سرویس فرهنگی «فردا»: ماه پربرکت رمضان ایامی نورانی و روحانی است. این اوقات، فرصتی است برای تهذیب نفس، برای نزدیکی به پروردگار، برای واگذاشتن شیطان درون و برون و فرصتی است برای ارزشمند شدن انسان. این فرصتها میتواند به یک فصل جدید در زندگیمان منجر شوند؛ به یک فصل معرفت و شناخت الهی. بیایید لحظه لحظه این ماه را قدر بدانیم و در سایه ولی امرمان امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) میهمان سفره پر نعمت و برکت آن شویم. این چند سطر را نیز میهمان «فردا» باشید ...
.: دعای روز بیست و پنجم :.
اللَّهُمَّ اجْعَلْنِي فِيهِ مُحِبّا لِأَوْلِيَائِكَ وَ مُعَادِيا لِأَعْدَائِكَ مُسْتَنّا بِسُنَّةِ خَاتَمِ أَنْبِيَائِكَ يَا عَاصِمَ قُلُوبِ النَّبِيِّينَ. خدايا مرا در اين ماه دلبسته اوليا، و دشمن دشمنانت قرار ده، و آراسته به راه و روش خاتم پيامبرانت گردان، اى نگهدارنده دلهاى پيامبران.
.: شرح دعای ابوحمزه در محضر علامه جوادی آملی :.
در برابر آن كرامتها این كراهتها هست
یكی از آداب و سنن دعا، پرهیز از «استكبار» است و استكبار اختصاص ندارد به این كه كسی كافرانه زندگی كند یا عاصیانه به سر ببرد؛ اگر كسی مطیع بود، واجبها را انجام داد و محرّمات را ترك كرد، لكن این توفیقات را از خود دانست، یك نحوه استكبار است. كسی عالم شد و عمل كرد، توفیق تحصیل علم و امتثال دستورات الهی را از خود دانست، این هم یك نحوه استكبار است. بهترین راه برای نجات از استكبار آن است كه انسان اسمای حُسنای الهی را رقم بزند و با بیان و بنان بازگو كند و همه كمالات را به خدا اِسناد دهد و همه نقصها را به خود. در دعای نورانی عرفه سیّدالشهداء سلام الله علیه این است؛ یك فرازهای فراوانی دارد كه أنْتَ الَّذِی اَحسَنْ، أنْتَ الَّذی كَذا و كَذا و كَذا و كَذا، اسمای حُسنای إله را میشمارد. بعد نقصانها و قصور و خطیئات و سیّئات خود را یادآور میشود. أنَا الّذِی كَذا، أنَا الَّذِی عَصَیْتُ، أنَا الَّذِی اَسَأتُ و مانند آن. مشابه آن در دعای عرفه امام سجاد سلام الله علیه است و در دعای سحر ابوحمزه ثمالی هم هست. در این بخش وجود مبارك امام سجاد اسماء حسنی و كرائم اخلاقی و مكارم الهی را ذكر میكند، بعد مكاره خود را هم
یاد میكند. در برابر آن مكارم، این مكاره است. در برابر آن كرامتها این كراهتها هست. در برابر آن اوجها این حضیضها هست. عرض میكند: پروردگارا ! تو اگر درباره پیغمبر صلّی الله علیه و آله و سلّم به عنوان نمونه فرمودی: ألَمْ یَجِدْكَ یَتِیمَاً فَأوی، وَ وَجَدَكَ ضالّاً فَهَدی، وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأغْنی(2)، همه این ضعفها را ما داشتیم. ما بیسرپرست بودیم، سرپرستیمان را به عهده گرفتی؛ بینوا بودیم، به ما نوا دادی؛ بی نان و آب بودیم، نان و آب دادی؛ بی نام بودیم، ما را مشهور كردی؛ بی جام و جامه بودیم، به ما جام و جامه دادی؛ بی لانه و آشیانه بودیم، به ما لانه و آشیانه دادی؛ بی نان بودیم، بی آب بودیم، همه این امور را به ما مرحمت كردی. میترسیدیم، به ما امنیّت دادی؛ اقتصاد نداشتیم، به ما دادی. بیمار بودیم، شفا دادی؛ گمنام بودیم، نامدار كردی؛ همه این نقصها مال ما، همه آن كمالها مال شما. گنه كار بودیم، بخشودی. ستّار بودی، غفّار بودی؛ لغزیدیم، دست ما را گرفتی. در قرآن كریم ذات أقدس إله به مردم مكّه فرمود: فَالْیَعبُدُوا رَبَّ هذَا البِیتْ اَلَّذِی اَطعَمَهُمْ مِنْ جُوع وَ آمَنَهُمْ مِنْ خُوف(3). اینجا هم امام
