دکتر عماد افروغ: خدای مهربان را شاکرم که در ماه شعبان و رمضان توفیق انجام عمرۀ مفرده را نصیب بنده کمترینش نمود و خدای رئوف و رحیم را شاکرم که در زمانی بخشی از سفر نامه خود با عنوان شراب ناب را تقدیم عزیزان مخاطب می کنم که در ماه مبارک رمضان، ماه دعا و نیایش و تقوا قرار داریم .
**********************
امروز پنج شنبه 13/4/92 است. طبق روزهای گذشته وارد حرم شدیم و به نوافل و تلاوت قرآن مشغول شدیم. بعد از انجام نماز صبح و به هنگام خروج از مسجد متوجه شدم که ظاهراً فردی به اشتباه دمپایی مرا با خود برده است. به ناچار مجبور شدم تا محل اقامت با پای برهنه بروم. سائلی از من درخواست کمک کرد، به او گفتم: ببین، من خود فاقد نعلین(کفش) هستم، دیگری گفت: مشکلی نیست، خدا کریم است. امروز قرار است به لطف خدا عازم مسجد شجره شویم و احرام ببندیم و اگر شد همین امشب اعمال و مناسک را انجام دهیم. پیش از ظهر جهت اقامه نماز ظهر و عصر راهی مسجدالنبی(ص) شدیم و آخرین نماز را در این مسجد اقامه کردیم و آخرین زیارت را بجا آوردیم. از پیامبر بزرگوار اسلام خواستیم که آخرین سفر ما نباشد و بار و بارهای دیگر نیز توفیق زیارتش را در حیات دنیوی و انشاءالله در آخرت نصیبمان گرداند. قبل از ترک مدینه از تمام عزیزان و خادمان حجاج در محل اقامت حلال بودی طلبیدیم و التماس دعا داشتیم. توفیق خدمت به حجاج نیز یک روز در آشپزخانه نصیب پسرم شده بود. بعد از اذان و قبل از اقامه نماز جماعت به پسرم گفتم: آماده شو تا نمونه کوچکی از صحرای محشر و قیامت را ببینی. کسی
را با کسی کاری نیست، همه در گرو اعمال خویش اند، همان گونه که در صحرای محشر هرکسی به دنبال دریافت کارنامه اعمال خویش است و کسی به فکر دیگری ولو پدر و مادر و فرزندان خود نیست وبه تعبیر قرآن: فالیوم لا یملک بعضکم لبعض نفعا و لا ضرا، در اینجا هم با دو تکه پارچه ساده که به دورت پیچیده ای به ما می فهمانند که آخرت و قیامت و حساب و کتابی هم هست. خدایا! ما را همیشه در حال احرام و طواف نگه دار، ما را عارف به فلسفه احرام و طواف بگردان. بالاخره لحظه مورد انتظار یعنی لحظه مُحرم شدن رسید. علاوه بر دو رکعت نماز تحیت و دو رکعت نماز به یاد پدر و مادر، دو رکعت نماز احرام قربه الی الله می خوانی و آماده می شوی برای محرم شدن. نیت می کنی، دعا می کنی و تلبیه می گویی و محرم می شوی. خدا می داند که چه حس و حالی دارد. چه حس و حالی دارد پیمان بستن با خدا. با او عهد می بندی که صبغه و رنگ الهی بگیری. با او عهد می بندی که گرد گناه نروی. با خدا و با او به خدا پناه می بری که به دعوتش پاسخ بدهی، به اوامر و نواهی او توجه کنی، از اوامر او اطاعت و از نواهی او پرهیز کنی. در اینجا حس و حال عجیبی حاکم است. هر دسته ای برای خود دعا و تلبیه می
گوید. فضای مسجد عطرآگین است از ندای خوش و تعهد آور و تکان دهنده لبیک اللهم لبیک، لبیک لا شریک لک لبیک، ان الحمد و النعمه لک و الملک، لا شریک لک لبیک. آماده می شوی فرشته وار طواف کنی، آماده می شوی تا فرشته وار دور عرش الهی بگردی، آماده می شوی تا جا پای انبیاء بزرگ و پاکان عالم بگذاری، به تعبیری نه یک بار، نه دو بار، هفت بار بگردی. خدا می داند که چه حسی دارد وقتی لبیک می گویی، فرزندم که برای اولین بار است مشرف می شود، آن چنان غرق در معنای لبیک شده بود که هیچ گاه او را در چنین حالتی و از خود بی خود شده ندیده بودم. خدایا! او را از صالحان قرار ده، حاجات خیرش را برآورده بفرما، خدایا ما از او راضی هستیم، تو نیز از او راضی باش. ساعت 2 نیمه شب به مکه رسیدیم، اما به دلیل خستگی مفرط و خراب شدن یک دستگاه اتوبوس حامل زایران کاروان ما قرار شد فردا بعد از نماز صبح جهت انجام مراسم طواف و سعی بین صفا و مروه عازم خانه خدا شویم. امروز جمعه 14/4/92 است...
دیدگاه تان را بنویسید