«آمین» نمونه تکراری سریالهای پلیسی/ شلیک به مغز مخاطب در ریتم تند و پایان ناگهانی!
ولی آنچه بهصورت ناگهانی رخ داد، پخش قسمت پایانی سریال با فشردگی هرچهتمامتر در جمعکردن داستان در شب پنجشنبه هفتم آبان ماه بود. یک پایان باعجله همانند آنچه در سریال «تعبیر وارونهی یک رؤیا» رخداده بود. و گویی این دست پایان یافتنهای شگرف و ناآشنا دارد در صداوسیمای روزگار سرافراز به یک سنت مبدل میشود. سنتی که با این اوصاف بعید نیست در ارتباط با سریالهای پرمخاطبی همانند کیمیا و سپس سریال معمای شاه هم رخ بدهد.
سرویس فرهنگی فردا - جابر خرم نیا - پیش ازاین تجربههای فراوانی از حضور ورزشکاران و قهرمانان ملی در سینما و سیما را شاهد بودهایم. تجربههایی که تنها به سینمای پس از انقلاب هم مربوط نمیشود و حتی پیش از انقلاب هم ورزشکارانی پا به میدان سینما گذاشتهاند و حتی کامیاب نیز بودهاند. اینک سریال «آمین» نخستین تجربهی جدی «هادی ساعی» در جلوی دوربین، با درونمایهی پلیسی است. سریال آمین بدون تعارف توانسته در شبهای پاییزی شبکهی یک بینندهی فراوانی را پای قاب شیشهای بکشاند. سریالی که بیگمان تجربهی دگرگونی در سنجش با کارهای مشابه صداوسیمای جمهوری اسلامی نیست.
بازهم پلیس خوب
در نخستین گام شاید نیاز باشد دربارهی سوژهی پلیس خوب بنویسیم. در کشور ما معمول است هنگامی که یک سریال یا فیلم به یک زمینه میپردازد، وابستگی صنفیِ شخصیتهای منفی فیلمها دستاویزی باشد برای برپاساختن، یک پویش اعتراضی، گردهمایی و هیاهو. صنف مربوطه بیانیه میدهد، نیروهایش را بسیج میکند و فریاد سر میدهد که این فیلم به همهی ما توهین نموده؛ یا باور مردم را دربارهی ما از میان میبرد. پزشک بد، خردهگیری پزشکان را در پی دارد و آموزگار بد، پرخاش فرهنگیان را و به همین شیوه.
اگرچه گاهی سوژههای منفی علیه یک صنف آنقدر فراوان میشود که دیگر آنها سروصدا راه نمیاندازند؛ مانند سوژهی وکیل بدجنس، معاملات ملکی کلاهبردار و سمسار آزمند! گاهی هم زور یک صنف آنقدر بسیار است که بهراحتی میتواند جلوی پخش یک سریال را بگیرد. مانند صنف گرامی پزشکان (بهخصوص باتجربهی تعطیل کردن یک سریال طنز)، صنف مدیران دولتی و صنف پلیس. بیایید نگاهی به سریالها و فیلمهایمان بیندازیم.
کموبیش نمیتوانیم در خاطرهی تاریخی خودمان فیلمی را پیدا کنیم که در آن پلیس بد حضورداشته باشد. شاید اشارههای کوتاهی بودند، مانند فیلم «قلادههای طلا» که هم پلیس بد داشتیم و هم اطلاعاتی خائن. ولی همیشه یک نکته در یاد فیلمسازان ما بوده است و آن اینکه در فیلمها هرگز نباید هیچ پلیس بدی حضورداشته باشد، چرایی آنهم یکچیز است: مردم نباید در برابر پلیس بیاعتماد شوند. سریال آمین هم مانند سریالهای پیشازاین، آکنده از سوژهی پلیس خوب است. پلیس بدی که داستان را پیچیدهتر کند و پیوند او با قاچاقچیها گره آفرین و فاجعه ساز باشد حضور ندارد. شاید بهتر باشد یک روز فیلمسازهای ما بفهمند که بودن داستانِ پلیس بد در سریالها و فیلمها، به همان اندازهی پلیس خوب ناگزیر است. این هرگز دستآویزی نمیشود که باور مردم از پلیس سلب گردد، بالاتر از آن میتواند بسیار خوب نشان دهد که پلیس یک پردهی سفید و زلال است و یک لکهی سیاه و چرک آلود روی آن زود خودنمایی میکند.