سجاد عرض میكند: ما همه بندگان این چنین بودیم. امنیّت نداشتیم، تو دادی؛ اقتصاد نداشتیم، تو دادی. وجود مبارك ابراهیم خلیل عرض میكند: إذا مَرِضْتُ فَهُوَ یَشفِینْ (4)، خدا شافی است. امام سجاد عرض میكند: ما بیمار بودیم، تو شفا دادی. پس آنچه درباره پیغمبر آمد، آنچه درباره مردم مكّه آمد، آنچه درباره سنّت و سیرت ابراهیم خلیل آمد و آنچه درباره انبیاء و اولیای دیگر آمد، وجود مبارك امام سجاد سلام الله علیه همه اینها را جمع بندی كرد و به این صورت بازگو كرد؛ عرض كرد: پروردگارا ! من كوچكی بودم كه تربیت كردی؛ جاهلی بودم كه تعلیم كردی؛ گمراهی بودم كه هدایت كردی؛ پستی بودم كه بلند كردی؛ ترسانی بودم كه امنیّت دادی؛ گرسنهای بودم كه سیر كردی؛ تشنهای بودم كه سیراب كردی؛ برهنهای بودم كه پوشاندی؛ فقیری بودم كه توانگر كردی. تو تُهیدست را توانگر كردی. ضعیفی بودم كه قوی كردی؛ فرومایهای بودم، عزیز كردی؛ بیمار بودم، شِفا دادی؛ از تو سئوال كردم، چیزی خواستم، عطا كردی، ناامید نكردی؛ گناه كردم، پوشاندی؛ اشتباه كردم، استقاله كردم، تو عِقاله كردی؛ یعنی پشیمان شدم، پشیمانی ما را پذیرفتی؛ اندك بودم، تكثیر كردی؛ مستضعف بودم، یاری
كردی؛ رانده بودم، بی مكان و بی جا بودم، جا دادی. ""فَلَكَ الحَمْد" مستحضرید شمارش اسمای حُسنای حقّ از یك سو، شمارش اسمای قبیح و نقصانات ممكن بنده و برده از سوی دیگر و ترمیم این نقصها به لطف و عنایت خدای جبّار كه او جبروت دارد، جبران كننده هر نقص و ضعف است از سوی دیگر، این مجموعه زمینه استحقاق حمد خدا را فراهم میكند. در پایان نتیجه گرفت؛ عرض كرد: فَلَكَ الحَمْد. پینوشتها: 1- سوره نمل / آیة 62 2- سوره ضحی / آیات 6 تا 8 3- سوره قریش / آیات 3 و 4 4- سوره شعراء / آیة 80
.: ضیافت معرفت با گفتاری از بهجت عارفان :.
مگر مى شود ما خدا را بخواهيم و او ما را رها كند؟!
به طالب معرفت بشارت داده اند كه رسيده اى، داخل شو:أَبْشِرْ الطّالِبَ بِالْوُصُولِ وَ قُلْ لِلَّذى يَطْرُقُ الاْءَبْوابَ أَنْ يَلِجا. به طالب [معرفت] مژده وصال را بده، و به كسى كه در مى زند، بگو كه وارد شود. خدا كند وقت رفتن با يقين و بينايى از دنيا برويم! اگر طالب باشيم و در طلب، خلوص و جديّت داشته باشيم، در و ديوار به اذن اللّه، هادى ما خواهند بود؛ و اگر طالب و تشنه نباشيم، در كنار آن چشمه ى رحمت، محروم خواهيم بود، چنان كه سخنان رسول خدا ـ صلّى اللّه عليه وآله وسلّم ـ در قلب ابوجهل و ابولهب اثر نكرد! اگر مزاج انسان عليل و مريض باشد، با پند و اندرز علاج او امكان پذير نخواهد بود، و گل گاو زبان و گل بنفشه او را علاج نخواهد كرد. مگر مى شود ما خدا را بخواهيم و او ما را رها كند و به خود راهنمايى نكند؟!
.: تفسیر روز از بیکران وحی در محضر آیتالله مکارم شیرازی :.
تمام روزیها در قبضه قدرت اوست آیات ۹ تا ۱۲ سوره مبارکه شوری
أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ فَاللّهُ هُوَ الْوَلِىُّ وَ هُوَ یُحْىِ الْمَوْتى وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدِیرٌ وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَىْء فَحُکْمُهُ إِلَى اللّهِ ذلِکُمُ اللّهُ رَبِّی عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ فاطِرُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ إِنَّهُ بِکُلِّ شَىْء عَلِیمٌ
ترجمه: ۹ ـ آیا آنها غیر خدا را ولىّ خود برگزیدند؟! در حالى که «ولىّ» فقط خداوند است و اوست که مردگان را زنده مى کند، و اوست که بر هر چیزى تواناست. ۱۰ ـ و در هر چیز اختلاف کنید، داوریش با خداست; این است خداوند، پروردگار من، بر او توکّل کردهام، و به سوى او باز مى گردم! ۱۱ ـ او آفریننده آسمانها و زمین است، و از جنس شما همسرانى براى شما قرار داد، و جفت هائى از چهارپایان آفرید; و شما را به این وسیله [= به وسیله همسران] زیاد مى کند; هیچ چیز همانند او نیست و او شنوا و بیناست! ۱۲ ـ کلیدهاى آسمانها و زمین از آن او است; روزى را براى هر کس بخواهد گسترش مى دهد یا محدود مى سازد; او به همه چیز داناست.
