان یک فیلمساز خاص خوش قریحه به او کم توجهی کردند، راستش بیتوجهی او کردند. من قبلا تصور میکردم چنین حرفهایی که در سینما زده می شود صرفا شایعه است. شما نگاه کن جشنواره فیلم شهر برگزار شد دو تا فیلم ارتباط مستقیم با مسئله معضل شهری داشتند، یکی فراری بود دیگری «کارگر ساده نیازمندیم». درباره «کارگر ساده ...» فقط بهرام افشاری را به عنوان کاندیدا اعلام میکنند، بعد میروند فیلمی که کاملا درامی روانی است را در 5 رشته جایزه میدهند که باید به این فیلم در جشنواره سلامت این تعداد جایزه میدادند، ربطی به شهر ندارد. فیلم تاریخی انقلابی را به دلیل نسبت تهیه کننده با جشنواره و موسسه تصویر شهر در این یک جشنواره موضوعی تعداد فراوانی جایزه میدهند،این کار ظلم آشکار است. این فیلم که اسم بردم بشدت اثر ارزشمندی است اما چرا در جشنواره شهر این تعداد جایزه بهش تعلق میگیرد، جای تعجب دارد. چرا به فیلم ما توجه نمیکنند؟! چون تهیه کنندهای قوی پشت فیلم نیست اسم که رسم دار باشد.
عامریان تازه وارد این عرصه شده ؟
سرمایه گذار بود، بواسطه اینکه مجوز تهیه کنندگیاش را بگیرد این فیلم را تهیه کرد. تمام بازیگران فیلم هم دستمزدهای بشدت پایینی گرفتند و فیلم مظلوم واقع میشود و کسی از اثر حمایت جدی نمیکند
بهرام افشاری این وسط قربانی شد.
یکی که جایزه بازیگری را در جشنواره میگیرد، کمی قبل از اعلام نتایج، به بهرام زنگ میزند و به او میگوید جایزهات مبارکت باشد، تو جایزه را خواهی گرفت. بعد به کس دیگری جایزه را میدهند چرا ؟ دلیلش؟ چون کسی پشت فیلم نیست. تهیه کنندهای که اسم ورسم دار باشد، پشت فیلم نیست. منوچهر مظلوم واقع شد به دلیل حب و بغضهای قبلی که وجود داشت، چون سالوادور ساخته است و نباید دیده شود.
حامد بهداد در «زندگی جای دیگریست» یکی از درخشانترین کارهایش را انجام داده در سعد معبر مرزهای بازیگری را در سینمای ایران جابجا کرد.
همان سال در جشنواره همه داشتند به حامد بهداد تبریک میگفتند که بابت نقشی که در«زندگی جای دیگریست» ایفا کرده . آنزمان حامد جوانتر بود و جنس بازیاش جوانتر بود. در فیلم دو بچه هشت ساله و پانزده ساله دارد. تصور کن که نقش با خودش چقدر فاصله داشت، اما دقیق و عالی اجرا شد. بازی درونی فوق العاده حامد دیده نشد. حتی مادر حامد گفته بود که متفاوتترین نقشی است که ایشان بازی کرده است و چطور می شود که ایشان برای فیلم دیگری در جشنواره کاندید میشوند؟ خود حامد معترض بود به این ماجرا! چرا؟ به دلیل حواشی خاصی که حول فیلم وجود دارد. حواشی به معنای اینکه تهیه کننده نداشتیم که پشت ما بایستد. تهیه کنندهای نداشتیم که اسم و رسمی داشته باشد، اسمش فیلم را بالا ببرد. در کارگر ساده نیامندیم هم هیچ اتفاقی نیفتاد.
