سرويس فرهنگي « فردا»- امیر حمزه نژاد؛ نوع فيلمسازي در ايران به سمت كليشه اي شدن در حركت است. اين موضوع را ميتوان در برخي از فيلمهاي جشنواره فجر مشاهده كرد. متاسفانه رفتارشناسي سينماي ايران نشان ميدهد كه فيلمسازي در ايران تابع موج هايي بوده كه پس از خلق آثار متفاوت و استقبال تماشاگران از اينگونه فيلمها بوجود آمده است. به اين معنا كه هر وقت فيلمي مورد پذيرش مخاطب قرار مي گيرد، فيلمسازان ديگر نيز براي كسب درآمد و همچنين شهرت و ... مباني فيلم خود را بر اساس نسخه اوليه طراحي مي كردند و درواقع اين فيلم ها كپي برابر اصل نسخه اصطلاحا مادر و مبنايي خود هستند. از اين باب ديده مي شود كه موضوعات سينماي ايران بر روي مدار مد و موضوع روز در گردش است. روزگاري فيلمهاي تينيجري باب روز بود و روزگاري نيز فيلم هاي خيانت محور و گاه نيز كمديهاي مبتذل در كارخانه سينماي ايران توليد ميشد. اينك نيز به نظر ميرسد كه موضوعات بارداري زنان و مشكلات زنان بي سرپرست در خط توليد سینمای ایران قرار گرفته است.
با اين مقدمه به نظر ميرسد بايد به سراغ فيلم « تمشك» ساخته « سامان سالور» رفت. خلاصه داستان فيلم حكايت از آن دارد كه حميد و هما زوج ناباروري هستند كه تصميم گرفته اند از راه اجاره رحم بچهدار شوند. اين دو در راه پيگيري و انتخاب شخص مورد اطمينان براي اين منظور به زن جواني به نام رضوان بر مي خورند كه داراي مشكلاتي است. پس از اين موضوع اتفاقاتي براي شخصيتهاي داستان ميافتد كه زندگيشان را تحت تاثير قرار مي دهد. در اين زمينه سالور به سراغ يك موضوع نسبتا كليشهاي در سينماي ايران رفته است. مساله بارداري يك زن بي پناه موضوعي است كه در سينماي ايران بسيار بدان پرداخته شده است و ميتوان نمونههاي متعددي را بدين منظور نام برد. كارگردان در فيلم تمشك البته سعي كرده با فضاي ديگري به سراغ اين موضوع برود اما به هر جهت نوع نگاه تمشك به مساله بارداري نيز چندان نگاه ويژهاي نيست كه بتوان آنرا نگاه متفاوت و اثرگذار خواند. گرچه رضوان حس مادري نسبت به نطقهاي كه از آن خود نيست را دارد اما اين موضوع چندان در فيلم مورد بررسي قرار نمي گيرد و اتفاقات ديگر اين مساله را تحت شعاع خود قرار ميدهد. درواقع خط داستاني اين فيلم
وابسته به اتفاقات است و بسیار بهم ریخته و مغشوش است.
معادلاتي كه در سناريوي داستان تمشك كنار هم چيده ميشود تا مخاطب را به انتهاي داستان برساند يك معادله چند وجهي بيمعناست. تمشك از گونه فيلمهايي است كه حرفي براي گفتن ندارد و آنرا ميتوان يك سناريوي تلخ بي معنا ناميد. پرداخت فيلم هم به واقع پرداخت درست و منطقي نيست. شخصيت مرد داستان كه همسرش را از دست داده است به يكباره فراموشي مي گيرد و به يكباره بدون اينكه اتفاقي حاصل شود، حافظه خود را بدست مي آورد. نظرش در مورد سقط جنين نيز بدون پرداخت مناسبي عوض مي شود. فيلمنامه نويس داستان سعي كرده است كه با تكنيك ضربه و اتفاقات نه چندان غير منتظره و سپس پرداخت آن به يك موضوع كليشهاي جذابيت ببخشد اما در اين روند نه ضربههاي فيلمنامه ضربههاي جالبي است و نه پرداخت داستان به درستي صورت مي گيرد. تكانهاي تصوير در فيلمبرداري سكانسهاي اوليه داستان كه البته يك سكانس كم تحركي است نيز در جاي خود جالب توجه است. معمولا تكنيك دوربين روي دست زماني به كار ميرود كه تحرك بازيگران بالاست و کارگردان سعی می کند با این تکنیک محدودیت های دکوپاژ خود را برطرف سازد اما به نظر نميرسد كه با توجه به تكانهاي غيرحرفه اي دوربين در
سكانسي كه رضوان، شخصيت زن اصلي داستان در اتاق خود نشسته است، به کارگیری این تکنیک مناسب چنین فضایی باشد.
