شهرزاد؛ آبرومندتر از سریالهای ترکیهای/ داستانی که هیچ مرد مثبتی ندارد
گرایشهای لنگان لنگان سریال شهرزاد به فرم و محتوای سریالهای ترکیهای از قسمتهای ابتدایی آن مشهود بود تا اینکه در قسمت بیست و هفتم به نحو عجیبی با سکانسی صد در صد ترکواره مواجه شدیم که نه تنها داستان آن در عالم واقع با فرهنگ زن اصیل ایرانی ناسازگار است بلکه نمونههای مشابه آن را در سریالهای چند سال اخیر ترکیه به وفور میتوان یافت.
گرایشهای لنگان لنگان سریال شهرزاد به فرم و محتوای سریالهای ترکیهای از قسمتهای ابتدایی آن مشهود بود تا اینکه در قسمت بیست و هفتم به نحو عجیبی با سکانسی صد در صد ترکواره مواجه شدیم که نه تنها داستان آن در عالم واقع با فرهنگ زن اصیل ایرانی ناسازگار است بلکه نمونههای مشابه آن را در سریالهای چند سال اخیر ترکیه به وفور میتوان یافت. سریالهایی که داستانش جز تقابل چند عشق (به اصطلاح) مشوش و مسموم بر سر یک معشوق نیست و در نهایت نقش آتش بس را معشوق به نحو اغواگرانه ای ایفا می کند. درست مشابه همانکه در سریال شهرزاد رخ داد. در قسمت بیست و هفتم سریال شهرزاد، پس از دعوای فرهاد و قباد، شهرزاد به وساطت وارد می شود و به قباد هشدار می دهد که فرهاد را به همسری انتخاب کرده و با او ازدواج خواهد کرد. تا اینجای ماجرا علی رغم وجود فضای نقد بر دیالوگهای پلان مورد نظر، اما نقدی بر آن وارد نمیکنیم و اختیار و اراده آزاد ناشی از طلاق را برای شهرزاد بر می گزینیم اما داستان از جایی مخاطب را به طور جدی به فکر فرو می برد که شهرزاد گردنبند مرغ آمین را که قبل از ازدواجش با قباد از فرهاد هدیه گرفته بود را رو میکند. گردنبندی که شهرزاد به فرهاد قول داد تا زمانی که آن را نزد خود دارد او را دوست خواهد داشت. پس از طلاق شهرزاد از قباد، فرهاد دوباره نزد او برگشت و از او سئوال کرد که زمان ازدواجش با قباد تمام هدیه ها را پس فرستاده بود اما گردنبند مرغ آمین میان آنها نبود و شهرزاد در مقابل این سئوال فقط سکوت کرد. جمشید، پدر شهرزاد به هنگام مرگش به پدر فرهاد رازی را گفت که شهرزاد از بیم جان فرهاد بوده که با قباد ازدواج کرده. در حواشی سریال نیز تبادلات احساسی شهرزاد و فرهاد نیز به قوت خود باقی بود. آیا شهرزاد به قباد دروغ گفته بود؟ در این میان مهم ترین مطلبی که به ذهن متبادر میشود سردرگمی مخاطب نسبت به ابراز علاقه ی شهرزاد به قباد در ایام زندگی با اوست. در آن روزها شهرزاد با علاقه بچه دار می شود و به قباد نیز محبت نشان می دهد. اما این در حالی است که هنوز مرغ آمین را نزد خود نگه داشته، حال مخاطب چگونه این تناقض را می تواند حل کند که چگونه ممکن است همزمان دوعلاقه در شهرزاد حضور داشته است و تنها راه نتیجه گیری عاقلانه چیزی نیست جز دروغ گویی شهرزاد در مورد علاقه اش به قباد و خیانت قلبی و احساسی او به همسرش. و این در حالی است که قباد به او علاقه قلبی پیدا کرده و به او عشق ورزیده و همواره به دنبال برگرداندن اوست. از اینرو تلقی مخاطب نسبت به خیانت شهرزاد دوچندان می شود. در صورتیکه فیلمساز مثبت انگاری در شخصیت شهرزاد را لحظه به لحظه بیشتر میکند و در نهایت این را به مخاطب القا میکند که یک زن شوهردار میتواند تحت شرایطی که خودش تشخیص میدهد همواره دلش با عشق سابقش باشد و با یاد و خاطرات او زندگی کند.
