روزنامه صبا: با ظهور بازیگران جذاب و توانایی که در دهه اخیر به سینمای ایران وارد شدهاند میتوان این دهه را دهه سینماگران و کارگردانان دانست و فرضیه و الگوی رایج بازیگرسالاری را تمامشده خواند.
البته این رویکرد با وجود مثبتبودن یک وجه منفی نیز دارد؛ آغاز دورانی تازه بانام کارگردان سالاری را ایجاد کرده است. دورانی که با موفقیتهای بینالمللی، تحسین و تمجید مردم و منتقدان از فیلمهای اصغر فرهادی شروع شد و با کارگردانان صاحبسبکی چون حسن فتحی، عبدالرضا کاهانی، هومن سیدی، شهرام مکری، کیانوش عیاری و... شاهد ادامه پیداکردن آن هستیم. البته این به معنای نادیدهگرفتن چهرههای مهم و توانای عرصه بازیگری کشور نیست بلکه اینروزها مردم ایران دیگر تنها بهخاطر حضور بازیگری خاص در اثری، فیلم نمیبینند و عوامل مهم و موثر دیگری چون کارگردانی، داستان و فضای جدید و مفرح فیلمها، تعیینکننده میزان استقبال و توجه به آثار سینمایی فیلمسازان است. بررسی افول و کاهش مخاطب و فروش برخی سوپراستارهای سالهای گذشته نشانگر این ادعاست که دوران سوپراستاری جایگاه خود را از دست داده و مخاطب تشنه یک فیلم قوی، با زبانی خاص است.
رضا عطاران عطاران که نامش بهعنوان پولسازترین بازیگر سینمای ایران تضمین و تثبیتشده بود و فروش ۱۵ میلیاردی فیلم «من سالوادور نیستم» مهمترین شاهد این ادعا بود، در ادامه سال ۹۵ این عنوان را زیر سوال برد و درنهایت بسیار کمرنگ شد چرا که فیلم «آبنبات چوبی» و «دراکولا» که در ادامه توسط حسین فرحبخش و رضا عطاران کارگردانی شده بود، بههیچ وجه نتوانست موفقیت بازیگر میلیاردی و بفروش سینمای ایران را تداعی کند تا نشان دهد فروش ابتدای سال «من سالوادور نیستم» نمیتواند الگوی قطعی حضور عطاران برای فروش فیلمها باشد. این اتفاق همچنین نشان میدهد که مردم فیلمی با داستان جذاب و فضایی جدید را دنبال میکنند و حتی «دراکولا» با بازی و کارگردانی عطاران نیز نمیتواند آنها را به سینما کشانده و اسمها فریبشان دهد!
رضا گلزار ستاره جذاب و بفروش دهه۸۰ پس از دوری از سینما و بازگشت دوباره نتوانست موفقیت «کما» و «آتشبس» را تکرار کند. شکست تقریبی «خشکسالی و دروغ» اثر پدرام علیزاده، نشان داد بازگشت آقای سوپراستار پس از چند سال دوران باشکوهی را برایش تکرار نکرده است و مردم برای بازگشت و تماشای گلزار در فیلم خیلی هم سر و دست نشکسته و برایش فرش قرمز پهن نکردهاند. البته داستان گلزار با یک تناقض کوچک همراه است؛ فروش «سلام بمبئی» تصور این را بر میانگیزد که آقای سوپراستار کار خودش را کرده و فروش نزدیک ۱۵میلیاردی در بدترین زمان اکران میتواند شاهد این ادعا باشد. فروش حیرتانگیز این فیلم تنها وابسته به حضور گلزار نبوده بلکه فضا و حالوهوای فیلم که وامگرفته از سینمای هند است دلیل جذب مخاطب نوگرای ایرانی به سینما شده و مبنای حضور صرف گلزار در سینما، فیلم «خشکسالی و دروغ» است که فروش خوبی نداشت.
