باز در آغاز این سوره، به «حروف مقطعه» قرآن برخورد مى کنیم (طس).
و با توجه به این که بلافاصله بعد از آن از عظمت قرآن سخن مى گوید، به نظر مى رسد که یکى از اسرار آن این باشد که این کتاب بزرگ و آیات مبین از حروف ساده الفبا تشکیل یافته، و زیبنده ستایش آن آفریدگارى است که چنین اثر بدیعى را از چنان مواد ساده اى به وجود آورده، و ما در این زمینه بحث هاى مشروحى در آغاز سوره بقره و آل عمران و اعراف داشته ایم.(1)
و مى افزاید: «این آیات قرآن و کتاب مبین است» (تِلْکَ آیاتُ الْقُرْآنِ وَ کِتاب مُبِین).
اشاره به دور (با لفظ «تلک») براى بیان عظمت این آیات آسمانى است و تعبیر به «مبین» تأکیدى است بر این که قرآن، هم آشکار است و هم آشکار کننده حقایق.(2)
گرچه بعضى از مفسران احتمال داده اند: تعبیر به «قرآن» و «کتاب مبین» اشاره به دو معنى جداگانه باشد، و دومى «لوح محفوظ» را بیان مى کند ولى ظاهر آیه نشان مى دهد: هر دو بیان یک واقعیت است، یکى در لباس الفاظ و تلاوت، و دیگرى در لباس نوشتن و کتابت.
* * *
در دومین آیه مورد بحث، دو توصیف دیگر براى قرآن بیان شده: «قرآنى که مایه هدایت، و وسیله بشارت براى مؤمنان است» (هُدىً وَ بُشْرى لِلْمُؤْمِنِینَ).
* * *
در سومین آیه، مؤمنان را چنین معرفى مى کند:
«همان کسانى که نماز را بر پا مى دارند و زکات را ادا مى کنند و به آخرت یقین دارند» (الَّذِینَ یُقِیمُونَ الصَّلاةَ وَ یُؤْتُونَ الزَّکاةَ وَ هُمْ بِالآخِرَةِ هُمْ یُوقِنُونَ).
و به این ترتیب، هم اعتقاد آنها به مبدأ و معاد محکم است، و هم پیوندشان با خدا و خلق، بنابراین، اوصاف فوق اشاره اى به اعتقاد کامل و برنامه عملى جامع آنها است.
در اینجا این سؤال پیش مى آید که: اگر این گروه از مؤمنان، هم از نظر مبانى اعتقادى و هم عملى راه صاف را برگزیده اند دیگر چه نیازى است که قرآن براى هدایت آنها بیاید.
ولى با توجه به این که هدایت داراى مراحل مختلف است که هر مرحله اى مقدمه اى است براى بالاتر، و بالاتر، پاسخ این سؤال، روشن مى شود.
به علاوه، تداوم هدایت، خود مسأله مهمى است و همان چیزى است که ما شب و روز در نمازهاى خود، با گفتن «اِهْدِنَا الصِّراطَ الْمُستَقِیم» از خدا مى خواهیم که ما را در این مسیر ثابت دارد و تداوم بخشد که بى لطف او این تداوم ممکن نیست.
از این گذشته، استفاده از آیات قرآن، و کتاب مبین، تنها براى کسانى میسر است که روح حقیقت طلبى و حق جوئى در آنها باشد، هر چند هنوز به هدایت کامل نرسیده باشند.
و اگر مى بینیم در یک جا قرآن مایه هدایت «پرهیزگاران» معرفى شده(3) و در جاى دیگر مایه هدایت «مسلمین»(4) و در اینجا مایه هدایت «مؤمنین»، یک دلیلش همین است که لااقل تا مرحله اى از تقوا و تسلیم و ایمان به واقعیت ها در دل انسان نباشد، به دنبال حق نمى رود، و از نور این کتاب مبین، بهره نمى گیرد که قابلیت محل نیز شرط است.
از همه اینها گذشته، «هدایت» و «بشارت» توأم با یکدیگر تنها براى مؤمنان است و دیگران را چنین بشارتى نیست.
و از اینجا روشن مى شود که: اگر در بعضى از آیات قرآن، هدایت به طور وسیع و گسترده براى عموم مردم شمرده است (هُدىً لِلْنّاسِ)(5) منظور همه کسانى است که زمینه مساعدى براى پذیرش حق دارند، و گرنه لجوجان متعصب و سرسخت، کوردلانى هستند که اگر به جاى یک خورشید، هزاران آفتاب بر آنها بتابد، کمترین بهره اى از آن نمى گیرند.