خودت هم از ابزارهایی که داری سوء استفاده نکردی؟
من به عنوان یک تازه وارد در سینما اگر بیایم ادعا کنم، سریع جواب میدهند هنوز وارد نشدی طلب کار هم هستی. جالب بود که در جشنواره فیلم فجر به این فیلم بی اعتنایی محض شد. جالب اینجاست که قوه قضائیه به سه فیلم جایزه داد وجایزه فیلمنامه را «کارگر ساده ... »دریافت کرد. من آمدم جایزه را بگیرم، آقایان شاهسواری، صدر عاملی، رضا مقصودی و قاضی نظام بودند. همه متفق القول به من گفتند حقت بود. من پیش خودم میگویم اگر حقم بود حداقل در جشنواره فیلم فجر کاندید میشدم! یک فیلمنامه تکراری که یک فیلم تکراری با موضوع تکراری با حفرههای فیلمنامه بعد 12 رشته کاندیدا می شود؟ بعد ته ماجرا درمیآید به چه واسطه ای بوده! من نمیخواهم حاشیه درست کنم و ارزش فیلم آنها را زیر سئوال ببرم، ولی تهیه کننده بشدت در این جایزه گرفتن حرف اول و آخر را میزند. این رابطه ها مهم است. کدام نقشی را در میان کاندیداهای بازیگری دیدهای متفاوت بوده ؟
بهرام افشاری خیلی پر انرژی بهرام بازی کرد و پرده سینما را تحقیر کرد. این اتفاق سالها پس از آژانس شیشه ای افتاد. به جرات میتوانم بگویم فراتر از حد انتظار بود.
هیچ کس باور نمیکرد بهرام افشاری تئاتری که جایزه های تئاتر را درو کرده اصلا با اینکه همدانی است اما آذری بلد نیست. اول لهجه را یاد گرفت، بعد کل فیلمنامه را داده بودند ترجمه کرده بودند به آذری . ناگهان بدین شکل به بهرام بی اعتنایی میشود چقدر این آدم سرخورده میشود. بهرام افشاری شب توی ماشین من فردای اعلام جوایز میگفت برم فلان سریال را بازی کنم، یا نکنم؟! تلویزیونی بشوم یا نشوم؟!
سر همین انتخاب های غلط فجر بازیگران ما تلویزیونی شدند نمونه اش دانیال حکیمی و .... .
تلویزیونی شدن اشکالی ندارد، اما مسیر بازیگری یه جوان را تغییر دادند. اغلب کارشناسان و اهالی سینما به من میگفتند که بازی بهرام افشاری را میدیدند مبهوت میشدند، این بازیگر را از کجا آوردند. اما من برای بهرام افشاری ناراحت هستم و دلم میسوزد که این برخورد را با او کردند و مسیر زندگی یک بازیگر را تغییر میدهند. اینها دردهای بزرگی است. من زمانیکه از سینما دور بودم در ابتدا تصور می کردم تمام این حرف و حدیثها، توهم است، اما وقتی فعالیتهایم جدیتر شدم باور کردم که این مسائل حرف و حدیث نیست، نمونه بارزش جشنواره فیلم شهر.
هرکسی به آشناهای خودش جایزه میدهد.
فلانی رفیق فلانی است، میگوید فیلمت را بردار بیاور فلان جشنواره جایزه بدهیم. فلان تهیه کننده با فلانی در یک کار دیگری با هم بودند، رابطه دارند و به هم جایزه پاسکاری میکنند. یک بده بستان سینمایی. تمام این جوایزی که در جشنواره فجر و جشنواره های موضوعی داده میشود حساب و کتاب و زود و بندی دارد. خیلی جالب است بعد همین افراد جشنوارههای خارجی را نقد میکنند. خندهدار این است که فلان جشنواره خارجی را متهم به زد و بند میکنند، اما در تمام جشنوارههای داخلی زد و بند وجود دارد. در ایران جوایزه جشنواره را به استعداد نمیدهند به تهیهکنندگان قدرتمند میدهند.
این حرفها را بیشتر دوست منتقدمان سعید مستغاثی در مورد اسکار و جشنوارههای خارجی میزند.
اینجا هم همین شکلی است، چه تفاوتی میکند. از جشنوارههای دیگر انتقاد نکنیم، جشنوارههای خودمان به تاسی از جریانهای قدرتمندتر در سینما جوایزشان را به فیلمهای مشخصی اهدا میکنند، اصلا اعتبار و ارزش هنری در میان نیست.
منوچهر عاشقانه را به دلیل سرخوردگیهایش ساخت؟ چون اعتقاد دارم که محتوای عاشقانه هیچ ربطی به تفکرات هادی نداشته باشد.
