پرونده کتاب در قاب تلویزیون (2)
احتمالا برای شما هم پیش آمده زمانی که شبکههای تلویزیون را مدام زیر و رو میکنید تا بالاخره برنامهای به مذاقتان خوش بیاید. خصوصا وقتی که خبری از سریال و برنامههای ورزشی هم نباشد که تصمیم سختتر میشود. جز اینکه یک چهره آشنا توی قاب تلویزیون یکباره با تو رخ به رخ شود و ما را مجبور به ایستادن روی همان کانال کند.
سرویس فرهنگی فردا؛ محسن غلامی (قلعهسیدی): احتمالا برای شما هم پیش آمده زمانی که شبکههای تلویزیون را مدام زیر و رو میکنید تا بالاخره برنامهای به مذاقتان خوش بیاید. خصوصا وقتی که خبری از سریال و برنامههای ورزشی هم نباشد که تصمیم سختتر میشود. جز اینکه یک چهره آشنا توی قاب تلویزیون یکباره با تو رخ به رخ شود و ما را مجبور به ایستادن روی همان کانال کند.
شبکه نسیم، فعلا روزگار خوبی دارد و به یُمن برخی تولیداتش، حسابی جذب مخاطب کرده. سعی میکند روی موضوعات خاص مانور بدهد به شرطی که سرگرمکننده باشد. مثلا اینکه... کتاب و کتابخوانی مگر سرگرمی دارد؟ لابد دارد که همین شبکه با «کتابباز» هر شب ساعت بیست، روی آنتن است.
چهرهای آشنا برای بچههای دهه 60 نیز اجرایش را برعهده گرفته؛ امیرحسین صدیق و یادش بخیر همان بابای "زیزی گولو". خب شاید همین بتواند نوستالوژی بشود تا مخاطب لحظهای کنترل تلویزیون را نچرخاند و ببیند که اصلا این برنامه و مجریاش چه میگوید آنهم درباره کتاب.
میگوید برای پول نیامده چون مجریگری که پولی ندارد؛ به قول خودش انگار پای تعهد، دین و امثال اینها، وسط است. گفتگوی «فردانیوز» را با صدیقِ شوخطبع بخوانید و قضاوت کنید.
فردا: می گویند نان اجرا و مجریگری خوب است. شاید هم خیلی خوب!
صدیق: نه اتفاقا. حالا چرا این را میگویی؟
فردا: خب حتما جوری هست که شمای بازیگر، بازیگری را رها میکنی و میچسبی به اجرا. آنهم برای برنامهای که ممکن است کسی ببیند یا نه.
صدیق: بگذار خیالت را راحت کنم که اجرا اتفاقا نانش خوب نیست. نان دارد اما در حد نان و پنیر و سبزی. همه مجریان هم میدانند. میدانم که با عشق اجرا میکنند.
فردا: شما که دیگر نیازی به دیده شدن نداری. چون اصلا شغلت برعکس فلان مجری، چیز دیگریست.
صدیق: بله خب تخصص من نیز اجرا نیست. اینجا هم اجرا نمیکنم بلکه خودم را به برنامه آوردم.
فردا: و دلیلش؟
صدیق: اگر انگیزه داشتم که دوباره اجرا کنم؛ بخاطر این است که اول تهیهکننده "کتاب باز" را دوست داشتم و دوم اینکه موضوع این برنامه درباره کتاب بود.
فردا: چطور اینقدر کتاب برای هنرمندجماعت مهم شده؟
صدیق: من آمدم چون فکر میکردم با اجرای «کتابباز»، دارم خمس و زکات فرهنگیام را پرداخت میکنم.
فردا: بدتان نیاید ولی این دیگر شعار نیست؟
صدیق: چون بقیه از این کارها نمیدهند، مشخص است که کار الان مرا هم شعار میدانی. نه شعار است و نه ریا؛ خودِ خمس و زکات است. چون در قبال این فرهنگ و کتابخوانی، احساس مسئولیت میکنم و این یعنی خمس بازیگری من.
