باشگاه خبرنگاران جوان: «گیتا» ماجرای زن و مرد میانسالی (با بازی مریلا زارعی و حمیدرضا آذرنگ) است که پسرشان را برای ادامه تحصیل به خارج فرستادهاند، اما متین بر اثر تصادف کشته میشود و بعد متوجه میشویم که او فرزند واقعی این زوج نبوده...
گیتا نام زنی است که مریلا زارعی نقش آن را بازی میکند و در مرکزیت فیلم هم قرار گرفته است. او در اواخر داستان متوجه بارداریاش میشود و این قرار بوده تسکینی باشد بر آلامی که حدود هشتاد دقیقه از تایم کار، صرف پرداختن به آنها شده است. ماجرای گیتا با سه تم داستانی که موازی هم هستند پیش میرود اما هیچکدام آنها چنان منقعد نمیشوند که روایت را تبدیل به قصه کنند.
اولین تم قابل اشاره، تم زن و شوهری کار است که با دعوای گیتا و همسرش بر سر حقیقتی که به خانم خانه گفته نشده، پیش میرود. به نظر میرسد بهانه این دعوا برای کشمکشی که تا این حد داغ و چالشانگیز میشود، کافی نباشد؛ مگر اینکه حال خراب و عزادار زن را دلیل چنین بهانهجوئیهایی بدانیم. با این وصف، تم زن و شوهری فیلم، ذیل تم عزاداری آن قابل بررسی است.
تم دیگری که در کار هست مربوط به معماهای ماجراست و آنچه که به مسئله مادر اصلی متین برمیگردد. این مسئله با دعوای زن و شوهری فیلم هم ارتباط مستقیم دارد و حل آن بیشتر برای حل یک مسئله عاطفی در ذهن گیتا اهمیت پیدا میکند نه چیز دیگر؛ به عبارتی حل معمای این فیلم باعث پیش رفتن اتفاق خاصی در کلیت ماجرای آن نمیشود و از طرفی تمام کننده چیزی هم نیست.
مسئله عاطفی گیتا همان اندوه و افسوس عزادارانه اوست و تم معمایی فیلم هم به همین ترتیب زیرمجموعه تم عزاداری آن قابل تعریف است. اما تم سوم و به عبارتی اصلی، همان اندوه فراق یک عزیز است. گیتا قصه ندارد و بیشتر در آن سعی شده که یک اتمسفر ایجاد شود اما برای ایجاد اتمسفر ابتدا لازم بود که نقاط مینیمال داستان برای فیلمنامهنویس و کارگردان کار مشخص میشدند و فیلم با نشان دادن تصاویر دمدستی و ناقص و ناقضِ غرضاش از متین در فرنگ، ساحت (غربت داستانی) را که باید در مرگ فرد غریب تنوره میکشید، لوث نمیکرد.
رابطه متین و گیتا نه ایجاد میشود و نه ناگفته میماند. اگر قرار بود ما از مرگ متین شوکه شویم، باید اکثر همت داستان بر نشان دادن رابطه مادر و فرزند گذارده میشد تا در انتها چکش نویسنده با رها شدنش غافلگیرمان کند و اگر قصد سازندگان اثر ایجاد غم بود نه شوک، باید از متین تنها هالهای دورادور را میدیدیم و تصور مصداق غم گیتا به خود ما مخاطبان سپرده میشد.
در مجموع باید گفت فیلم اول مسعود مددی سوای از معلق ماندن بین ژست قصهگویی و رویکرد فضاسازی و ایجاد اتمسفر، در ایجاد اتمسفر هم دچار تناقض درونی بین گفتمانهای متخالفِ تمهای مختلفش شده و اصلاً موفق نیست. چنین فیلمنامهای میزانسن هم نمیدهد و برای بازیگران فضای بازی نمیسازد. رنگ و نور کار هم چندان خوش سلیقه پرداخت نشدهاند و وقتی فیلمنامهنویس و کارگردان یکی باشند اما تدابیر میزانسنی در سناریوی کار مد نظر نظر قرار نگرفته باشند (فیلمنامه را مسعود مددی به همراه همسرش نوشته)، طبیعی است که نباید توقع رنگ و نور خوش لعاب یا طراحی صحنه و لباس آنچنانی را هم از کلیت کار داشت. گیتا شاید پروژه بدی برای تمرین یک فیلم اولی نباشد اما فیلمی نیست که یک منتقد صادق، مخاطب را به تماشای آن توصیه کند.
دیدگاه تان را بنویسید