* * *
آن گاه، در چهارمین آیه، به بیان حال گروهى که در نقطه مقابل مؤمنان قرار دارند، پرداخته و یکى از خطرناکترین حالاتشان را چنین بازگو مى کند: «کسانى که ایمان به آخرت ندارند، اعمال سوئشان را براى آنها زینت مى دهیم و در طریق زندگى حیران و سرگردان مى شوند» (إِنَّ الَّذِینَ لا یُؤْمِنُونَ بِالآخِرَةِ زَیَّنّا لَهُمْ أَعْمالَهُمْ فَهُمْ یَعْمَهُونَ).
آلودگى در نظر آنها پاکى، زشتى ها نزد آنها زیبا، پستى ها افتخار، و بدبختى ها و سیه روزى ها سعادت و پیروزى محسوب مى شود.
آرى، چنین است حال کسانى که در طریق غلط گام مى نهند و بر آن ادامه مى دهند، واضح است وقتى انسان کار زشت و نادرستى را انجام داد، تدریجاً قبح و زشتیش در نظر او کم مى شود، و به آن عادت مى کند، پس از مدتى که به آن خو گرفت، توجیهاتى براى آن مى تراشد، کم کم به صورت زیبا و حتى به عنوان یک وظیفه در نظرش جلوه مى کند، و چه بسیارند افراد جنایتکار و آلوده اى که به راستى به اعمال خود افتخار مى کنند و آن را نقطه مثبتى مى شمرند.
این دگرگونى ارزش ها، و به هم ریختن معیارها در نظر انسان، که نتیجه اش سرگردان شدن در بیراهه هاى زندگى است از بدترین حالاتى است که به یک انسان دست مى دهد.
جالب این که: در آیه مورد بحث و یکى دیگر از آیات قرآن(6) این «تزیین» به «خدا» نسبت داده شده است، در حالى که در هشت مورد به «شیطان»، و در ده مورد به صورت فعل مجهول (زُیِّنَ) آمده است، و اگر درست بیندیشیم، همه بیانگر یک واقعیت است.
اما این که: به خدا نسبت داده شده است به خاطر آن است که او «مسبب الاسباب» در عالم هستى است، و هر موجودى تأثیرى دارد که به خدا منتهى مى شود، آرى این خاصیت را خداوند در تکرار عمل قرار داده که انسان تدریجاً به آن خو مى گیرد، و حس تشخیص او دگرگون مى شود، بى آن که مسئولیت انسان از بین برود و یا براى خدا ایراد و نقصى باشد (دقت کنید).
و اگر به شیطان یا هواى نفس نسبت داده شود، به خاطر این است که عامل نزدیک و بدون واسطه، آنها هستند.
و اگر گاه به صورت فعل مجهول آمده، اشاره به این است که طبیعت عمل چنین اقتضا مى کند که بر اثر تکرار، ایجاد «حالت»، «ملکه»، «عشق» و «علاقه» مى کند.
* * *
سپس در پنجمین آیه، به نتیجه «تزیین اعمال» پرداخته و سرانجام کار چنین کسانى را این گونه بیان مى کند: «آنها کسانى هستند که عذابى بد، شدید و دردناک دارند» (أُوْلئِکَ الَّذِینَ لَهُمْ سُوءُ الْعَذابِ).
در دنیا سرگردان، مأیوس و پریشان خواهند بود، و در آخرت گرفتار مجازاتى هولناک.
«و آنها در آخرت زیانکارترین مردمند» (وَ هُمْ فِی الآخِرَةِ هُمُ الأَخْسَرُونَ).
دلیل بر این که آنها از همه زیانکارترند همان است که در سوره «کهف» آیات 103 و 104 آمده است: قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالأَخْسَرِینَ أَعْمالاً * الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیُهُمْ فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ هُمْ یَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ یُحْسِنُونَ صُنْعاً:
«بگو آیا زیانکارترین مردم را به شما معرفى کنیم؟ * آنها هستند که تلاش ها و کوشش هایشان در زندگى دنیا نابود شده در عین حال گمان مى کنند عمل نیک انجام مى دهند»!.
چه زیانى از این بالاتر که انسان اعمال زشتش را زیبا ببیند، و تمام نیروى خود را براى آن به کار گیرد به گمان این که کار مثبتى انجام مى دهد، اما سرانجام ببیند جز بدبختى و سیه روزى ببار نیاورده است.
* * *
و در آخرین آیه مورد بحث، به عنوان تکمیلى بر اشارات گذشته در زمینه عظمت محتواى قرآن، و مقدمه اى براى داستان هاى انبیاء که بلافاصله بعد از آن شروع مى شود، مى فرماید: «به طور مسلّم این قرآن از سوى حکیم و دانائى بر تو القا مى شود» (وَ إِنَّکَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَکِیم عَلِیم).
گرچه «حکیم» و «علیم» هر دو اشاره به دانائى پروردگار است، ولى «حکمت» معمولاً جنبه هاى عملى را بیان مى کند، و «علم» جنبه هاى نظرى را، به تعبیر دیگر «علیم» از آگاهى بى پایان خدا خبر مى دهد، و «حکیم» از نظر و حساب و هدفى که در ایجاد این عالم و نازل کردن قرآن به کار رفته است.