فردا: چرا خمس و زکات؟
صدیق: وقتی فقر فرهنگی وجود دارد، باید کار فرهنگی انجام داد.
فردا: اما میشود مچگیری کرد. از کسی که میگوید کتابخوانم و حرف دهنپرکن میزند ولی تا دو تا سوال میکنی، وا میرود!
صدیق: مچ من یکی را نه؛ نمیتوانی. یادت هست روز اول سر این برنامه چه گفتم؟
فردا: نه! قسمت اول را ندیدم. جریان چه بود؟
صدیق: پس ندیدی و دنبال مچ گرفتن از من هستی. باید آن قسمت را حتما ببینی. همان ابتدای پخش قسمت اول گفتم که من اینجا را جمع کردم نه برای اینکه بگویم کتابباز هستم؛ گفتم دوستان را دعوت میکنم و اینکه بدانید اصلا چرا؟ چرا امیرحسین صدیق که کار فرهنگی میکند باید کتاب بخواند.
فردا: واقعا از قبلترها همیشه کتاب دم دستت بود و الان هم؟
صدیق: اتفاقا دیدم چندسال است که خودم کتاب نمیخوانم! اصلا شعار ندادم و نمیدهم و اهلش هم نیستم که بگویم آدم فرهیختهایم و خیلی کتاب میخوانم. البته چرا؛ زمانی واقعا کتابخوان بودم اما تا این اواخر سراغش نرفته بودم. با شوخی میگویم که اصلا من سالهاست دیگر فرهیخته نیستم، هیچی نیستم تا دلت خنک بشود.
فردا: الان چه؟ میخوانی یا بهتر است بگویم آخرین کتابی که خواندهای و بقیه ماجرا.
صدیق: بخشی از کتاب «شما که غریبه نیستید» نوشته هوشنگ مرادی کرمانی.
فردا: فقط بخشی؟
صدیق: اتفاقا جلوی چشمم هست. هر روز دنبال فرصتیام که بنشینم و تمامش کنم!
فردا: آقا بیخیال خودمان بشویم و برویم سراغ برنامه کتاب باز و یک سری حرفهای بودار. بهتان که برنمیخورد؟
صدیق: نه راحت بگو. تو که هرچه دلت میخواهی به شوخی به ما میگویی.
فردا: شاید قدر نامحترمانه باشد ولی بعضی ها می گویند "ای بابا چرا توی هر برنامهای باید سر وکله این بازیگرها پیدا بشود. انگار دلقکیاند برای برنامه تلویزیونی " .
صدیق: دلقک مگر امروز دیگر جذابیت هم دارد؟ ندارد! دلقک برای 50 سال پیش بود. امروز شخصیت آدمهاست که برای بیننده جذاب است. الان چه رهبران سیاسی باشند و چه بازیگر و هرشخصی که معروف و محبوب میشوند، حتما باید کاریزماتیک باشند.
فردا: یعنی ...؟
صدیق: یعنی دلقکها صورتشان را میپوشانند و تنها حس و حرکتشان شبیه هم است. ولی الان آنچه به بیننده منتقل میشود و مخاطب دوستش دارد، همان شخصیت درونی فلان هنرمند است که به چشم مخاطب میآید.
فردا: البته حق هم باید داد. چون برخی برنامهها هستند که هنرمند را کاملا بیربط و صرفا برای ایجاد جذابیت صوری، دعوت میکنند تا او نیز مثلا بیننده را نصیحت کند.
صدیق: خب ما هم اگر روی افراد معروف، مشهور و محبوب تأکید داریم و این دوستان را میآوریم؛ در کنارش سراغ نویسندگان هم میرویم. نمیخواهیم شعار بدهیم که آدم کتابخوان مثلا فقط عدهای روشنفکرند که حتی نمیشود بهشان نزدیک شد.
فردا: راستی! این گریم شما قضیهاش چیست؟ محاسن بلند و غیره.