برای خود من هم این اتفاق افتاد یک لحظه به خودم گفتم ولش کن من هم بنشینم کمدی بنویسم. وقتی فیلمی میسازی دغدغهمند با کمدیهای کم ارزش تفاوتی برایش قائل نمی شوند، چرا من اصرار به نوشتن فیلمنامه خوب دارم. ناگهان در جشنواره فیلم فجر فیلمی که خود سازندهاش هم اعتقاد ندارد که فیلم خوبیست، کاندیدا اعلام میشود در چندین و چند رشته آن بساز آبروریزی در جشنواره براه افتاد. مسعود سلامی در یک فیلم دیگر شاهکار بود خودش تعجب کرده بود بابت فیلم دیگری کاندید شده است.این سرخوردگی باعث میشه که فیلم دغدغهمند نسازیم و بسیاری از عوامل حرفهای سینما میروند سراغ کمدی ساختن و فیلمهای خوشحال.
جایزه فجر چرا باید اینقدر اهمیت داشته باشد.
به خاطر این خلاء تشویق هنرمندان توجه کن، جوانان فیلمساز تمایل فراوانی برای حضور در جشنوارههای خارجی پیدا کردند. یک طرف بحث این است به دلیل اینکه جشنوارههای داخلی ملوک طوایفی جوایز را اهدا میکنند و جوانان سینما، کسب موفقیت را در جشنوارههای خارجی جستجو میکنند.بالاخره جوایزه جشنواره برای کار هنری رزومه ساز است. چون خارجیها توی جشنوارههای خارجی درست تشویق کردن را با هر نیتی ( درست یا نادست) بلد هستند. من برای اینکه فیلمنامه «رویای فرانسوی» را میخواستم تکمیل کنم باید به آلمان سفر میکردم، به من گفتند فیلم شما درباره چیست؟ گفتم درباره مهاجرت . به من گفتند هر موضوعی را درباره مهاجرت حمایت میکنیم. سریعا به شما ویزا خواهیم داد. من برم آنطرف بگویم که فیلم من درباره مهاجرت میخواهم بسازم، تشویق و ترغیب و حمایتم خواهند کرد. خلاصه فیلمنامه را از من گرفتند و خیلی سریع ویزای مرا صادر کردند.
پس سرنوشت اصغر فرهادی اینطوری میشود و به اصطلاح آنطرفی میشود....
فقط به خاطر بی توجهی است. شما یکبار به عنوان هنرمند وارد یکی از سفارتخانههای تهران بشوی و ناسیونالیست نباشی دیگر دلت نمیخواد توی ایران زندگی کنی. چون آنها بلدند چطوری با هنرمندان رفتار کنند. شما فیلم میسازی که دیده بشی، تشویق بشی. تشویق هم نمیکنند به کنار، هنرمند را تحقیر میکنند. به خاطر رابطه بازیها، هنرمند را تحقیر میکنند.این خیلی وضعیت خیلی بدتر است تشویق هیچی، اما تحقیرمان نکنید. شما سئوال داری که منوچهر هادی چرا فلان کار را رفته و انجام داده. جوابش مشخص است و میتوانی از خودش بپرسی. جواب میدهد" بگذار بروم پولم را بگیرم و زندگیم را بکنم، الان بچه هم دارم." وقتی شما از من میخواهی فیلم خوب بسازم و دائما توی سرم بکوبند و سعی کنید که مرا نبیند. .... . با این حال به سبک منوچهر هادی به خودمان قوت قلب میدهیم که انشاالله یک روزی حقمان را خواهیم گرفت.چند سال است مرا به عنوان فیلمنامه نویس می شناسند؟ حتی به خاطر سریالهایی که به عنوان فیلمنامه نویس شناخته شدم، مرا نمیشناسند. البته انصافا، ما دو سال نیست که وارد سینما شدیم اما از نوجوانی داشتیم در این عرصه پرسه میزدیم. خیلی سادهانگارانه است که تصور کنیم که کسانی که وارد سینما شدند، یکدفعه فی البداهه آمدند. سالها در نشریات سینمایی کار کردیم، نقد نوشتیم، یادداشت نوشتیم و در این حوزه فعالیت کردیم تازه دو سالی است که ما را شناختهاند. اینهمه عمر و جوانی خودمان را در رسانههای سینمایی و فرهنگی بودیم. حالا رسیدیم به جایی که تازه وارد شدیم و اینطوری هم با ما برخورد می شود. مسلم است که سرخورده می شوم اماه پوست کلفتتر از این حرفها هستیم و در آینده خواهید دید چه اتفاقی خواهد افتاد و کاری خواهیم کرد که دیگر نادیده گرفتن ما سخت شود.
