سرویس فرهنگی فردا؛ دکتر شهاب اسفندیاری*: از ابتدای فعالیت سینمایی آقای اصغر فرهادی، کارهای او را دنبال کردهام. در میان آثارش هنوز هم فیلم نخست او یعنی «رقص در غبار» را بیشتر دوست دارم. اگر خط سیر آثار اصغر فرهادی را دنبال کنیم از «رقص در غبار» تا «گذشته»، ویژگیهای مشترکی دیده میشود. یکی از این ویژگیها، اهمیت درام در آثار اوست که شاید به سابقه تئاتری او بازگردد. در همه کارهایش بار درام سنگین است. این وجه تمایز او از نسل فیلمسازان رئالیست پیشین است. در تلاش برای تقرب به واقعیت در بازنمایی سینمایی و نیز در توجه به جزئیات و حواشی، کار اصغر فرهادی از نسلهای قبل فیلمسازان نوگرای سینمای ایران متفاوت است. برخلاف آنان، او از الگوهای کلاسیک روایت رویگردان نیست و این نقطه قوت و مزیت کار اوست. ویژگی دوم، در سیر آثار فرهادی توجه به طبقات پایین جامعه و حاشیهنشینان است. دقت در داستانهای فرهادی نشان میدهد معمولاً همدلی او با شخصیتهای طبقات محروم بیشتر بوده است. او تصویری ذلیلانه از آنان ارائه نمیکند. با اینکه شهرت او به دلیل بازنمایی طبقه متوسط است، اما انگار همدلی اصلی او با این طبقه نیست. حتی آقای مانی
حقیقی که بازیگر فیلم «درباره الی» بوده جایی گفته بود که بیعلاقگی فرهادی به شخصیتهای آن فیلم را احساس کرده است. فیلمی که شخصیتهای اصلی آن همه از طبقه متوسط تحصیلکرده بودند و اغلب آنان درنهایت برای منافعشان حاضر بودند دروغ بگویند. در مقابل، فرهادی عزت نفس و ایثار طبقات محروم را برجسته میکند. با دنبال کردن همین خط سیر است که من به این نتیجه میرسم در «جدایی نادر از سیمین» هم، قهرمان اصلی او «راضیه» است. او تنها کسی است که حاضر نمیشود برای منافعش دروغ بگوید. کارگردانی که صرفاً برای جشنواره فیلمنمیسازد فرهادی کارگردانی نیست که صرفاً برای جشنوارهها فیلم بسازد. برگ برنده او این است که فیلمهایش در جشنوارههای اروپایی جایزه میگیرند ولی در اکران داخلی هم موفق است. همزمانی موفقیت در جشنوارههای اروپایی با اکران داخلی را هیچ فیلمسازی قبل از او نداشته است. این موضوع او را از بسیاری فیلمسازان موسوم به «جشنوارهای» جدا میکند. برخی فیلمسازان ایرانی متأسفانه برای به دست آوردن جوایز جشنوارهها به هر چیزی متشبّث شدند و در قمار عشق جوایز، همه چیز را باختند. برخی از آنان سالهاست که دیگر نه فیلم قابلتوجهی
ساختهاند و نه جایزهای بردهاند. از اینجا رانده و از آنجا مانده شدهاند. نه آبرویی در داخل دارند و نه اعتبار هنری در خارج. مگر جشنوارههای درجه سه اسراییلی آنها را دعوت کند اما فرهادی با جوایز فراوان «درباره الی» از خود بیخود نشد. برعکس، فیلمنامهای بسیار «خودیتر» نوشت. «جدایی نادر از سیمین» را هرکس خوانده بود به او هشدار داده بود که این فیلم داستانش آنقدر محلی و بومی است که هیچ شانسی در هیچ جشنوارهای نخواهد داشت. اصلاً نمیتواند با مخاطب خارجی ارتباط برقرار کند. فرهادی به این حرفها گوش نداد و کار خود را کرد. این همان نشان مرعوب نبودن است و خودباخته نبودن و از قضا بهرغم همین استواری، موفقیتهای فیلم «جدایی...» در جهان بهمراتب بیشتر از «درباره الی» شد. اینکه او فیلم خودش را میسازد و به نرخ روز نان نمیخورد، یک فضلیت است. منطق حمله به فرهادی را نمیفهمم با همه این اوصاف واقعاً منطق عقلایی حملات بیامان به فرهادی در این سالها چیست؟ این همه هیاهو برای چیست؟ منتقدانی راکه به دلایل «سیاسی» و «ارزشی» به فرهادی حمله میکنند، نمیفهمم. به نظرم چنین منتقدانی در تشخیص دچار خطایند و از نظر استراتژیک هم جهت
توپخانهشان را اشتباه میزان کردهاند. کل داستان به نظرم سوءتفاهمی ناشی از شرایط اجتماعی و سیاسی سال ۸۸ است اما عجیب که امروز عدهای «کاتولیکتر از پاپ» شدهاند و برای امت حزبالله نقش «آتشبیار معرکه» را ایفا میکنند. اینکه چه اهدافی و مقاصدی دارند خدا میداند ولی یک انقلابی هوشمند نباید گول این نمایشها و بازیها را بخورد. از این رفتارها و گفتارهای سینوسی زیاد دیدهایم. بدترین چیز برای یک جوان انقلابی، ندیدن عمق میدان و ذوقزدگی از تیترهای هیجانی و جنجالی است و شگفت که رهبر فرهیخته انقلاب روز گذشته دقیقاً به همین نکته اشاره کرده و فرمودند: «بنده میبینم گاهی افرادی، جوانهای احتمالاً صالح و مؤمنی، با یک کسی یا جلسهای مخالفند؛ بنا میکنند هیاهو کردن، جنجال کردن و شعار دادن؛ من با این کارها موافق نیستم؛ هیچ فایدهای ندارد؛ فایده در تبیین و کار درست و هوشمندانه است. گاهی برخی از روی اغراض این کارها را میکنند، به پای بچههای مؤمن و حزباللهی میاندازند. حواستان به این باشد. (۳/۳/ ۹۵)». از هرکسی باید به قدر جایگاهش انتظار داشت به نظرم از هر فیلمسازی باید انتظاری متناسب با خودش و جایگاه او داشته باشیم.