صدیق: بخاطر بازی در فیلمی سینماییست؛ نه بخاطر «کتابباز» و القای این حس که کتابخوانها لابد سر و شکلشان باید عجیب و شبیه روشنفکرها باشد. میخواهیم این تابو را نیز بشکنیم که اتفاقا آدمی که کار فرهنگی میکند حتما نباید سر و موی عجیبی داشته باشد، حرف قلمه و سلمبه بزند و یا از مردم دور باشد. برنامه را که دیدهای؟
فردا: از آن حرفها بود! بله چند قسمتی را دیدهام.
صدیق: پس میبینی که ما میرویم با مردم معمولی و غیره که شاید مقامی داشته باشند یا نه؛ هم صحبت میکنیم. برای اینکه همه باید کتاب بخوانند. چون معتقدیم اگر مشکلی داریم، بخاطر مشکل فرهنگی است. مشکل فرهنگی از جایی شروع میشود که دیگر هیچکسی، چیزی نمیخواند.
فردا: حالا «کتابباز» قرار است کجای کتابخوانی باشد؟
صدیق: روز اول قراری که گذاشتیم این بود؛ برنامهای بسازیم که برای تماشاگر مفرح باشد، جذاب باشد و بنشیند و نگاه کند.
فردا: به نظرم بیشتر حول خود میهمان میچرخد تا کتابخوانی.
صدیق: ما دنبال این نبودیم که آمار مطالعه را در کشور بالا ببریم و یا آسیبشناسایی کنیم که چرا کم مطالعه میکنیم یا نمیکنیم. بیننده به این فکر نکند که «کتابباز» درباره کتاب و کتابخوانیست. نمیخواستیم حتی اشاره مستقیم به کتاب بکند. همینکه فلانی شب وقتی میخواهد بخوابد، یادش بیفتد که کتاب لب طاقچهاش را نگاهی بیندازد، همین برای برنامه ما کافی است.
فردا: این وسط شما کجای برنامهای؟
صدیق: من ویترین برنامه هستم. تمام این زحمات و انرژی که دوستان پشت صحنه میکشند را قرار است ارائه بدهم.
فردا: احیانا نقش رابطی چیزی؟
صدیق: نه از من خیری به برنامه نرسیده. میتوانستند آدم معروفتری بیاورند و سوپراستاری چیزی که اینجا را بترکاند. من که کسی نیستم!
فردا: دم آخری کمی انتقاد کنیم. یکی دو تا گیر هم به «کتابباز» بده!
صدیق: گاهی فکر میکنم که پتانسیل ما بالاست اما مشکلات زمانی و امکانات بویژه بودجه در اختیارمان نیست. به کسی که از ما انتقاد کند، دمت گرمی هم میگویم ولی ما سفرهای چیدهایم که به اندازه پول جیبمان است.
توانش را داریم اما بضاعت اندک مالی نمیگذارد. اگر نان پنیر و سبزیست تلاش میکنیم که چیدمان خوشگلی به آن بدهیم که لااقل قیافه زشتی نداشته باشد.
فردا: بله! نانپنیر و سبزی دیگر؟
صدیق: پس چی؟ فکر میکنید این نون و بوقلمون است؟ پس " خنداونه " و " دورهمی " در برابر ما، چه هستند؟ آنهم با دو ساعت و خردهای پخش و بهترین امکانات.
فردا: کمی فرق میکند قضیه البته نه اینکه انتقاد شما بیراه باشد.
صدیق: حوزه آنها خنداندن و تفریح هست و زمان پرکن. مخالف نیستم اما وقتی درمورد کتاب و نشر که هیچکسی ندارد، میشود کارهای بهتری کرد.
فردا: این را هم بگویم و خلاص! اینکه اسپانسر را که همه برنامههای تلویزیون میگیرند. «کتابباز» هم بگیرد.
صدیق: مگر میشود؟ خود حوزه نشر اینقدر مشکلات دارند که انگار ما خودمان هم باید کمکشان کنیم! ما اسپانسر نداریم. انشاءلله همه چیز جفت و جور میشود.
دیدگاه تان را بنویسید