مساله ديگر داستان نوع شخصيتپردازي است. شخصيت رضوان، زن مظلوم، معتقد و مصيبت زدهاي كه در مقابل او حميد قرار گرفته است كه چندان اعتقادي به بچه دار شدن ندارد و فوت همسرش سبب سردي بيشتر او شده چندان شخصيتهاي جا افتادهاي نيستند. شخصيت هاي فرعي داستان نيز در نوع خود شخصيت هاي اضافهاي هستند كه تاثير چنداني در ماجرا ندارند. به عنوان مثال مادر و پدر هما شخصيتهاي كاملا اضافي هستند. حضور نيكي كريمي در اين فيلم نيز با توجه به نقش كوتاهي كه ايفا مي كند در جاي خود بسيار قابل توجه است. قطعا سالور براي فروش بيشتر فيلم خود از اين بازيگر سرشناس استفاده كرده؛ چراكه اين نقش را فرد ديگري نيز ميتواند بازي كند و اين نقش چندان در عمق ماجرا نقش تاثيرگذاري نيست.
موضوع ديگري كه در اينچنين داستانهايي مشاهده ميشود موضوع سرد و غمناك آنهاست. همواره اين انتقاد مطرح ميشود كه ايرانيان انسانهاي غمگيني هستند و در پس اين غمگين بودن مسائل متعددي مطرح شده است و حتي به دين و مذهب نيز حمله شده است اما هيچگاه سينماي ايران از اين حيث مورد نقد قرار نگرفته است. فيلم تمشك و برخي فيلمهاي جشنواره از اين حيث بسيار فيلمهاي غمگيني هستند و فضاي ماتم زدهاي دارند. در اين راستا شخصيتپردازي هايي كه از زنان صورت گرفته بسيار قابل توجه است. زناني كه بي كس و تنها هستند و بايد بار مشكلات بسياري را بر دوش بكشند. تراژديهايي كه نه تنها از تراژدي فراتر رفته اند بلكه مرز فلاكت را نيز پشت سر گذاشته اند. شايد از اين باب بايد گفت كه فيلمسازان با طرح اينگونه مصيبت ها به دنبال گدايي از مخاطب هستند. وگرنه اينهمه بلا و مصيبت براي شخصيت سازی در سینما آنهم ضعيف و بي پشتوانه چه معنا و مفهوم خاصي ميتواند داشته باشد. فيلم فصل «پريشاني فريبا» نيز از اين باب قابل بررسي است.
از سوي ديگر به نظر ميرسد عنصر ابتكار در ذهن برخي فيلمسازان ايراني خلاصه ميشود در همين چيدمانهاي بي روح. اين موضوع نيز به دو مساله اساسي در سينماي ايران وابسته است. اول ميزان سواد فيلمسازان و ديگري ميزان هزينه، حوصله و دقتي است كه فيلمساز براي ساخت فيلم خود صرف ميكنند. به هر جهت به نظر ميرسد كه فيلم تمشك هم در اين جهت قابل بررسي است. تمشك گرچه بر روي پرده سينما به نمايش در ميآيد اما شاخه هاي یک فيلم سينمايي در آن چندان رعايت نشده و بيشتر يك فيلم تله است تا يك فيلم سينمايي. به هر نظر سينماي ايران بايد از حصاري كه در این باب براي خود بوجود آورده، بيرون بيايد و از كليشه سازي دست بردارد تا مخاطب بتواند دنياي متفاوتي را در سينماي ايران تجربه كند.
دیدگاه تان را بنویسید