تفسیر
ولىّ مطلق خدا است از آنجا که در آخرین آیه بحث گذشته، این واقعیت بیان شده که هیچ ولىّ و یاورى جز خداوند نیست، در آیات مورد بحث، براى تأیید این واقعیت و نفى ولایت غیر خدا، دلائل زنده اى را مطرح مى کند. نخست، در لباس تعجب و انکار، مى فرماید: «آیا آنها غیر خدا را ولىّ خود برمى گزیدند»؟ (أَمِ اتَّخَذُوا مِنْ دُونِهِ أَوْلِیاءَ). (۱) با اینکه، «ولىّ، تنها اوست» (فَاللّهُ هُوَ الْوَلِىُّ). پس، اگر مى خواهند براى خود ولىّ و سرپرستى برگزینند، باید خدا را برگزینند. چرا که دلائل ولایت او، با بیان اوصاف کمالیهاش، در آیات پیشین روشن شد، خداوندى که عزیز و حکیم است، خداوندى که مالک و على و عظیم است، پروردگارى که غفور و رحیم مى باشد این اوصاف هفتگانه اى که گذشت، خود بهترین دلیل براى انحصار ولایت در او است. آنگاه، به دلیل دیگرى پرداخته مى گوید: «او است که مردگان را حیات مى بخشد» (وَ هُوَ یُحْىِ الْمَوْتى). و چون معاد و رستاخیز به دست او است، و بزرگترین نگرانى انسان چگونگى زندگى او بعد از مرگ است، بنابراین، باید دست به دامن والاى او زد، و نه غیر او. سپس، به ذکر دلیل سومى پرداخته، مى گوید: «او است که بر هر چیزى
قادر و توانا است» (وَ هُوَ عَلى کُلِّ شَىْء قَدِیرٌ). اشاره، به اینکه، شرط اصلى «ولىّ» دارا بودن قدرت است و قادر حقیقى او است. * * * و در آیه بعد، چهارمین دلیل ولایت او را به این صورت شرح مى دهد: «در هر چیز اختلاف کنید، داورى و حکمش با خدا است» و تنها او است که مى تواند به اختلافات شما پایان دهد (وَ مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیهِ مِنْ شَىْء فَحُکْمُهُ إِلَى اللّهِ). آرى، یکى از شؤون ولایت آن است، که بتواند به اختلافات کسانى که تحت ولایت او هستند، با داورى صحیحش پایان دهد، آیا بتها و شیاطینى که معبود واقع شدهاند، توانائى بر چنین کارى دارند؟ یا این کار مخصوص خداوندى است که هم حکیم و آگاه به طرق حل هرگونه اختلاف است، و هم قادر است حکم و داورى خود را اجرا کند، پس، خداوند عزیز و حکیم، باید حاکم باشد نه غیر او. گر چه، بعضى از مفسران، خواستهاند مفهوم «مَا اخْتَلَفْتُمْ فِیْهِ مِنْ شَىْء» را محدود به اختلاف در تأویل آیات متشابه، یا فقط مخاصمات و اختلافات حقوقى، بدانند، ولى مفهوم آیه گسترده است، و هر گونه اختلافى چه در معارف الهى و عقائد، چه در احکام تشریعى، چه در مسائل حقوقى و قضائى، و یا غیر آن در میان انسانها روى
دهد، به حکم آنکه معلوماتشان محدود و ناچیز است، باید از سرچشمه فیض علم حق، و از طریق وحى برطرف گردد. بعد از ذکر این دلائل مختلف، بر انحصار مقام ولایت در ذات پاک خداوند، از قول پیامبرش (صلى الله علیه وآله) مى گوید: «این است خداوند پروردگار من، با این اوصاف کمالیه» (ذلِکُمُ اللّهُ رَبِّی). و به همین دلیل من او را ولىّ و یاور خود برگزیدهام، «بر او توکل کردم و به سوى او در مشکلات و گرفتارىها و لغزشها باز مى گردم» (عَلَیْهِ تَوَکَّلْتُ وَ إِلَیْهِ أُنِیبُ). قابل توجه اینکه: جمله «ذلِکُمُ اللّهُ رَبِّی»، اشاره به ربوبیت مطلقه خداوند، یعنى، مالکیت توأم با تدبیر مى کند، و مى دانیم «ربوبیت» داراى دو شاخه است: «شاخه تکوینى» که به اداره نظام آفرینش، باز مى گردد، و «شاخه تشریعى» که بیانگر احکام و وضع قوانین و ارشاد مردم، وسیله سفیران الهى است. و بر این اساس، به دنبال آن، دو مسأله «تَوَکُّل» و «إِنابِه» مطرح شده است، که اولى، واگذارى امور خویش در نظام تکوین به خدا است، و دومى بازگشت، در امور تشریعى به او است (دقت کنید). (۲) * * * آیه بعد، مى تواند دلیل پنجمى بر ولایت مطلقه پروردگار، باشد، یا دلیلى بر مقام ربوبیت و