هدیه تهرانی ستاره دهه۷۰ و اوایل دهه۸۰ سینمای ایران نیز دوران بهتری را از سایر سوپراستارها تجربه نکرد. او نیز با غیبتی طولانی چندساله به سینما برگشت. هیچوقت حضور گاهوبیگاهش، نتوانست شمایل آن بازیگر جذاب و تماشاگرپسند گذشته را تداعی کند و مخاطبان استقبال گرمی از خانم سوپراستار نداشتند. «آآآدت نمیکنیم» ساخته ابراهیم ابراهیمیان آخرین حضور تهرانی روی پرده سینمای ایران بود که با وجود توقیف فیلم و اکران مجدد آن، باز هم فیلم آنچنان که باید نفروخت تا بیش از پیش بازیگر و سوپراستار فیلمهای «قرمز» از فریدون جیرانی، «چهارشنبهسوری» از اصغر فرهادی و «شوکران» از بهروز افخمی، حضورش و ستاره بودنش (که دال بر فروش فیلم است) زیر سوال برود و این تفکر که سوپراستار در فیلم بگذار تا فیلم بفروشد به کلی نادرست از آب در آید.
نیکی کریمی یکی از معدود بازیگران سینمای ایران که حضوری مستمر و درخشان در عرصه فیلمسازی و بازیگری داشته و دارد، نیکی کریمی است. به زحمت میتوان بازیگر دیگری را با این پشتکار و علاقه برای نقشآفرینی در سینمای معماگونه و پیچیده ایران سراغ گرفت. نیکی کریمی که دهه چهارم زندگیاش را به نیمه رسانده است نهتنها حضور و درخششی را ندارد که در «عروس»، «سارا» و «پری» داشت بلکه دیگر بازیگر مخاطبپسند و بفروش سینما نیست و فروش پایین و ناامیدکننده فیلمهایی چون «مرگ ماهی»، «تمشک» و «شیفت شب» شاهد و ناظر این مدعاست. فیلم دیده شده و پرمخاطب «چهارشنبه ۱۶ اردیبهشت» نیز بهواسط جسارت و اجرای کارگردان آن وحید جلیلوند جذاب و دیده شد و حضور خانم بازیگر کمک چندانی به فیلم نکرد.
حامد بهداد حامد بهداد؛ بازیگر نسل جدیدتر سینمای ایران است که گویی قواعد سینمای بیرحم و ضد سوپراستار ایران را خوب درک کرده و با تیزهوشی و حضور در فیلمهای فیلمسازان صاحب سبکی چون مسعود کیمیایی، حمید نعمتاله و داریوش مهرجویی توانست هم به رزومه بازیگریاش اضافه کند و هم اسیر بازی سوپراستارها نشود تا قاعده را نبازد. فروش پایین «چه خوبه برگشتی»، «هیهات»، «هفت ماهگی»، «نیمهشب اتفاق میافتد» بهتنهایی حاکی از آن است که بازیگر باهوش و بهروزی چون بهداد نیز نمیتواند ناجی فیلم و فاتح گیشهها باشد و باید دوران بازیگرسالاری را پایانیافته تصور کرد.
شهاب حسینی بازیگر خوشاخلاق و دوستداشتنی سینمای ایران نیز گویا از قاعده حذف سوپراستارها جدا نیست و نگاهی به آثار اخیرش (به استثنای «فروشنده» و «شهرزاد» که توسط کارگردانان صاحبنامی چون اصغر فرهادی و حسن فتحی ساخته و نوشته شده است.) شاهد عدم موفقیت این بازیگر توانا و باهوش هستیم. «سایههای موازی» از اصغر نعیمی، «ساکن طبقه وسط» از شهاب حسینی، «چهارشنبه» از سروش محمدزاده و «پنج ستاره» از مهشید افشارزاده همه عنوان فیلمهای موخر شهاب حسینی است که بهدلیل حضور در فیلم کارگردانهای کار اولی یا درجه چندم توفیقی در گیشه پیدا نکرد تا نشان دهد که حسینی؛ بازیگر درخشان سینمای ایران بهتنهایی نمیتواند قفل گیشههای سخت و پیچیده سینمای ما را بازکند.