گرایشهای فرهنگی و سیاسی فرهادی بر ما پوشیده نیست، ولی طبعاً انتظاری که از مرحوم فرجالله سلحشور داریم را از اصغر فرهادی نباید داشته باشیم. این سخن بدان معنی نیست که با فرهادی نباید وارد گفتوگوی انتقادی شویم ولی به این فکر کنیم که اصغر فرهادی با این اعتبار و شهرت بینالمللی چه کارهایی میتوانست بکند؟ با فرصت فیلمسازی در خارج و سرمایهگذار خارجی چه فیلمهایی میتوانست بسازد؟ اصلاً نفس اینکه او در خارج از کشور و با سرمایه خارجی فیلمی ساخته که در داخل ایران «قابل اکران» است خودش مهم است. او نه فقط به مخاطب و بیننده ایرانی بلکه به قوانین و شرایط اکران در ایران هم عملاً احترام گذاشته است. حتی در اختتامیه کن و اسکار او و گروهش درمجموع رعایت بسیاری مسائل را کردند. انگار به مترجم فرانسویاش هم یک چیزی داده بودند تا خودش را بپوشاند! او هم میتوانست یک مخملباف باشد. میتوانست «فریاد مورچگان» بسازد. میتوانست کاسه گدایی به دست بگیرد و در پارلمانهای اروپا راه بیفتند رأی علیه جمهوری اسلامی جمع کند. دور از عقلانیت و انصاف است که همه را با یک چوب برانیم. رهبر معظم انقلاب، اشارهای هم به نیروهای «تند و آتشین» اول
انقلاب کردند که به دلیل «سطحی» بودن بعداً ۱۸۰ درجه تغییر جهت دادند. متأسفانه برخی هنوز به سبک و سیاق دهه 60 چشم خود را بسته و رگبار قلم و کلام را گرفتهاند به این و آن و همینطور بیهدف در فضای سینمای ایران شلیک میکنند. آدم یاد آن زمانی میافتد که مخملباف به خاطر حسادت از موفقیت «اجارهنشینها» میخواست به خود نارنجک ببندد و سراغ مهرجویی برود. دوره این شیوههای تروریستی دیگر گذشته است. ما امروزه حتی در صنایع نظامی آنقدر پیشرفت کردهایم که موشکهای با برد چند هزار کیلومتر میسازیم که با ضریب خطای چند متر به هدف اصلی میخورد. زشت است که در عالم فرهنگ و هنر اینقدر مستأصل باشیم که مثل القاعده بمبگذاری کور انجام بدهیم. آثار فرهادی تلخ است ویژگی دیگر آثار فرهادی «تلخی» آنهاست. فرهادی فیلمساز تلخکامی است و از او نمیتوان انتظار پایان خوش داشت. به نظرم این تلخکامی ادا و اطوار نیست و ناشی از نوعی دردمندی و دغدغه اجتماعی است. انگار نمیخواهد دلخوشی بیهوده به مخاطب بدهد. میخواهد تأکید کند مشکلات اجتماعی به این سادگیها قابل حل نیستند. البته من شخصاً به این وجه آثار او نقد دارم. فیلمسازانی مانند «کن لوچ» و «دنی
بویل» هم درامهای اجتماعی تلخ ساختهاند. ولی لزوماً مخاطب را تلخکام از سینما بیرون نمیفرستند. البته فرهادی از آن دست فیلمسازانی هم نیست که نگاهش برای حل مشکلات وطن به بیگانه باشد و تغیر و تحول را از بیرون طلب کند. اتفاقاً نگاه او به شدت «ملی» است. بیماریهایی نظیر خودباختگی و مرعوب بودن در برابر بیگانگان را در آثار او نمیبینیم. در فیلم «گذشته» خانواده آشفته و پریشان و از هم پاشیده یک زن غربی را نشان میدهد که یک مرد ایرانی به نام «احمد» حلال مشکلات و مرهم زخمهای آن میشود. *عضو هیات علمی دانشکده سینما تئاتر دانشگاه هنر
منبع: صبح نو
دیدگاه تان را بنویسید