شایستگى او، براى توکل و انابه، مى فرماید: «او است که آسمانها و زمین را به وجود آورده است» (فاطِرُ السَّماواتِ وَ الأَرْضِ). «فاطِر» از ماده «فَطْر» (بر وزن سطر) در اصل به معنى شکافتن چیزى از طول است، در مقابل «قَطّ» که به قول بعضى، به معنى قطع عرضى است، گوئى به هنگام آفرینش موجودات، پرده تاریک عدم شکافته مى شود، و هستىها از آن بیرون مى آیند، به همین مناسبت، هنگامى که غلاف خوشه خرما شکافته مى شود و خوشه از آن سر بر مى آورد، به آن «فطر» (بر وزن شتر) مى گویند. (۳) البته، منظور از آسمانها و زمین، در اینجا تمام آسمانها و زمین و موجوداتى است که در آنها و میان آنها وجود دارد، چرا که خالقیت خداوند، شامل همه آنها است. سپس، به توصیف دیگرى از افعال او پرداخته، مى گوید: «براى شما همسرانى از جنس خودتان قرار داد، و همچنین، از چهارپایان جفت هائى آفرید، و شما را بدین وسیله تکثیر مى کند» (جَعَلَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً وَ مِنَ الْأَنْعامِ أَزْواجاً یَذْرَؤُکُمْ فِیهِ). (۴) این خود، یکى از نشانه هاى بزرگ تدبیر پروردگار، و ربوبیت و ولایت او است، که براى انسانها همسرانى از جنس خودشان آفریده، که از یکسو
مایه آرامش روح و جان او هستند، و از سوى دیگر، مایه بقاء نسل و تکثیر مثل و تداوم وجود او. گر چه قرآن، با توجه به خطاب «یَذْرَؤُکُمْ» (شما انسانها را تکثیر مى کند) این معنى را در مورد انسان بیان داشته، ولى ناگفته پیداست که این حکم، از نظر تکثیر مثل در مورد چهارپایان و موجودات زنده دیگر نیز جارى است، در واقع خداوند نخواسته است در یک خطاب، جمع کند، و از مقام والاى او بکاهد، لذا خطاب را تنها به انسانها کرده، تا حکم بقیه نیز به تبع انسانها روشن شود. در توصیف سومى که در این آیه ذکر شده، مى فرماید: «هیچ چیزى همانند او نیست» (لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ). این جمله، در حقیقت، پایه اصلى شناخت تمام صفات خدا است که بدون توجه به آن، به هیچ یک از اوصاف پروردگار نمى توان پى برد، زیرا خطرناکترین پرتگاهى که بر سر راه پویندگان طریق «معرفة اللّه» قرار دارد، همان «پرتگاه تشبیه» است که خدا را در وصفى از اوصاف، شبیه مخلوقاتش بدانند، این امر، سبب مى شود که به «درّه شرک» سقوط کنند. به تعبیر دیگر، او وجودى است بى پایان و نامحدود از هر نظر، و هر چه غیر او است محدود و متناهى است از هر نظر، از نظر عمر، قدرت، علم، حیات، اراده،
فعل، و خلاصه همه چیز، و این همان خط «تنزیه» و پاک شمردن خداوند از نقائص ممکنات است. به همین دلیل، بسیارى از مفاهیمى که در مورد غیر خداوند، ثابت است در مورد ذات پاک او اصلاً معنى ندارد، فى المثل، بعضى از کارها براى ما «آسان» است و بعضى «سخت»، بعضى از اشیاء از ما «دور» است و بعضى «نزدیک»، بعضى از حوادث در «گذشته» واقع شده، و بعضى در «حال» یا «آینده» واقع مى شود، همچنین بعضى «کوچک» است، و بعضى «بزرگ»، چرا که وجود ما محدود است و با مقایسه موجودات دیگر با آن، این مفاهیم پیدا مى شود، اما براى وجودى که از هر نظر بى نهایت است و ازل و ابد را، همه، در بر گرفته، این معانى تصور نمى شود، دور و نزدیکى درباره او نیست، همه نزدیکند، مشکل و آسانى وجود ندارد، همه آسان است، آینده و گذشته اى نیست، همه براى او «حال» است، و قابل توجه اینکه: درک این معانى، نیاز به دقت و خالى کردن ذهن از آنچه به آن خو گرفته است، مى باشد. به همین دلیل، مى گوئیم: شناخت اصل وجود خدا آسان است، اما شناخت صفات او مشکل! امیرمؤمنان على (علیه السلام) در «نهج البلاغه» مى فرماید: وَ مَا الْجَلِیْلُ وَ الْلَّطِیْفُ وَ الثَّقِیْلُ وَ الْخَفِیْفُ وَ