ترانه علیدوستی بازیگر محبوب این سالهای سینمای ایران و پارتنر شهاب حسینی در فیلم «فروشنده» و مجموعه تلویزیونی «شهرزاد» نیز سرنوشتی بهتر از همکارانش ندارد. درخشش و فروش «شهرزاد» و «فروشنده» که در بالا نیز بحث شد بیشتر مدیون سازندگان حرفهایاش بوده تا بازیگران محبوب و توانایش، بجز این فیلمها ماجرای فروش فیلمهای علیدوستی طور دیگری است. «زندگی مشترک آقای محمودی و بانو» از روحاله حجازی، «آسمان زرد کم عمق» از بهرام توکلی، «انتهای خیابان هشتم»، فیلمهای ناامیدکنندهای بودند که فروش کمفروغی نیز داشتند. در این میان فروش خوب فیلم «استراحت مطلق» نیز همانگونه که در مقدمه ذکر شد وامدار سازنده صاحبسبکش است تا بازیگر توانایش.
رضا کیانیان از نسل قبلتر هم مصداقی میآوریم تا نشان دهیم اینبار دود از کنده نیز بلند نمیشود. بازیگر ۶۵ ساله و با تجربه سینما، تئاتر و تلویزیون ایران که کارنامه بلند و طولانی نیز در هر سه مدیوم دارد، بازیگر بفروش و گیشهپسندی محسوب نمیشود. «سایه» اثر مسعود نوابی، «کفشهایم کو» از کیومرث پوراحمد، «پنج تا پنج» از تارا اوتادی، «میگرن» و «هیچکجا هیچکس» همه آثار ضعیف و کم تماشاگری بودند تا مشخص شود بازیگر سریال «مختارنامه» و فیلمهای «آژانس شیشهای»، «خانهای روی آب» و «یک حبه قند» بیشتر باید شاکر حضور و بروز استعدادهایش در نزد بزرگانی چون میرباقری، حاتمیکیا، فرمانآرا و میرکریمی باشد که مجموعه آثار پر مخاطب و بفروشی ساختهاند و گرنه... مهناز افشار مهناز افشار از ستارههای دهه۸۰ که در اوایل دهه۹۰ تغییر مسیر محسوسی در روند بازیگریاش داد نیز روند مشابهای دارد. افشار که بیشتر با بازی در فیلمهای تجاری چون «آتشبس» چهره اول زن سینمای ایران در دهه۸۰ بود با بازی در فیلمهایی چون «برف روی کاجها» و «سعادتآباد» نشان داد که بازیگری برایش تنها جنبههای ظاهری و شهرت ندارد و هنر و هنرآفرینی نیز برایش دغدغه و هدف
است. اما همه این هنرمندیها نیز سبب نشد که افشار سوپراستار بفروش بماند و سوای «نهنگ عنبر» که مهناز افشار در آن سهم کوچکی داشت فیلمهایی چون «چه خوبی که برگشتی»، «هیچکجا هیچکس»، «خانهای در خیابان چهلویکم» و حتی «برف روی کاجها» نشان داد که نه فیلمها آنچنان فیلمهای باکیفیتی هستند و نه بازیگرهایی چون افشار میتوانند ناجی ضعف فیلمنامه و اجرا شوند و تماشاگر را به سینما بکشانند تا سوپراستار دیگری از سینمای ایران عمر کوتاهتری را در کارنامه کاریاش رقم بزند و پرونده فروش ستارههای سینمای ایران را بسته شده قلمداد کنیم. در انتها باید گفت، نسل بازیگری سینمای ایران ازجمله درخشانترین و پرقدرتترین عواملی است که فیلمها را با مخاطب و سرپا نگه میدارد و نسل جدید بازیگرانی چون پریناز ایزدیار، نوید محمدزاده و امیر جدیدی دُرهای درخشانی هستند که هم دیده شده و هم مورد پسند مخاطب واقع شدهاند. هدف این نوشتار تاثیرگذاری و نقش سوپراستارها در دهههای ۴۰ و ۵۰ و حتی دهههای ۶۰، ۷۰ و میانی ۸۰ بود که بهواسطه حضور ستارگانی چون جمشید هاشمپور، هدیه تهرانی و محمدرضا گلزار و... فیلمها با وجود سازندگان نهچندان مطرح و
گاهی ضعیفشان میفروختند. تماشاگر برای دیدن هنرپیشههای موردپسندش پول بلیت میداد و به سینما میآمد. اکنون زمانه تغییر کرده و قواعد جدیدی بر سینما حکمفرما شده است که بهطور واضح قواعد قبلی را نقض و حضور سوپراستارها را کمرنگ میکند.
دیدگاه تان را بنویسید