شهرزاد در زبان این سریال نماد زن ایرانی توصیف شده است. زنی که فقط در حق او اجحاف شده و جز ظلم و جور ندیده. و در مقابل، بزرگ آقا و پدر شهرزاد نیز نمادی از مردان و پدران ایرانی توصیف شده اند که چیزی جز بی غیرتی یک پدر ایرانی را به رخ نمی کشد. آیا در عالم واقع اینچنین است؟ شاید انتزاعی بودن سینما را بهانه قرار داد و با این دست آویز ادعا کرد که در این داستان قصد انطباق با واقعیت در سر نبوده اما نمادها و شخصیتهای سیاسی و رسانه ای آن زمان، در این سریال برجسته شده اند و در حقیقت چارچوب اصلی سریال منطبق با واقعیت بسته شده است نه انتزاع. از اینرو در شخصیت پردازی شهرزاد بعنوان زن ایرانی و پدر شهرزاد بعنوان پدر ایرانی نمی توان انتزاع را ابزار توجیه قرار داد. مردان نفرت انگیز شهرزاد دریافتهای نفرت برانگیز نویسنده از مرد در اغلب شخصیتها و نگاه فمنیستی او در این مجموعه نیز مشهود و قابل تامل است. عدم توجه او به مسائل تربیتی و فرهنگی نیز تامل بیشتر را تجویز میکند. به نحوی که ذهن او پذیرفته است که میتوان براحتی نشان داد یک عاشق میتواند با معشوقش فرار کند و معشوقش نیز با او همراه شود و در جای دیگر نیز شخصی بدنبال استیصال از عشقش براحتی میتواند دست به اسلحه شود و آدم بکشد (و هیچ مفاهیمی که این اقدام را مزمت کند دیده نمی شود). براحتی می توان بواسطه چند قطعه شعر، تا سر حد مرگ عاشق سراپا تسلیم یک زن ناشناس شد. هیچ زورخانهای که محل آموزش پهلوانی است در شهر دیده نمیشود و در مقابل، شهر مملو از مردهای لاتی است که هر کاری میکنند و هیچ عواقبی متوجه آنها نیست و بین آنها هیچ مردی با منش پهلوانی دیده نمیشود. در این فیلمنامه مردها هستند که سبب بدبختی و ویرانی می شوند و حتی در خصوص اکرم نیز پدر معتاد او چنین سرنوشتی را برایش رقم زده. پدر فرهاد علی رغم چندین سال زندگی با همسرش هنوز او را نمیشناسد و این عدم شناخت را در بلندترین مرتبه از بی شناختی میبینیم و آن جایی است که بر خلاف باورش با حمایت شدید زنش از پیشنهاد دوباره فرهاد در خصوص ازدواج با شهرزاد مواجه میشود. شوهر خواهر شهرزاد نیز مردی است متملق که در صدد خیانت به همسرش برآمده است. سرهنگ تیموری نیز مردی است که ناموس میدزد. اما در مقابل، شیرین زنی است که بخاطر ناباروریش مورد بی مهری مردها قرار میگیرد و مجبور است هوو تحمل کند و به همین دلیل بیمار میشود. بتول خانم زنی است، علی رغم تهدید علیه او اما به شهرزاد وفادار است. مادر شهرزاد علی رغم بی غیرتی همسرش یک زن مومنه و سنگ صبور است. مریم دختری است که دستخوش ناموس دزدی سرهنگ میشود. رویا (آذر) نیز زنی است که زندگیش را به پای لاتی همسرش باخته و برادرش مردی است لات که پسرش را آزار می دهد و موجب سلب آسایش او شده است. شهرزاد غیرت را مفهومی غیرعقلانی معرفی میکند از نگاه نویسنده غیرت مفهومی غیر عقلانی و منفعت گرایانه از سوی مرد است. نمونه آن را در شخصیت پردازی برادر رویا میبینیم که رفت و آمدهای خواهر بیوهاش را با کتک کاری و لاتی و چاقو کشی کنترل میکند. غیرت نیز در شخصیت بزرگ آقا و قباد موضوعاتی شخصی و سلیقه ایست، هرگاه ذائقه درونیشان تامین باشد از غیرت خبری نیست و هرگاه خلاف این باشد غیرتها تبدیل به خباثت و جنایت میشود. بابک نامزد مریم غیرتش را فقط با حقارت و اسلحه پاسخ می دهد. پدر فرهاد با بیغیرتی تمام، سر سپرده ی بزرگ آقا است و حتی جرات به عقد در آوردن شهرزاد را بی اذن او ندارد. و در خصوص پدر شهرزاد نیز پیشتر گفته شد. بازیهای درخشان ضعفهای سریال را پوشاند در قسمت پایانی شتاب زدگی در جمع بندی به نحوی بود که می توان گفت چیزی ماقبل فیلمهای سه دهه گذشته ی سینمای هند رخ داد. و البته یک تعلیق هوشمندانه برای به انتظار فراخواندن مخاطب جهت فصل دوم مجموعه. با این تفاصیل این نقصها را بازیهای بسیار خوب، لوکیشنها، طراحی صحنههای عالی و سایر عوامل مانند کارگردانی و تصویر برداری پوشش دادهاند. و ذهن مخاطب را به پیچشهای کنجکاو کننده داستان برده و ضعفهای فیلمنامه را مخفی نگه داشته اند. اما لازم است بدانیم این دست مفاهیم هیچ منشا ایرانی ندارد و در ترکواره بودن آنها نباید تردید راه داد. و این پیام رسان خوبی برای آینده ی نوشته های سینمای کشور نیست.
دیدگاه تان را بنویسید