گروه آمین
شاید بهتر باشد از گزینش بازیگران سریال آغاز کنیم. باید بگوییم که گزینش بازیگر سریال آمین به گونهی خوبی صورت گرفته است. یک گروه پلیسی گیرا دربرگیرندهی تجربههای پیشین، در کنار بازیگران جذابی که نخستین تجربههای نقش پلیسی را داشتند و بهعلاوهی یک بازیگر تازه که بیننده بسیار دوست داشت شیوهی بازی او را ببیند. این ترفند بسیار خوب بود که «منوچهر هادی» کارگردان سریال به کار بسته بود. داریوش فرهنگ در نقش «سرهنگ سعید سلیم»، آشا محرابی در نقش «سروان سارا سلیم»، امین حیایی در نقش «حامد» که در ابتدای سریال پنداشته میشود یک تبهکار است و سرانجام آشکار میگردد از نیروهای نفوذی نیروی انتظامی است و صدالبته حضور هیجانانگیز هادی ساعی در نقش «سرگرد آریا» توانستند یک گروه خوب در سمت آدم خوبهای داستان باشند. وانگهی گروه تبهکار داستان هم آمیختگی بجایی داشت. کاظم بلوچی که خیلی وقت بود او را ندیده بودیم، با بازی خوبش در نقش «همایون تمدن»، شاهرخ استخری در نقش «یاشار تمدن»، سودابه بیضایی در نقش «لیروانا»، مجید واشقانی در نقش «دیهگو» و نیما رئیسی در نقش «الکس» یک گزینش خوب، با بازیهای جالب بودند. بهراستی یکجورهایی میتوان گفت کفهی دوروی معادله از نظر بازیگران و نوع بازی پایاپای و برابر بود.
داستانی که شتاب میکرد
یکی از نکتههای درخور نگرش در سریال آمین شتاب شگفتانگیز رخدادها و داستانها بود. درواقع گذشته از نخ بنیادین داستان، رویدادهای پیرامونی بسیار تند میآمدند و میرفتند؛ همین زمینه یکجورهایی ریتم داستان را تند کرده بود و بیننده، در جمعبندی پایانی رخدادها دچار سردرگمی میشد. برای نمونه فراری دادن همایون تمدن از زندان، به گروگان گرفته شدن سارا سلیم، کوشش حامد برای رخنه کردن از راه فراری دادن همایون، لو رفتن حامد، پیدا شدن جایگاه گروگانها، کار قهرمانانهی حامد، کشته شدن آدمکش و تکتیرانداز هالیوودی داستان یعنی دیهگو و گام نهادن سریال به بخش فرجامین خودش تنها در درازای دو یا سه قسمت رخ داد؛ و آنقدر پیشامدها در کنار هم رخ دادند که دستاندرکاران سریال برآن شدند تا به بهانهی پخش نشدن فیلم در تعطیلات ایام محرم، چکیدهی پنج قسمت سریال را پخش کنند تا تلاشی کرده باشند که هم بیننده با بازدید دوباره، داستان را دریافت کند و هم کمی ریتم تند سریال گرفته شود. گرچه دیگر برای این کارها دیر شده بود. در پایان هم در چند قسمت طومار سریال درهمپیچیده میشود.
همایون تمدن خیلی کشک! و بیمزه از روند داستان حذف میشود. درواقع آشکار شدن راز نهان او نزد یاشار و کشته شدنش بدون درگیری، در نیمهی یک قسمت سریال رخ داد. قسمت پسین سریال در سررسید مقرر پخش نشد و سرانجام بدون آگاهی پیشین سریال در یکشب آدینهی آرام که انتظار پخش فیلم سینمایی بجای سریال از آنتن شبکهی یک (بر پایهی روش همیشگی این شبکه) میرفت به پایان رسید. یا در قسمت پایانی داستان بمبگذاری در سهنقطهی شهر، بخشی از داستان را اشغال میکند، ولی بسیار زود در دقایق پایانی و در درازای یکی دو دقیقه برنامهی بمبگذاری هک میشود و هر سه بمب خنثی میگردد! شتاب داستانی که بیننده را به شک میاندازد.
ریزهکاریهایی که به آنها توجهی نمیشود
ریزهکاریهایی هست که در فیلم و سریالهای ایرانی خیلی به آن توجهی نمیشود. و فکر هم میکنم که این از برای آن است که فیلمسازهای ایرانی کوشش میکنند در چهره و ساختار از هالیوود نسخهبرداری کنند و در داستان از بالیوود. این ماجرا موشکافی در نکتههای ریز ولی شکننده را کم میکند. شما نگاه کنید در شبکهی خطوط تلفن همراه هرگز با قطع کردن گوشی بهوسیلهی طرف مکالمه، بوق اشغال پخش نمیشود، بهجای آن تلفن همراه بهصورت خودکار تماس را قطع میکند. ولی همواره هم در سریال آمین و هم در بسیاری فیلم و سریالهای دیگر صداگذاران بزرگوار دلبستگی فراوانی به پخش بوق اشغال دار
ند. یاشار به حامد مشکوک میشود و در بازرسی بدنی او کیف جیبی او را دور میاندازد، به همین سادگی ردیاب پلیس از دور خارج میشود؛ جاسازی ردیاب در کیف جیبی و اکتفا به آن، ساده انگارانهترین روش پلیسی برای ردیابی یک سوژه است. بخصوص که یک سئوال اساسی هم وجود دارد، چرا در سریال برای ردیابی و حتی تعقیب سوژهها پلیس از پهپادها استفاده نمیکند؟ هنگامیکه میان حامد و دیهگو درگیری رخ میدهد حامد زخمی میشود، ولی در عین زخمی بودن بسیار خوب مانور میدهد و خود را به اسلحه میرساند.
