دهنمکی: ۱۰ سال دیگر فیلمهایم نقد منصفانه میشود
گاهي اوقات خودِ اثر براي من مهم نيست بلکه مهم اين است که راهي را باز ميکنم. روزي که با «فقر و فحشا» فيلم ساختم يا حتي قبلتر، آن روزي که نشريه «شلمچه» تنها نشريه چهاررنگ سياسي ايران در کنار «همشهري» بود، به خيلي از آدمهايي مثل خودم جرات دادم که ميتوان نشريه مستقل داشت و بايد به اين سمت رفت. آدمهايي که احساس کردند وقتي فلاني ميتواند نشريه داشته باشد پس ما هم ميتوانيم. در سينما هم همين کار را کردم
پنجره: رسوايي2 پنجمين اثر سينمايي مسعود ده نمکي است. فيلمي که عدم شخصيت پردازي در آن مديون رسوايي1 و گاهي اخراجي هاست و با اين خصوصيت ثابت مي کند که فيلم هاي ده نمکي کاملا در راستا و ادامه يکديگرند و قرار است هر کدام در همان مسير، حرف هاي ديگري بزنند. رسوايي2 کمي صريح تر و بي رحمانه تر دغدغه هاي فيلمساز را مطرح مي کند و در نوع بيان بي پرده تر به مسائل اجتماعي مي پردازد. گرچه هم چنان مي توان نقد هايي به ساختار و فرم آن وارد دانست، استفاده از جلوه هاي ويژه نو و خلاقيت هاي بصري در اين فيلم را هم نمي توان ناديده گرفت. با مسعود ده نمکي درباره آخرين اثرش گفت وگويي چالشي داشته ايم که در ادامه مي خوانيد.
در رسوايي2 همان دغدغه هميشگي را که در فيلم هاي قبلي هم وجود داشت، به نحوي تکرار کرده ايد يعني انتقاد از اوضاع اقتصادي و عدالت اجتماعي. آيا فکر مي کنيد اين مضمون هنوز هم تازگي دارد و چنين مقوله هايي اصلا امکان تحقق دارند؟
با ظهور امام زمان ان شاءالله زمانش تمام خواهد شد و عدالت برقرار مي شود و ديگر نيازي به نقد اجتماعي به اين نحو نيست. يعني عدالت مطلق آن زمان برقرار مي شود و بقيه عدالت ها نسبي است و تا آن زمان هم که عدالت نسبي است برخي بايد به عنوان يک ذره بين و آسيب شناس در جامعه عمل کنند.
در آخرين فيلم شما صراحت بيان در معضلات اجتماعي خيلي بيشتر شده است. چرا زبان تان تيزتر شده و فکر مي کنيد برخي موارد را بايد صريح تر بگوييد؟ به نظر داستان فيلم خيلي برايتان مهم نبوده و بيشتر دنبال بيان معضلات و مشکلات اجتماعي بوده ايد. آيا اين تحليل درست است؟
خطري که الان احساس مي کنم به مراتب جدي تر از 12 سال پيش است که «فقر و فحشا» را ساختم. يا به مراتب خيلي جدي تر از 10 سال قبل بود که در نشريه مي نوشتم يا در خيابان بر سر مسئولين داد مي زديم که مواظب باشيد! دارد اتفاقي مي افتد. «رسوايي2» حالا مي گويد که اتفاق افتاده و به همين دليل تند و تيزتر است و شايد بتوان گفت اينجا به نوعي مخاطبم فقط مخاطب خاص نيست و تنها نمي توان هميشه توپ را در زمين مسئولين انداخت بلکه خودِ ما هم در اين جامعه قابل نقد هستيم. با کنار گذاشتن اخلاقيات، عدم احترام به پدرومادر و بزرگ تر و.. اين ها خيلي به مسئولين ربط ندارد که گردن استکبار و مسئولين بيندازيم! بلکه به خودِ مردمي برمي گردد که ديگر نسبت به هم رحم نمي کنند.