الْقَوِىُّ وَ الضَّعِیْفُ فِی خَلْقِهِ إِلاّ سَواءٌ: «موجودات بزرگ و کوچک، سنگین و سبک، قوى و ضعیف، همه در خلقتش یکسانند، و در برابر قدرت او بى تفاوت». (۵) و در پایان آیه، و بیان اوصاف دیگر ذات مقدسش، مى گوید: «او شنوا و بینا است» (وَ هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیرُ). آرى، او هم خالق است، و هم مدبّر، هم شنوا است و هم بینا، و در عین حال، شبیه و نظیر و مانند ندارد، به همین دلیل، باید تنها در سایه ولایت و ربوبیت او قرار گرفت، و قید بندگى غیر او را از خود برداشت. * * * در آخرین آیه مورد بحث، سخن از سه قسمت دیگر از صفات فعل و ذات پروردگار است، که هر کدام مسأله «ولایت و ربوبیت» او را در بعد خاصى نشان مى دهد: نخست مى فرماید: «کلیدهاى آسمانها و زمین در دست او است» (لَهُ مَقالِیدُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ). بنابراین، هر کس هر چه دارد از او است، و هر چه مى خواهد، باید از او بخواهد، نه تنها «کلیدها»، بلکه «خزائن» آسمانها و زمین نیز از آن او است «وَ لِلّهِ خَزائِنُ السَّماواتِ وَ الاَرْضِ». (۶) «مَقالِیْد» جمع «مِقلید» (بر وزن اقلید) به معنى کلید است، و این کلمه در بسیارى از مواقع، به صورت کنایه از تسلط کامل بر چیزى
به کار مى رود، گفته مى شود: کلیدِ این کار در دست من است، یعنى راه و برنامه و شرایط پیروزى آن، همه در اختیار من قرار دارد و (درباره ریشه این لغت و ویژگى هاى آن بحث مشروح ترى در ذیل آیه ۶۳ سوره «زمر» در جلد ۱۹ آوردهایم). در توصیف بعد، که در حقیقت نتیجه اى است براى توصیف قبل، مى افزاید: «روزى را براى هر کس بخواهد، گسترش مى دهد، و براى هر کس بخواهد تنگ و محدود مى سازد» (یَبْسُطُ الرِّزْقَ لِمَنْ یَشاءُ وَ یَقْدِرُ). از آنجا که خزائن عالم در دست او است، تمام رزق و روزىها نیز در قبضه قدرت او قرار دارد، و بر طبق «مشیّتش» که از «حکمت» او سرچشمه مى گیرد، و مصالح بندگان، در آن ملحوظ است، آن را تقسیم مى کند. و از آنجا که بهرهمند ساختن همه موجودات زنده، از روزىها نیاز به علم و آگاهى از مقدار، احتیاجات و محل، و سایر خصوصیات آنها دارد، در آخرین توصیف، اضافه مى کند: «او به همه چیز دانا است» (إِنَّهُ بِکُلِّ شَىْء عَلِیمٌ). درست، همانند مطلبى که در آیه ۶ سوره «هود» آمده است: وَ ما مِنْ دابَّة فِى الْاَرْضِ إِلاّ عَلَى اللّهِ رِزْقُها وَ یَعْلَمُ مُسْتَقَرَّها وَ مُسْتَوْدَعَها کُلٌّ فِی کِتاب مُبِیْن: «هیچ
جنبنده اى در زمین نیست، مگر اینکه روزى او بر خدا است، او قرارگاه و محل نقل و انتقالش را مى داند، همه اینها در کتاب آشکارى ثبت است». و به این ترتیب، در چهار آیه مورد بحث، یازده وصف دیگر، از اوصاف کمالیه پروردگار (اعم از اوصاف ذات و اوصاف فعل) بیان شده است: وصف ولایت مطلقه او، احیاى مردگان، توانائى بر همه چیز، خالقیت آسمانها و زمین، آفرینش همسران و تکثیر انسانها، عدم وجود مثل و مانند براى او، شنوا بودن، بینا بودن، سلطه بر خزائن آسمان و زمین، رزاقیت، و علم او به همه چیز. صفاتى که از نظر بیان، مکمّل یکدیگر، و همه، دلیلى بر ولایت و ربوبیت او، و در نتیجه طریقى است براى اثبات توحید عبادت. * * * نکتهها: ۱ ـ شناخت صفات خدا از آنجا که علم و دانش ما، بلکه تمام هستى ما، محدود است هرگز نمى توانیم به «کنه» و حقیقت ذات خداوند که نامحدود است، برسیم، چرا که آگاهى از کنه چیزى به معنى احاطه بر او است، چگونه موجود محدود، مى تواند احاطه بر ذات نامحدودى پیدا کند؟، همچنین شناخت کنه «صفات» خدا که عین ذات او است نیز، براى موجود محدودى همچون ما امکان پذیر نیست. بنابراین، آنچه ما از ذات و صفات خدا مى دانیم، یک علم اجمالى است،
