جدی گرفتن رویای جوانی در «خیابان آواز»/ خبری از غافلگیری نیست

کد خبر: 606129

شاید اگر کسی ویپلش را ندیده باشد، خیابان آواز در نظرش خیلی مهم به نظر برسد. اما واقعیت این است که بعد از دیدن فیلم ویرانگری چون ویپلش نمی‌توان به راحتی درباره فیلم‌هایی با سبک و سیاق ویپلش نظر داد. نمی‌توان به صرف استفاده درست از الگوها و کلیشه‌ها فیلمی را بسیار ستایش کرد.

جدی گرفتن رویای جوانی در «خیابان آواز»/ خبری از غافلگیری نیست

خیابان آواز

سرویس فرهنگی فردا؛ مازیار وکیلی: خیابان آواز (Sing street) فیلم پیچیده‌ای نیست. فیلمی است با روال و روند مشخص و مسیری هموار که بدون حشو و زائد داستانش را تعریف می‌کند. مضامینش مشخص است و داستانی که برای بیان مضامینش انتخاب کرده هم مشخص است. پس چنین فیلمی که در نگاه اول تکراری و معمولی به نظر می‌رسد چه چیز دارد که بعد از دیدنش حس خوشایندی به مخاطب دست می‌دهد؟

جان کارنی فیلمش را روی یک‌سری روابط بنا کرده. روابطی که هسته مرکزی آن پسربچه‌ای دبستانی و کم‌تجربه بنام کانر است. این روابط کانر با آدم‌ها و دنیای اطرافش است که شاکله اصلی فیلم را می‌سازد. رابطه کانر با رفینا، رابطه کانر با برادرش، رابطه کانر با دوستانش که گروه موسیقی خیابان آواز را تشکیل می‌دهند، رابطه‌اش با خانواده‌اش، رابطه‌اش با مدیر مدرسه و رابطه‌اش هم مدرسه‌ای قلدرش که او را آزار می‌دهد.

کارنی سعی می‌کند از دل این روابط راه و مسیر شخصیت اصلی فیلمش را پیدا کند. مسیری که انتهایش مشخص است، موسیقی قرار است برای کانر حکم داروی شفابخشی را داشته باشد که او را از وضعیت نکبت‌بار اطرافش جدا می‌کند. قرار است با موسیقی کانر روابطش را بهبود ببخشد و صاحب رویایی شود که به زندگی او معنایی ورای واقعیت تلخ اطرافش بدهد. قرار است کانر با موسیقی و با جدی گرفتن آن بدل به اُمیدی برای همه شود و دنیای اطرافش را بهتر کند. عاشق رفینا شود، برادرش را بهتر بشناسد، برای گروه موسیقی‌ای که تشکیل داده چشم‌انداز بهتری ترسیم کند، رفیق قلدرش را به زندگی بازگرداند و انتقامش را از مدیر خشک مغز مدرسه‌اش بگیرد.

کارنی سعی کرده با چیدن این روابط ما را هر چه بیشتر با کانر به عنوان چیزی که هست و چیزی که در مسیر فیلم می‌شود آشنا کند. کارنی در این مسیر تا حد زیادی موفق می‌شود. برای کارنی به عنوان کارگردان بیش از هرچیز این موضوع مهم بوده که این شبکه روابط قانع‌کننده و جذاب از آب دربیاید. درباره قانع‌کننده بودن تا حد زیادی موفق شده، اما در ایجاد جذابیت خیر.

منهای رابطه کارنی با برادرش که مسیر جذاب و البته قانع‌کننده‌ای را برای رسیدن به سر منزل مقصود طی می‌کند باقی روابط کارنی کلیشه‌ای هستند و در خدمت مضمون نه چندان تازه فیلم. آیا استفاده از کلیشه‌ها در خیابان آواز یک اشکال اساسی است؟ نه چندان. کارنی با استفاده از کلیشه‌ها مضمون فیلمش را به خوبی جا می‌اندازد و داستانش را تعریف می‌کند. اشکال کار آن‌جایی است که این اتکا به کلیشه‌ها فیلم را از شور و حرارت خالی می‌کند و در نهایت ما با اثری مواجه هستیم که خوب است اما تکان‌دهنده نیست.