در رسوايي2 با قدرت به معناي کساني که امور اجرايي را در دست دارند زاويه جدي داريد، علت اينکه آنان را اين گونه صريح آماج نقد خود قرار داده ايد، چيست؟
تعبيري که امام (ره) از هنر متعهد دارد همين است؛ هنري است که بيان گر جنگ فقر و غني باشد. بيان گر بي عدالتي و احقاق حق مظلوم باشد و اين رسالت کسي است که مدعي هنر است و بايد اين حرف ها را بزند. نه براي خوشايند ضدانقلاب و دشمن بلکه نقد درون گفتماني است.
بعد هم براي اينکه نشان داده شود نگاه مصلحانه است، فيلم در يک شهر فرضي روايت مي شود. مناسباتش هم فرضي است و اين شهر ناکجاآبادي است که شايد متعلق به 10 سال بعد باشد.
يک مسئله که تقريبا در تمام ساخته هاي شما وجود دارد، بحث نگاه تند منتقدان است، به نظر شما اين نگاه ريشه در چه چيزي دارد؟ فکر مي کنيد منتقدان با تغيير شما از يک روزنامه نگار در دهه 60 و 70 به کارگرداني در دهه 80 و 90 چگونه بايد مواجه شوند؟
فکر مي کنم 10 سال ديگر طول مي کشد و اگر زنده باشم و فيلم بسازم آن وقت شروع به نقد منصفانه اثر مي کنند؛ الان توقعي ندارم اين اتفاق بيفتد. من در حوزه روزنامه نگاري هم که بودم، سيبل رفقا و همفکران و طيف هاي مختلف بودم چون نشريه ام تريبون همه آدم ها بود، تريبون کساني که حتي خودِ مرا قبول نداشتند اما اقتضاي ژورناليست بودن طوري است که آن را طوري طراحي کني که زبان رسمي همه باشد. همين الان هم معتقدم که آن زمان درست کار مي کردم ولي هزينه همه آن ها را بايد مي دادي چون يک تريبون رسمي بودي. وگرنه خيلي آد م ها بودند که ممکن بود رفتار هاي تندتري از خود نشان دهند ولي معمولا کسي به اين افراد کاري ندارد. من فقط حرف تندتري مي زدم.
گاهي اوقات خودِ اثر براي من مهم نيست بلکه مهم اين است که راهي را باز مي کنم. روزي که با «فقر و فحشا» فيلم ساختم يا حتي قبل تر، آن روزي که نشريه «شلمچه» تنها نشريه چهاررنگ سياسي ايران در کنار «همشهري» بود، به خيلي از آدم هايي مثل خودم جرات دادم که مي توان نشريه مستقل داشت و بايد به اين سمت رفت. آدم هايي که احساس کردند وقتي فلاني مي تواند نشريه داشته باشد پس ما هم مي توانيم. در سينما هم همين کار را کردم و بعدا صدايش درمي آيد که البته الان در حال درآمدن است. روزي که «فقر و فحشا» را با يک دوربين هندي کم ساختم، به آدم هايي که مثل من فکر مي کنند و به جاي نقد ديگران به فکر توليد اثر مي افتند، دل و جرات دادم تا به جاي غر زدن ـ اگر راست مي گويند ـ خودشان وارد ميدان شوند. مسلما آن طرف ميز ايستادن و نقدکردن ديگران خيلي آسان تر است. وقتي اين طرف بياييد، آماج نقد ها قرار مي گيريد و آن وقت ببينيد که ما چند مَردِه حلاجيم.
کاري که من کردم مهم تر از فيلمسازي است و در واقع يک جريان سازي از فيلمسازي است که امروز هر کسي احساس مي کند مي تواند براي خودش يک ده نمکي باشد. شايد هم نگويند ولي همان کار را دارند انجام مي دهند که در فيلم ها و سبک ها و سبک مستندسازي و سينماي داستاني شان مشهود است. بنابراين فکر مي کنم به آنچه مي خواستم رسيده ام.