و بیشتر بر محور آثارش، دور مى زند. از سوى دیگر، چون الفاظ ما براى رفع نیازمندى هاى زندگى روزمره ما وضع شده، هرگز نمى تواند بیانگر ذات و صفات نامحدود حق باشد، لذا الفاظ علم و قدرت و حیات و ولایت و مالکیت و سایر الفاظى که بیانگر صفات ثبوتیه و سلبیه او است، رنگ دیگرى به خود مى گیرد، و اینجاست کهگاه، به تعبیراتى برخورد مى کنیم که در یک نظر سطحى، متناقض و متضاد است، اما با دقت روشن مى شود، که همه بیانگر یک واقعیت است. مثلاً مى گوئیم: خداوند هم «اول» است، و هم «آخر» هم «ظاهر» است، و هم «باطن»، با همه چیز است اما همراه آنها نیست، و جدا از همه چیز است اما بیگانه از آنها نیست. البته، اگر با معیار مفاهیم این الفاظ در موجودات محدود و ممکن، سخن بگوئیم، چیزى که «اول» است، نمى تواند «آخر» باشد، و چیزى که «ظاهر» است نمى تواند «باطن» باشد، ولى هنگامى که این الفاظ را در افق ذاتِ بى نهایت او مى اندیشیم، مى بینیم همه با هم جمع است; چرا که موجود نامتناهى در عین «اول» بودن، «آخر» و در عین «ظاهر» بودن، «باطن» است. اینجاست که مى گوئیم: مهم در شناخت اوصاف جمال و جلال او، این است که به این حقیقت توجه داشته باشیم «هیچ چیز
مثل او نیست، و او نیز شبیه به هیچ چیز نیست; لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ». امیرمؤمنان على (علیه السلام)، این حقیقت را به وضوح در خطبه هاى «نهج البلاغه» بازگو کرده است، آنجا که مى فرماید: ما وَحَّدَهُ مَنْ کَیَّفَهُ، وَ لاحَقِیْقَتَهُ أَصابَ مَنْ مَثَّلَهُ، وَ لااِیّاهُ عَنى مَن شَبَّهَهُ، وَ لاصَمَدَهُ مَنْ أَشارَ إِلَیْهَ وَ تَوَهَّمَهُ: «آن کس که براى او کیفیت قائل شود، او را یکتا ندانسته، و کسى که براى او مثل و مانندى قرار دهد، به حقیقت ذاتش پى نبرده، و هر کس او را شبیه چیزى بشمرد، او را قصد نکرده، و آن کس که به او اشاره کند، یا در وهم و اندیشه خویش آورد، او را از ابعاد منزه ندانسته»!. (۷) در جاى دیگر مى فرماید: کُلُّ مُسَمّىً بِالْوَحْدَةِ غَیْرَهُ قَلِیْلٌ: «هر چیز نام وحدت بر آن گذارده شود، موجود کمى است، جز او که وحدتش دلیل بر عظمت نامتناهى اوست». (۸) کوتاه سخن اینکه: باید در باب صفات خدا همیشه با چراغ لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ: «چیزى همانند او نیست» حرکت کرد، و در پرتو لَمْ یَکُنْ لَهُ کُفُواً أَحَدٌ: «هیچ کس همانند و شبیه او نیست»، به ذات پاکش نگریست، و تعبیر «سُبْحانَ اللّهِ» در عبادات و غیر عبادات،
اشاره اى به همین حقیقت است. * * * ۲ ـ یک نکته ادبى با توجه به اینکه، «کاف» در جمله «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ»، کاف تشبیه است و به معنى «مثل» مى آید، جمله چنین معنى مى دهد: «همانند مثل او چیزى نیست» این تکرار، سبب شده که بسیارى از مفسران «کاف» را زائده، بدانند که معمولاً براى تأکید مى آید، و در کلمات فصحاء فراوان است. ولى در اینجا تفسیر لطیف ترى وجود دارد و آن اینکهگاه گفته مى شود: مثل تو از میدان حوادث فرار نمى کند، یعنى مثل تو با این شجاعت، با این عقل و هوش و درایت، نباید از میدان حوادث بگریزد (خلاصه کسى که