جام جم آنلاین،:حضور سلطانی به سینما محدود نشد و در کسوت بازیگری سریالهای تلویزیونی مانند آهوی ماه نهم، بوی گلهای وحشی، عمارت فرنگی و تبریز در مه هم حضور پیدا کرد. پای صحبت این بازیگر نشستهایم تا یک گفتوگوی کاملا خانوادگی و متفاوت داشته باشیم. او با ما از ازدواج و مادر شدن و هماهنگی مسئولیتهای خانوادگی و شغلیاش گفت. شما سالها سابقه حضور در عرصه هنرهای نمایشی در رسانههای مختلف از تلویزیون و سینما گرفته تا صحنههای تئاتر را داشتهاید، به نظر شما به عنوان یک بانوی هنرمند، ازدواج میتواند چه تاثیری در فعالیت هنری یک بازیگر داشته باشد؟ متاسفانه جبری در عرصه کار ماست که ازدواج را محدودیت تلقی میکنند و برخی با خود میگویند فلان خانم بازیگر ازدواج کرد پس دیگر باید سر خانه و زندگیاش باشد و به اصطلاح برود قورمه سبزیاش را بپزد. در حالی که زنان ایرانی چه بازیگر و چه غیر بازیگر به ازدواج کردن علاقهمندند و دوست دارند مادر بشوند و متاسفانه این محدودیتها از بیرون تحمیل میشود.
ازدواج چه تاثیری در زندگیتان گذاشت؟ به نظر من ازدواج کردن نه برای من که برای اکثر آدمها باعث میشود یکسری از استرسها و نگرانیها از زندگی کنار برود و افراد بر رسالتی که در زندگی دارند، متمرکز بشوند. این اتفاق بسیار مبارک است، اینکه دیگر ذهنت پراکنده نیست. چون به هر حال انسان ذاتا به دنبال کسی است که در کنارش آرامش بگیرد و وقتی این فرد پیدا میشود، ذهن آدم از این استرسها پاک میشود، دغدغههای ذهنی کاهش پیدا میکنند و تمرکز روی کار بیشتر میشود. به نظر من کسانی که ازدواج میکنند میتوانند خیلی متمرکزتر کار کنند. خیلیها با همین تصور که ازدواج تنهایی و دغدغههای انسان را کم میکند، وارد زندگی مشترک میشوند، اما گاهی متوجه میشوند که طرف مقابلشان همان فردی نیست که در دوران آشنایی و نامزدی نشان میداد. به نظر من بستگی به انتخاب ما دارد، از طرف دیگر برخی از خانمها خیلی از طرف مقابل متوقع هستند و همیشه منتظرند طرف مقابل خوشبختشان کند. مثلا دوستان من مدام از من میپرسند که شوهرت برایت چه کار میکند، چه مادی و چه معنوی. این ماجرا دوطرفه است و باید هر دو برای خوشبخت کردن طرف مقابلمان تلاش کنیم و این
انتظارها فقط از مردها نباشد. در جامعه امروزی که خانمها شاغل هستند و ساعتهای بسیاری در خانه حضور ندارند به تبع انتظارشان نباید مانند خانمهایی باشد که در گذشته تنها خانهدار بودند و فقط از شوهرشان توقع داشتند. به نظر من این ماجرا و اختلافاتی که گفتید به توقع برمیگردد، گاهی هر کدام از طرفین توقعات بسیار زیادی از طرف مقابلشان دارند و زمانی که توقعاتشان برآورده نمیشود، طرف مقابل از چشمشان میافتد. از طرف دیگر عشق مانند گلی است که باید آبیاری شود تا خشک نشود و باید راههایی برای زنده و با طراوت نگه داشتن این عشق پیدا کنیم که از بین نرود. به نظر شما این راهها برای خانمها در زندگی مشترک چه میتواند باشد؟ اینکه همیشه تازه و بهروز باشند، ایرادات شخصیتی خود را کم کنند، توقعاتشان را کاهش بدهند و بیشتر محبت کنند. اعتماد را در طرف مقابل افزایش بدهند و به خواستههایش توجه کنند و ببینند او از زندگی با آنها چه میخواهد. من هم سعی میکنم در این مسیر تلاش کنم چون اگر برای رابطه تلاش نکنیم، از دست میرود. بعد از ازدواج چطور سعی کردید میان وظایف همسری و نقش اجتماعی تعادل ایجاد کنید؟ به نظر من با ازدواج بیشتر
میتوانیم در حرفه و شغلمان موفق باشیم، شاید مادر شدن برای یکی دو سال کمی وظایف آدم را بیشتر کند، اما در عین حال با مدیریت میتوان هر دو نقش را به درستی ایفا کرد. یکی از اتفاقهای سالهای اخیر افزایش سن ازدواج و در کنارش رشد پدیده ناخوشایند طلاق است، دلیل این اتفاق را چه میدانید؟ به نظر من دلیل این اتفاقات همان توقعات بالاست. برخی از آقایان به دلیل توقع بالای دختران، از ازدواج میترسند چون در توانشان نیست. مردها فکر میکنند اگر نتوانند توقعات همسرشان را برآورده کنند، از مردانگیشان کاسته میشود و به غرورشان برمیخورد و برخی از پسرها میگویند زمانی ازدواج میکنند که توانایی خرید خانه و ماشین و ویلا و سفرهای خارجی را داشته باشند و اینها همه ناشی از چشم و همچشمی است. شما بتازگی مادر شدهاید در شرایطی که شاید برخی از زوجها از فرزنددار شدن هراس دارند، چه شد که تصمیم گرفتید بچهدار بشوید؟ به نظر من کسانی که از فرزنددار شدن فرار میکنند، خبر از شیرینیاش ندارند. بعد از ازدواج زمانی که میبینی آدم زندگیات را درست انتخاب کردهای و تکلیف زندگیات روشن است، احساس میکنی که لازم است یک شیرینی به زندگیات اضافه کنی
و ناخواسته این احساس نیاز به وجود میآید. هدف زندگی انسان به کمال رسیدن و به کمال رساندن است و این حس خیلی قشنگی است. من تا پیش از مادر شدن این حس را تجربه نکرده بودم. مادر شدن حس بسیار زیبایی است و اگر هر زنی بداند چه حس قشنگی است از فرزنددار شدن، فرار نمیکند. شاید به این دلیل است که از مسئولیتهایش هراس دارند. من هم ابتدا میترسیدم، اما بعد به این نتیجه رسیدم که اشتباه میکردم. بعد از مادر شدن یکسری احساسات جدید در انسان به وجود میآید که پیش از آن اصلا نبوده است، من پیش از این اصلا دوست نداشتم نقش مادر را بازی کنم، اما الان میگویم چقدر دوست دارم نقش یک مادر را بازی کنم چون الان حس مادر بودن را درک میکنم. شاید پیش از این کسی در این دنیا نبود که من در یک صدم ثانیه تصمیم بگیرم که جانم را فدایش کنم، اما پس از بچهدار شدن این حس در من ایجاد شده است.
دیدگاه تان را بنویسید