سرویس فرهنگی فردا؛ اشرف السادات موسوی: در ساختاری که همه چیز را سیاسی و در بسته بندی های سیاسی می بیند همواره هدف است که وسیله را توجیه می کند. در این دسته بندی سیاست زده همین که با آنها نباشی یعنی اینکه «مغضوب علیهم» هستی و حتی در کسوت حرفه ای ات جایگاه بالایی هم داشته باشی باز هم چون از نظر سیاسی نه حتی مخالف، که مستقل می اندیشی کافیست که برچسب بخوری و تا حد ممکن نواخته شوی.
سیاسی بازی را بگذارید برای زنده ها
اینکه می بینیم در مرگ یک خواننده سابقا لس آنجلسی و اخیرا مقیم وطن نیز همین دسته بندی سیاسی است که باعث می شود دست از جنازه آن مرحوم برنداشته و حتی پشت سر مرده بدگویی کنند ناشی از همین سیاست زدگی است.
جریانی که هرگاه در کارزار انتخاباتی پیروز است وطنش را مهد دموکراسی می داند و هرگاه دچار شکست می شود شایعه زیرورو کردن آرا را طرح می کند جریان صادقی نیست.
پیاده نظام رسانه ای این جریان حتی اگر به عمرش یک بار هم صدای فلان خواننده سنت گرا را نشنیده باشد همین که آن خواننده در حمایت سیاسی از او دم زند برایش کافیست که او را اسطوره جا زند و همین که یکی مثل حبیب با همراهی فلان مسئول دولتی وارد کشور شود، کافیست تا حتی بعد از مرگ هم شخصیت او را لگدکوب کند.
حبیب هم یکی بود مثل دیگران
حبیب محبیان به مانند تمامی هنرمندان و در نگاهی کلی تر آدمیان، مجموعه ای بود از نقاط قوت و ضعف و بدیهی است که او نیز در برهه هایی از زمان و بخصوص در ابتدای خروج از وطن دچار انتخابهای غلطی شده بود که جزو بخش منفی کارنامه اش قرار گرفت اما احترام به درگذشتگان که ریشه در تاریخ بشریت دارد حکم می کند بعد از مرگش رهایش کنیم تا این پروردگار باشد که به حسابش رسیدگی کند.
در این شرایط اینکه اهل رسانه ای وابسته به جریانات سیاسی مخالف دولت قبل با دسته بندی هنرمندان به اسطوره و غیراسطوره، شجریان و داریوش و معین(!) را در دسته اسطوره ها و حبیب را در دسته غیراسطوره ها قرار دهد اگر برآمده از تفکرات متحجرانه سیاست زده نباشد، چیست؟
اصلا مگر اسطوره را جریانات سیاسی می سازند؟ اسطوره در دل زمان و منطبق بر آرای فرهنگی قاعده هرم جوامع که مردم باشند شکل می گیرد و نه مطابق دستور فلان جریان سیاسی.
اسطوره ها را ملت می سازند و نه سیاست بازان
اینکه حبیب خواننده قطعاتی مانند «مادر» و «مرد تنهای شب» اسطوره خواهد شد یا نه را فقط مردمان ایران مشخص خواهند کرد و البته گذشت زمان. همان طور که در اسطوره شدن خواننده ترانه هایی با مطلع «یه حلقه طلایی...» یا «کفتر کاکل به سر» باز این مخاطبان و کف هرم جامعه هستند که نقش تعیین کننده دارند.
پس این یک قلم اسطوره سازی را بگذارید برای تاریخ ایران و مردمانش.
حبیب هرچه بود ریاکار نبود
بدتر از خط کشی هنرمندان به اسطوره و غیراسطوره، پیشگویی این جریان سیاسی درباره فراموش شدن عنقریب حبیب است که کمی تا قسمتی هم خنده دار به نظر میرسد.
دوستان چنان آلوده سیاست و منفعت مالی برآمده از این سیاسی بازی شده اند که در قامت نوسترآداموس فرورفتهاند و به پیش بینی آینده پرداخته و از این گفته اند که حبیب به زودی فراموش خواهد شد!
چرا؟
چون حبیب به مانند همه مذبذبان دیگر بعد از برگشتن ورق و روی کار آمدن دولت جدید جز با احترام از دولت قبل که شرایط تسهیل ورود او به کشور را فراهم کرده بود، یاد نکرد.
آیا حبیب نمی توانست به مانند فلان هنرپیشه ای باشد که به هنگام سرکار بودن دولت قبل از سجدههای شبانه یارغار رییس دولت میگفت و با آقازاده یکی از نزدیکان آن دولت وصلت کرد اما تا اوضاع عوض شد رنگ عوض کرد و از تعلق خاطر دیرین به رنگ سبز گفت؟
آیا حبیب نمی توانست به مانند یکی از هنرمندانی باشد که در آن دوره صلهبگیر دولت بودند و تا ورق بازگشت با بدگویی از سیاست های آن دولت به صله بگیر دولت جدید بدل شدند؟
شکی نباید داشت که در غلبه ریاکاری، ریاکاری پیشه کردن آن قدرها سخت نیست. حبیب اما لااقل در مشی بیرونی تظاهر و تزویر در پیش نگرفت و طوری رفتار نکرد که تناقض برانگیز باشد.
کمترین بهای این پرهیز از دورویی، رعایت حرمت پس از مرگ این خواننده است. بکوشیم در رعایت حرمت!
دیدگاه تان را بنویسید