اوصاف تو را دارد باید چنین و چنان باشد). در آیه مورد بحث، نیز معنى چنین مى شود: مثل خداوند با این اوصاف، که ذکر شد، با این علم گسترده، و قدرت عظیم و بى پایان و... همانندى نخواهد داشت. این نکته، نیز قابل توجه است که، به گفته بعضى از ارباب لغت، چند واژه داریم که همه معنى «مثل» را مى رساند، اما هیچ کدام جامعیت مفهوم آن را ندارد: «ند» (بر وزن ضد) در جائى گفته مى شود که، فقط منظور شباهت در جوهر و ماهیت است. «شبه» در جائى که، تنها سخن از کیفیت در میان است. «مساوى» تنها در موردى گفته مى شود که، بحث از
کمیّت است. «شکل» در جائى به کار مى رود که قدر و مساحت مطرح است. ولى «مثل»، مفهوم گسترده و عامى دارد که همه این مفاهیم در آن جمع است، لذا هنگامى که، خداوند اراده مى کند، هر گونه شبیه و نظیر را از ذات خود نفى کند، مى فرماید: «لَیْسَ کَمِثْلِهِ شَىْءٌ». (۹) * * * ۳ ـ چند یادآورى درباره روزى بخشى خداوند الف ـ معیار گستردگى و تنگى روزى ـ هرگز، نباید تصور کرد که وسعت رزق، دلیل بر محبت خداوند، و یا تنگى معیشت، دلیل بر خشم و غضب او است; زیرا خداوند،گاه، انسان را به وسعت روزى آزمایش مى کند، و اموال سرشارى در اختیار او قرار مى دهد، وگاه با تنگى معیشت، میزان مقاومت و پایمردى او را روشن مى سازد، و او را از این طریق پرورش مى دهد. گاه، ثروت زیاد مایه بلا و عذاب جان صاحبان آنهاست، و هر گونه آرامش و استراحت را از آنها مى گیرد، چنان که قرآن مجید در آیه ۵۵ سوره «توبه» مى گوید: فَلاتُعْجِبْکَ أَمْوالُهُمْ وَ لاأَوْلادُهُمْ إِنَّما یُرِیْدُ اللّهُ لِیُعَذِّبَهُمْ بِها فِى الْحَیاةِ الدُّنْیا وَ تَزْهَقَ أَنْفُسُهُمْ وَ هُمْ کافِرُونَ: «فزونى اموال و اولاد آنها، تو را در شگفتى فرو نبرد، خدا مى خواهد آنان را به این
وسیله، در زندگى دنیا مجازات کند و در حال کفر بمیرند»! در جاى دیگر مى گوید: أَیَحْسَبُونَ أَنَّما نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مال وَ بَنِیْنَ نُسارِعُ لَهُمْ فِى الْخَیْراتِ بَلْ لایَشْعُرُونَ: «آیا آنها چنین مى پندارند که اموال و فرزندانى را که به آنان دادهایم، براى این است که درهاى خیرات را به رویشان بگشائیم، چنین نیست، آنها نمى فهمند». (۱۰) ب ـ تقدیر روزى، تضادى با تلاشها ندارد ـ نباید از آیاتى که در زمینه تقدیر و اندازه گیرى روزى به وسیله پروردگار آمده، چنین استنباط کرد که تلاشها و کوششها نقشى در این زمینه ندارد، و اینها را بهانه تنبلى و فرار از زیر بار مسئولیتها و مجاهدتها در مقیاس فرد و اجتماع قرار داد، که این پندار بر ضد آیات فراوانى از قرآن مجید است، که سعى و کوشش و تلاش را معیارِ موفقیتها شمرده است. هدف، این است که، با تمام تلاشها و کوششها باز به روشنى مى بینیم دست دیگرى نیز، در کار است کهگاه نتیجه تلاشها بر باد مى رود، وگاه به عکس، تا مردم فراموش نکنند، در پشت عالم اسباب، دست قدرت «مسبب الاسباب» کار مى کند. و در هر حال، محرومیت هاى ناشى از تنبلى و سستى را، هرگز نباید به حساب تقسیم روزى