مناسبات سینمای ما اصلا تمیز و شسته رفته نیست.
مناسبات سینما مناسبات خوبی نیست. داور محترم جشنواره گفت ببین فیلم شما فیلم خوبی است اما درهر صورتی ما به فیلم «کارگر ساده ...» جایزه نمیدهیم. یکنفر هم نگفت ،دو نفر در دو ملاقات مجزا به من چنین حرفی زدند. نمونه اش را دیدم و درست بود. حامد بهداد آرایش غلیظ چگونه بود ؟ حامد بهداد در زندگی جای دیگریست چگونه بود؟ اما برای آرایش غلیظ کاندیدا شد. چقدر حامد متفاوت بود. خیلی عجیب و غریب است و مولفههایی غیر از هنر فردی در قضاوت جشنوارهای نقش دارد. همان بحث تهیه کننده را دارم توضیح میدهم. الان چقدر فیلم ما مهجور بود، حتی بیلبورد حین اکران تبلیغات نداشتیم و خود تهیه کننده از فروش فیلم تعجب کرد.
فیلم به صورت خشن ، اما درستی، یک اعتراض اجتماعی درونش داشت.
نماینده ارشاد هم میگفت این فیلم یک فیلم آنارشیستی است. اولا فیلمنامه در شورای پروانه ساخت کاملا رد شده بود. بعد 9 تا بند داشت که به شرط انجام آن، شورای پروانه ساخت حاضر بود دوباره فیلمنامه ارزیابی کند. تحلیلهای شبیه برداشتهای تو در راهروهای وزارت ارشاد میشنیدم که خیلی عجیب بود. جالب است میگفتند که چرا سرمایه داری را میکوبید. کارگر ساده در مورد نسلی صحبت میکند که کارفرما و کارگر از یک محیط همسان رشد میکنند و در فیلم داریم نسل جدیدی از طبقه کارگر را داریم نشان می دهیم.سرمایه داری در نظام ما مورد تائید نیست اما سرمایه داری بد نیست، چیز بدی نیست. اما هدف ما هم سرمایهداری نبوده است، در مورد طبقه ای صحبت میکنیم که از دل طبقه کارگر درمیآید و یک طبقه نوکیسه است به دلیل مناسبات غلط اقتصادی. نگاه کنید شخصیت جهان (آتیلا پسیانی) در کارگر ساده، خودش کارگر بود و از داخل طبقه کارگر بیرون میآید با تمام سرخوردگیهایش .این طبقه طبقه خطرناکی است و نمونهاش را زیاد داریم. هویت سرمایه داری را ندارد ممکن است سرمایهدار باشد.اگر به ذات سرمایه دار باشند آدمهای با شخصیتی میشوند. این طبقه نجابت سرمایهدار را ندارد اما مشخصههای آن طبقه را دارد. مثل داشتن پول های بیحساب و بیکتاب. ناموس آدمها را میخرد. این مسئله خطرناک است. ما در مورد چنین موضوعی فیلم ساختیم. به ما میگفتند شما در مورد توهین به سرمایه داری فیلم می سازید.
مسئول وزارت جمهوری اسلامی که نباید مدافع سرمایه داری باشد؟!
به هر حال چرا باید بجنگیم که حرف منطقی و مناسب جامعه در قالب فیلم بزنیم؟! مسئول مربوطه سواد کافی را ندارد. بهتر است کمدی بسازیم همه راضی باشند. من در حال حاضر دارم اجرا میکنم و دغدغه مالی ندارم.
اگه نداشتی الان یک کمدی رو حوضی نوشته بودی؟
یکی چیه، چندصد تا می نوشتم. روی هوا فیلمنامه کمدی را می زنند. هر چقدر مزخرفتر و سطحیتر باشد بابتش بیشتر پول میدهند، باورت می شود. فیلمنامه کمدیهای سخیف در سینمای ایران بیش از 180 میلیون تومان خرید و فروش می شود. فقط فیلمنامه 180 میلیون تومان. مناسبات غلط ما را به این سمت میکشاند. من دغدغه مالی ندارم اما دوست فیلمنامهنویس من به من میگوید من باید خانه و ماشینم را بخرم و باید بنویسم. باید زندگی کنم، گوربابای فیلم هنری و هنر و فیلمنامه فاخر.
دیدگاه تان را بنویسید