حالا تا اینجای داستان را میتوان پذیرفت، ولی در نهایت ناباوری میبینم که او دیهگو را در حالی که تلاش داشت خود را به اسلحه برساند از پشت هدف قرار میدهد، دیهگو هم با اینکه از پشت تیرخورده خونسرد سر جایش میماند و بسیار آسوده بدون کمترین دشواری خاطرات کودکیاش را برای حامد بازگو میکند. نه حامد از زخمی که برداشته دردسری میبیند و نه زخم دیهگو دستوپاگیر خاطره گویی او و سرپا ایستادنش میگردد. پسازآن، گوشی دیهگو جایی پیدا میشود و زنگ میخورد و حامد فریاد میزند که رد این خط را بگیرید. پیدا هم نیست میان یک باشگاه متروکه، با یک تلفن همراه ناشناس چگونه قرار است ردگیری صورت بگیرد؟ ازایندست سستیها در توجه به جزئیات بیگمان پیوند بیننده با داستان سریال را کمی سرد و دور میکند.
بازهم پایان یکهویی
دیگر برای همه پیدا بود تولید و تدوین سریال این اواخر دچار دشواریهایی شده است. پخش چکیدهی پنج قسمت سریال پس از تعطیلات، یکجورهایی درخور توجیه بود. ولی سریال در قسمتهای پایانی خودش بود که ناگهان در زمان پخش آن در تاریخ چهارشنبه ششم آبان، شبکهی یک زیرنویس کرد که به دلیل آماده نبودن، این سریال امشب پخش نمیشود. روز پسازاین گزارشهایی بر پایهی پخش قسمتهای پایانی، طی پنجشنبه و جمعه منتشر شد. بهویژه صبح روز پنجشنبه «رحمان سیفی آزاد» مدیر گروه فیلم و سریال شبکهی یک سیما در گفتگو با خبرگزاری فارس گفته بود که قسمتهای پایانی این سریال امشب و فردا شب پخش خواهد شد.
ولی آنچه بهصورت ناگهانی رخ داد، پخش قسمت پایانی سریال با فشردگی هرچهتمامتر در جمعکردن داستان در شب پنجشنبه هفتم آبان ماه بود. یک پایان باعجله همانند آنچه در سریال «تعبیر وارونهی یک رؤیا» رخداده بود. و گویی این دست پایان یافتنهای شگرف و ناآشنا دارد در صداوسیمای روزگار سرافراز به یک سنت مبدل میشود. سنتی که با این اوصاف بعید نیست در ارتباط با سریالهای پرمخاطبی همانند کیمیا و سپس سریال معمای شاه هم رخ بدهد.
آمین بسان همه
سریال آمین درواقع تجربهی نو یا دگرگونی نبود. به غیر ازآنچه دربارهی جذابیت در نوع گزینش بازیگران سریال به آن اشاره کردیم، آمین تفاوت ویژه دیگری با سریالهای همانند پلیسی و تجربههای پیشین نداشت. نه داستان آن گیراتر و دلرباتر بود و نه جلوههای ویژهی آن چیز بیشتری داشت. تا جایی که باید گفت در سریالهایی مانند میکائیل نقشهای سریال به دنیای واقعی نزدیکتر و همسانتر هستند. شخصیت میکائیل (با بازی کامبیز دیرباز) بهعنوان یک پلیس، باورپذیرتر از شخصیت سرهنگ سعید سلیم (با بازی داریوش فرهنگ) است.
آمین نمونه خوبی است که نشان می دهد امروز زمان آن رسیده که در ساخت مجموعههای پلیسی کمی ساختارشکنی صورت بگیرد. به موضوع لکهی سیاه در یک پردهی سفید توجه شود. داستانهای گیراتری نوشته شوند و از سوژههای روز هم الگو گیری شود. هرچه بود آمین هم بهعنوان یک تجربهی دیگر سریال پلیسی به تاریخ پیوست.
دیدگاه تان را بنویسید