از ناحیه خداوند گذارد; چرا که خود فرموده: روزى را به تناسب تلاشها وسعت مى دهم. ج ـ روزى تنها به معنى مواهب مادى نیست ـ روزى، معنى وسیعى دارد که روزى هاى معنوى را نیز در بر مى گیرد، بلکه روزى اصلى، همین روزى معنوى است، در دعاها تعبیر به رزق در مورد روزیهاى معنوى، بسیار به کار رفته است، در مورد حج مى گوئیم: «أَللّهُمَّ ارْزُقْنِی حَجَّ بَیْتَکَ الْحَرامِ». در مورد توفیق اطاعت و دورى از معصیت آمده: «أَللّهُمَّ ارْزُقْنِی تَوْفِیْقَ الطّاعَةِ وَ بُعْدَ الْمَعْصِیَةِ...». در دعاهاى روزهاى ماه رمضان مى خوانیم: «أَللّهُمَّ ارْزُقْنِی فِیْهِ طاعَةَ الْخاشِعِیْنَ» (دعاى روز ۱۵) و همچنین در مواهب معنوى دیگر. د ـ قرآن و اسباب فزونى روزى ـ قرآن چند مورد را معرفى کرده که خود درسى سازنده براى تربیت انسان است، در یک جا مى گوید: لَئِنْ شَکَرْتُمْ لَأَزِیْدَنَّکُمْ: «هرگاه شکر نعمتها را به جا آورید (و آن را در مصرف واقعى صرف کنید) نعمت را بر شما افزون مى کنم». (۱۱) در جاى دیگر مردم را به تلاش دعوت کرده، مى گوید: هُوَ الَّذِی جَعَلَ لَکُمُ الْأَرْضَ ذَلُولاً فَامْشُوا فِی مَناکِبِها وَ کُلُوا مِنْ رِزْقِهِ: «او کسى
است که زمین را تسلیم و خاضع در برابر شما قرار داد تا بر پشت آن راه روید و از رزق آن استفاده کنید». (۱۲) در جاى دیگر تقوى و درستکارى را معیار گشایش روزى قرار داده، مى فرماید: وَ لَوْ أَنَّ أَهْل الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقُوا لَفَتَحْنا عَلَیْهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الأَرْضِ: «هرگاه مردم روى زمین ایمان آورند و تقوا پیشه کنند، برکات آسمان و زمین را به روى آنها مى گشائیم». (۱۳) هـ ـ تنگى رزق و مسائل تربیتى ـگاه تنگى رزق به خاطر جلوگیرى از طغیان مردم است، چنان که در آیه ۲۷ «شورى» (همین سوره) مى خوانیم: وَ لَوْ بَسَطَ اللّهُ الرِّزْقَ لِعِبادِهِ لَبَغَوْا فِى الْأَرْضِ: «هرگاه خداوند روزى را بر مردم گشاده دارد، راه ظلم و طغیان پیش مى گیرند»! و ـ قرآن تأکید دارد که انسانها روزى بخش خود را، تنها خدا بدانند و از غیر او تقاضا نکنند، و به دنبال این ایمان و توکل، بر نیرو و تلاش وسعى خود متّکى باشند، در آیه ۳ سوره «فاطر» آمده است: هَلْ مِنْ خالِق غَیْرُ اللّهِ یَرْزُقُکُمْ مِنَ السَّماءِ وَ الأَرْضِ: «آیا خالقى غیر از خدا وجود دارد که شما را از آسمان و زمین روزى دهد» و در آیه ۱۷ سوره «عنکبوت» مى خوانیم:
فَابْتَغُوا عِنْدَ اللّهِ الرِّزْقَ: «تنها روزى را نزد خدا بجوئید». و به این ترتیب، روح بى نیازى و ترک وابستگى و اباى نفس را در انسانها زنده مى کند. در مورد تقسیم ارزاق، و تلاش، براى زندگى و اسباب و سرچشمه هاى روزى، بحث هاى مشروحى در جلد ۱۱، صفحه ۳۱۰ به بعد (ذیل آیه ۷۱ ـ نحل) و در جلد ۹، صفحه ۱۸ به بعد (ذیل آیه ۶ ـ هود) داشتیم. * * * ۱ ـ بعضى از مفسران مانند «زمخشرى» در «کشاف» و «فخر رازى» در تفسیر «کبیر»، «أَمْ» را در اینجا به معنى استفهام انکارى گرفتهاند، و بعضى مانند «طبرسى» در «مجمع البیان» و «قرطبى» در تفسیر «الجامع لاحکام القرآن» به معنى «بَلْ» گرفتهاند. ۲ ـ «المیزان»، جلد ۱۸، صفحه ۲۵. ۳ ـ درباره معنى «فطر» بحث جالبى در جلد ۵، صفحه ۱۷۱ داشتیم که نیاز به تکرار آن نمى بینیم. ۴ ـ ضمیر «فیه» به «تدبیر» یا «جعل ازواج» باز مى گردد ـ ضمناً «یذرؤ» از ماده «ذرء» (بر وزن زرع) به معنى «خلقت و آفرینش» است، لکن آفرینشى که با ظاهر ساختن افراد توأم باشد، و به معنى پراکنده ساختن و منتشر نمودن نیز آمده است. ۵ ـ «نهج البلاغه»، خطبه ۱۸۵. ۶ ـ منافقون، آیه ۷. ۷ ـ «نهج البلاغه»، خطبه ۱۸۶. ۸ ـ «نهج البلاغه»، خطبه ۶۵.
۹ ـ «مفردات راغب»، ماده «مثل». ۱۰ـ مؤمنون، آیه ۵۶ و ۵۷. ۱۱ ـ ابراهیم، آیه ۷. ۱۲ ـ ملک، آیه ۱۵. ۱۳ ـ اعراف، آیه ۹۶.
.: نوای ضیافت :.
نوای سیدمهدی میرداماد: هزار جان گرامی فدای نام علی(ع)
دانلود
.: ترتیل جزء بیست و پنجم قرآن کریم با صدای حامد شاکرنژاد :.
لینک دانلود از سایت شهید آوینی
دیدگاه تان را بنویسید