مواجهــه جشنـــواره بــــا فيلم هاي شما خيلي مواجهه حمايت گرايانه اي نبود. چه اصراري داريد که فيلم هاي تان حتما در جشنواره باشد؟
همين ها که آن قدر از فيلم هاي من ناراحت مي شوند، خودشان هم براي ديدن مي آيند. حتي اگر فيلم ساعت دو نيمه شب هم اکران شود تا آن موقع مي نشينند. شاهد گريه ها و دست زدن هاي شان بوده ام. اما بيرون که مي روند قلم شان تبديل به فحش مي شود! آن ها به فحش به من عادت کرده اند. اگر من نباشم کسي نيست به او فحش بدهند.
نمايش فيلم در سينما هاي مردمي و سينماي رسانه چطور بوده است؟
نمايش در سينما هاي مردمي عالي بود و در همه نوبت ها تقريبا سالن پر بود و در برخي سئانس ها هم مردم حتي روي زمين نشسته بودند و فيلم را مي ديدند. با توجه به اينکه اين فيلم با فيلم هاي قبلي ام متفاوت بود اما واکنش ها خوب بود و نکات فني و جلوه هاي ويژه اي که براي اولين بار در سينماي ايران اتفاق مي افتاد براي مردم جالب توجه بود و درباره اش حرف مي زدند.
اما اکران در برج ميلاد خوب نبود. اولا زمان نمايش مانند فيلم معراجي ها نيمه شب قرار داده شده بود و حتي مي شد به آن گفت بامداد روز بعد! از ساعت نمايش ناراضي بودم؛ چون همه از صبح چند فيلم ديده بوند و ديگر حوصله اي نمانده بود براي فيلم ديگري. با وجود اين، طبقه پايين سالن کاملا پر بود و بالکن هم يکي دو پارتش نشسته بودند. اتفاقا خيلي از تماشا کنندگان با فيلم همراه بودند و در سکانس هايي واکنش هم داشتند و کف هم زدند. به هر حال رفتار برخي از قبل هم قابل پيش بيني بود. آن ها مخاطب نقد هاي درون فيلم را خودشان مي دانند و معترض مي شوند. در برخي رسانه ها هم درباره ترک سالن در هنگام نمايش فيلم نوشتند که من خودم حاضر بودم و حداکثر 20 تا 30 نفر در خلال فيلم بيرون رفتند که دلايل مختلفي مي تواند داشته باشد.
نشست خبري چرا برگزار نشد؟
يکي از دلايلي که به ساعت اکران فيلم اعتراض داشتم همين بود. وقتي عوامل فيلم تا ساعت چهار صبح در برج ميلاد باشند ديگر صبح فردا به راحتي نمي توان دوباره آن ها را براي نشست جمع کرد. اگر قرار باشد در دوره هاي بعدي هم چنين ساعتي به نمايش فيلمم بدهند ترجيح مي دهم اصلا فيلمم اکران نشود.
چه کساني از فيلم هاي شما ناراحتند؟
من خوشحالم از اينکه فيلم خنثي نساختم و خدا نکند که هيچ وقت به روزي برسم که فيلمي بسازم که جنگ خنثي، دين خنثي، روحاني خنثي و انقلاب خنثي را بخواهم نشان بدهم که ديگران برايم کف بزنند. فيلم هايي که در همين جشنواره هم هست.
در مورد مسائل فني هم بگويم که همان بهتر دوستان با چراغ خاموش از فيلم هاي من تقليد کنند و ناشيانه از مفاهيم فيلم هاي من فيلم و سريال بسازند. چه زماني که از صحنه هاي جنگي اخراجي ها کلي تقليد شد و چه حالا که خواهيم ديد چگونه از جلوه هاي ويژه رسوايي2 در آينده تقليد خواهد شد و چطور جريان جديدي در سينما در اين زمينه راه خواهد افتاد.
در آخر لازم است بگويم مطمئنا مخاطب بي غرض در اکران عمومي نشان خواهد داد که اين افراد نه مردم را مي شناسند نه سينما را. البته اين افرادي که گفتم عده معدودي هستند که برايشان سينما با رينگ بوکس فرقي نمي کند!
دیدگاه تان را بنویسید