و چنین قرآنى که از ناحیه چنان پروردگارى نازل مى شود، باید کتاب مبین و روشنگر باشد، و مایه هدایت و بشارت مؤمنان، و داستان هایش خالى از هر گونه خرافه و تحریف.(7)
* * *
نکته:
واقع نگرى و ایمان
مسأله مهم در زندگى انسان، این است که: واقعیات را آنچنان که هست درک کند، و در برابر آن موضع گیرى صریح داشته باشد، پندارها، پیشداورى ها، و تمایلات انحرافى، حب و بغض ها، مانع از درک و دید واقعیات ـ آنچنان که هست ـ نگردد، و مهمترین تعریفى که براى فلسفه شده است همین است، «درک حقایق اشیاء آنچنان که هست».
به همین دلیل، یکى از مهمترین تقاضاهائى که معصومین از خدا داشتند این بود: اَللّهُمَّ أَرِنِى الأَشْیاءَ کَما هِىَ: «خداوندا واقعیت ها و موجودات را آن گونه که هست به من نشان ده» (تا ارزش ها را به درستى بشناسم و حق آن را ادا کنم).
و این حالت بدون «ایمان» میسر نیست، چرا که هوا و هوس هاى سرکش، و تمایلات نفسانى، بزرگترین حجاب و سدّ این راه است، و رفع این حجاب، جز در پرتو تقوا و کنترل هواى نفس، امکان پذیر نیست.
لذا در آیات فوق خواندیم: «کسانى که به آخرت ایمان ندارند، اعمال زشتشان را براى آنها زینت مى دهیم، و سرگردان مى شوند».
نمونه آشکار و عینى این معنى را در زندگى گروهى از دنیا پرستان زمان خود به روشنى مى بینیم.
آنها به مسائلى افتخار مى کنند، و جزء تمدنش مى شمارند که در واقع چیزى جز ننگ و آلودگى و رسوائى نیست.
لجام گسیختگى و بى بند و بارى را نشانه «آزادى».
برهنگى و آلودگى زنان را دلیل بر «تمدن».
مسابقه در تجمل پرستى را نشانه «شخصیت».
غرق شدن در انواع فساد را، مظهر «حرّیت».
آدم کشى و جنایت و ویرانگرى را دلیل بر «قدرت».
خرابکارى و غصب سرمایه هاى دیگران را، «استعمار» (آباد سازى!).
به کار گرفتن وسائل ارتباط جمعى را در مسیر زننده ترین برنامه هاى ضد اخلاقى دلیل بر «احترام به خواست انسان ها».
زیر پا گذاردن حقوق محرومان را، نشانه «احترام به حقوق بشر»!.
اسارت در چنگال اعتیادها، هوس ها، ننگ ها و رسوائى ها را، «شکلى از آزادى».
تقلب و تزویر و به دست آوردن اموال و ثروت از هر طریقى که باشد دلیل بر «استعداد و لیاقت»!.
رعایت اصول عدل و داد و احترام به حق دیگران نشانه «بى عرضگى و عدم لیاقت».
دروغ و پیمان شکنى دو روئى و تزویر را نشان «سیاست».
خلاصه اعمال سوء و ننگینشان آنچنان در نظرشان زینت داده شده است که نه تنها از آن احساس شرم نمى کنند، که به آن افتخار و مباهات نیز مى کنند، و پیدا است چهره چنین جهانى چگونه خواهد بود، و راهى را که به سوى آن مى رود کدام سو است؟!
* * *
1 ـ به جلد اول، دوم و ششم تفسیر نمونه مراجعه کنید.
2 ـ «مبین» از ماده «ابانه» است و به طورى که بعضى از مفسران (آلوسى در روح المعانى) گفته اند: این ماده گاهى به معنى فعل لازم و گاهى متعدى آمده، در صورت اول مفهوم کلمه «مبین» همان «آشکار» خواهد بود، و در صورت دوم «آشکار کنند».
3 ـ بقره، آیه 2.
4 ـ نحل، آیه 102.
5 ـ بقره، آیه 185.
6 ـ انعام، آیه 108.
7 ـ «تُلَقَّى» مضارع مجهول از باب «تفعیل» است، ثلاثى مجرد آن متعدى به یک مفعول مى شود (لقى) و ثلاثى مزید آن، متعدى به دو مفعول، در آیه مورد بحث، خداوند فاعل است و القاء کننده قرآن، پیامبر مفعول اول، و قرآن مفعول ثانى، و در اینجا چون به صورت فعل مجهول آمده، مفعول اول به جاى فاعل نشسته، و مفعول دوم صریحاً در کلام آمده است.
دیدگاه تان را بنویسید