خیابان آواز فیلم کوچک و رمانتیکی است که در آن خبری از غافل‌گیری نیست. فیلم پر است از کلیشه‌های رمانتیک که به درستی کنار هم چیده شده‌اند. این چیدمان درست باعث شده تا فیلم چیزی بیشتر از یک اثر معمولی به نظر برسد. کارنی از دست‌مایه‌هایش به خوبی استفاده می‌کند، اجازه نمی‌دهد شبکه روابط نسبتاً گسترده‌اش از هم بپاشد. برای هر کدام از این روابط نقطه آغاز و پایان جذابی تدارک می‌بیند و خوب این روابط را با هم چفت می‌کند. اما تمام این کارها را با محافظه‌کاری تمام انجام می‌دهد، بدون این‌که از نبوغ خبری باشد. او با تکیه بر مضمون جذاب فیلمش و دقت در کاری که می‌خواسته انجام دهد خیابان آواز را بدل به یک تجربه دلنشین می‌کند.

خیابان آواز

شاید اگر کسی ویپلش را ندیده باشد، خیابان آواز در نظرش خیلی مهم به نظر برسد. اما واقعیت این است که بعد از دیدن فیلم ویرانگری چون ویپلش نمی‌توان به راحتی درباره فیلم‌هایی با سبک و سیاق ویپلش نظر داد. نمی‌توان به صرف استفاده درست از الگوها و کلیشه‌ها فیلمی را بسیار ستایش کرد. در ویپلش مقدار زیادی نبوغ(و جنون) وجود داشت. چیزی که خیابان آواز فاقد آن است. برای همین هم هست در جایی که فیلم‌ساز کمی از کلیشه‌های معمول رمانتیک چنین فیلم‌هایی فاصله گرفته، فیلم جذاب‌تر شده.

رابطه کانر با برادرش دقیقاً آن‌جایی است که فیلم‌ساز تصمیم گرفته کلیشه‌ها را کنار بگذارد تا ما به عنوان تماشاگر با چیزی بیش از یک کلیشه مواجه باشیم. کانر در مسیر رابطه با برادرش او را می‌شناسد و در پایان، وقتی دو برادر همدیگر را در آغوش می‌گیرند ما متوجه احترام آن‌ها به یکدیگر می‌شویم. کانر به خاطر محبت برادر به او احترام می‌گذارد و برادر جسارت کانر را ستایش می‌کند. این رابطه انقدر جذاب بوده که برای نشان دادنش نیاز به چیز اضافه‌ای (مثل دیالوگ، رُمنس و موسیقی) نباشد. کارنی آن لحظه را بدون تاکید نشان می‌دهد، چون آن لحظه به قدر کافی باشکوه و جذاب هست و احتیاج نیست چیز اضافه‌ای از تاثیرش بکاهد. اگر سایر روابط فیلم به اندازه این یکی جذاب بود می‌شد خیابان آواز را جدی‌تر گرفت. اما فعلاً ویپلش با آن عمق فلسفی و نگاه ویرانگرش خیلی بالاتر از خیابان آواز می‌ایستد. فاصله این دو فیلم به اندازه فاصله قله و دامنه کوه است.

خیابان آواز فیلم رمانتیک و خوش‌ساختی است که از کلیشه‌ها در مسیری درست استفاده می‌کند. حال مخاطب را بهتر می‌کند و اجازه می‌دهد او احساس بهتری نسبت به اطرافش و انسان‌ها داشته باشد. اما در نهایت این‌ها دست‌آورهای کمی است. کم از آن جهت که فیلم خودش را خیلی محدودتر از حوزه تاثیرگذاری‌اش می‌کند. برخلاف ویپلش که مدام دامنه تاثیرگذاری‌اش را افزایش می‌داد تا به اوج برسد. به آن نمای درشت و شیطانی پایانی از چشمان فلچر.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد