سبک زندگی غربی چگونه وارد ایران شد؟/ یک جریان خاص مصرف زدگی را در کشور ترویج میکند
ما در این مسیر مدرن نشدیم و همزمان سنت های خودمان که نقطه اتکا بود را هم از دست دادیم. دچار یک برزخ شدیم والان هم در آن برزخ بسر می بریم. یعنی چیزی که الان شاهد هستیم که فریاد رهبری و بسیاری از دلسوزان را هم درآورده این است که ما بایست از این شرایط برزخی خارج شویم. این هم در گرو یک اعلامیه و بخشنامه یا سخنرانی نیست.
آقای دکتر حقانی یک محور برجسته سریال «کلاه پهلوی» برجسته سازی کیفیت انتقال سبک زندگی غربی به جامعه دینی و سنتی ایران در زمان رضا شاه است. به نظر شما این محور چقدر با استنادات تاریخی همخوانی دارد. آیا چنین روندی برای غربی ها از اهمیت ضروری برخوردار بوده است؟
تلاش برای تغییر سبک زندگی ایرانیان که دقیقا با تهاجم فرهنگی و اقتصادی- سیاسی غربی ها به ایران مقارن است، قبل از رضا خان و در قالب های مختلف وجود داشته است. اساسا استعمار هر جا بخواهد نفوذ کند و نفوذش هم تداوم داشته باشد و تبدیل به یک سلطه طولانی مدت شود، لازمه اش این است که تغییرات فرهنگی و اجتماعی هم در آن کشور صورت بگیرد. این متعلق به دوره استعمار نو است. در استعمار نو بنا بر این است که بیگانگی و اشغال گری به نحو ظریفی از خاطره ها زدوده شود و نه تنها ملت مورد هجوم انگیزه ای برای مقابله نداشته باشند بلکه حضور استعمار و پذیرش آن به عنوان یک ضرورت تلقی شود.
تغییر سبک و ذائقه در این نوع تهاجم و دوره استعمار نو خیلی مهم است. غربی ها ابتدا جریانی در سطح نخبگان و مسئولان در کشورهایی مثل ایران راه انداختند که از آن به عنوان « شبیه سازی یا تشبه» یاد می شود. یعنی شبیه سازی از سوی ملت مورد هجوم با راهنمایی و مدیریت نخبگان و مسئولان یاد شده. ملت مورد هجوم به علت تحقیری که بر او وارد می شود سعی می کند خود را شبیه مهاجمین کند. مهاجمین سعی دارند خود را تمدن، تفکر و سبک زندگی برتر نشان دهند. از طرف دیگر نوعی احساس حقارت در برخی کشورها و ملت ها بوجود می آید و پایه ای می شود برای تشبه به بیگانگان و کفار که در فرهنگ و متون دینی ما این تشبه مضموم است.
پیامبر اکرم (ص) حدیثی دارند که همین موضوع را متذکر می شوند و می فرمایند « مَنٌ تَشَبَّهَ بِقَوٌمٍ فَهُوَ مِنٌهُمٌ»lیعنی اگر قومی خودش را شبیه قومی دیگر کند از آنها محسوب می گردد. این یعنی اینکه از هویت خودش دور می شود. جامعه اسلامی از سبک زندگی مخصوص خود برخوردار است از نوع پوشش گرفته تا سخن گفتن و غذا خوردن و رفت و آمد و ... بنابر این در چارچوب جهان بینی توحیدی ما باید سبک زندگی خودمان را داشته باشیم.
آقای دکتر این روند چرا از سوی نخبگان ایرانی مورد پذیرش قرار می گیرد؟
آن چیزی که باعث می شود زمینه پذیرش در برخی نخبگان فراهم شود، دوری از باورها و سنت های بومی و خودی است. در اغلب روشنفکران دوره صدر قاجار نوعی وادادگی در مقابل مظاهر تمدن غربی را می بینیم. اگر « حیرت نامه سفرا»ی میرزا ابولحسن خان ایلچی را بخوانید می بینید که مفتون و شیفته همین مظاهر تمدن و تکنولوژی شده است. البته یک بخش دیگری از فرهنگ غرب هم این افراد را جذب می کند. افرادی که سست ایمان هستند و خیلی مقید به سبک زندگی اسلامی نیستند و آن معاشرت بی پروای زنان با مردان است.
پس دوری و بیگانگی نسبت به سنت ها و فرهنگ بومی خودی و دیگری شیفتگی به ارزش های غربی در این مهم دخیل است. البته یکسری عوامل مثل عقب ماندگی و کمبود وسایل هم می تواند تاثیر بگذارد که آنهم حدیث مفصلی دارد. ما به جای اینکه بیاییم دلایل اصلی عقب ماندگی از بعد از دوره صفویه را بررسی کنیم، متاسفانه در یک تقلید کاملا سطحی از غربی ها، خواستیم شرایط جوامع غربی را تعمیم بدهیم به شرایط جامعه ایرانی و نتایج غلطی گرفتیم که روشنفکری غربی در ایران گرفت. مثلا ضدیت با مذهب و سنت و هر چیزی که رنگ و بوی ایرانی و بومی و اسلامی می داد. در یک خودباختگی عمیق شعار می دهند که از فرق سر تا ناخن پا باید غربی شویم. برای برخی از اینها پیوستگی و وابستگی سیاسی را هم می توان مد نظر قرار داد. یعنی در برابر برخی کانون ها وظیفه دارند که چنین کارهایی را انجام دهند. افرادی نظیر میرزا حسین خان سپهسالار، ملکم خان و تقی زاده ... کسانی هستند که علاوه بر اینکه مفتون غرب هستند پیوندهای سیاسی و ماسونی هم دارند.
لازم به تذکر نیست که آنچه به عنوان فرهنگ ایرانی و دینی و سنت های بومی مردم ایران می گویم به معنای گارد گرفتن در مقابل تجدد و پیشرفت نیست. بحث این است که باید استفاده و اقتباس از تجربیات و دستاوردهای سایر کشورها کاملا هوشمندانه شکل بگیرد و خودمان را سراپا تسلیم ندانیم.
نقد بر آن جنبه از تجدد پذیری وارد است که می گوید باید از فرق سر تا ناخن پا غربی شویم یا اینکه همه چیز ایرانی منحط است. این را علی دشتی در روزنامه شفق سرخ مطرح می کند. او می گوید همه چیز ایرانی منحط است. ریختش، قیافه اش، زنش، آشپزخانه اش و... باید همه اینها تغییر کند. ایراد ما به این نوع تفکر است و اگر نه با استفاده از دستاوردهای نوین بشری کسی مخالفت ندارد. اقتباس هوشمندانه با حفظ سنت ها و فرهنگ ها البته در چارچوب مناسبات کاملا برابر نه چارچوب مناسبات استعماری- که فقط ما را تبدیل به مصرف کننده می کند- ایرادی ندارد. مخبر السلطنه هدایت نخست وزیر رضاخان در جایی درتوضیح این وجه مصرف زدگی ایرانی می گوید: تکلف در لباس به جایی کشیده که آیدات مشروع و حلال 80 درصد وفا به ایفای مد نمی کند. لباس صبح لباس ظهر لباس عصر، لباس شب، کفش و کلاه و جوراب هم رنگ و... سابقا وسمه می کشیدند، سر انگشتان را حنا می بستند و چون پول به خارج نمی رفت- این خیلی مهم است تشخیص مخبر السطلنه نخست وزیر رضا شاه است- وحشی گری بود حال که مبلغی گزاف به بهای ماتیک می رود نشان از ترقی و تمدن است. بگوییم مد هم وسیله انتشار ثروت است در صورتی خواهد بود که از متاع داخله باشد نه از جنس خارجه و منحصر به ثروتمندان...
الان هم بعضی می گویند که نوع آوری باید داشته باشیم چون منجر به اشتغال و ایجاد ثروت می شود. بله این درست است اما در صورتی که از متاع داخله باشد نه کالای خارجی. آن چیزی که ما دیدیم نابودی متاع داخله و رسوخ متاع خارجه در ایران بود.
گروهها و نهادهای مرکزی و مرجع سنتی که پیش از این به رتق و فتق امرو می پرداختند کجا بودند آیا آنها کارکردهای خود را از دست داده بودند که روشنفکران با خیال راحت این گونه کردند و در بین مردم هم جا افتاد؟ یعنی در این روند هیچ ضعفی از ناحیه خود جامعه یا فرهنگ سنتی و بومی ما نبود؟
آنچه که در کشور ما رخ داد پایه ریزی یک اقتصاد شکوفا و مدرن شبیه همان چیزی که در غرب رخ داده و ایجاد کارخانه های بزرگ و مولد نبود. آن چیزی که در اینجا رخ داد نوعی مصرف زدگی و وادادگی در مقابل محصولات کشورهای غربی بود. نزدیک به 120 سال این تفکر که مروجش روشنفکران عصر قاجار و پهلوی بودند در کشور ما حاکم بود. یعنی در کشور را باز کنیم. غربی ها بیایند امتیاز هم بدهیم. امتیازات وحشتناکی نظیر رویتر و بانک شاهنشاهی و غیره. همه اینها را واگذار کردیم و این تفکر هم حاکم شد. اما شما باید در 22 بهمن سال 57 ببینیند ایران چگونه کشوری است. آیا ما واقعا صاحب کارخانه به معنای واقعی که بتواند خودش تولید کند شدیم؟ یا صاحب یک سری کارخانه های مونتاژ گر شده بودیم؟ تازه در مونتاز هم دانش لازم را نداشتیم. در همه زمینه ها تبدیل شدیم به یک مصرف کننده. چرا؟ چون این توسعه درون زا نبوده است. اصلا از اول به خاطر توسعه و پیشرفت این اتفاقات رخ نداد. غربی ها می خواستند توانمندی های ما را بگیرند. چه می شود که در ابتدای دوره ناصری یک پوند انگلیس برابری می کند با یک تومان ایران اما در پایان این دوره 50 تومان ایران معادل یک پوند انگلستان می شود؟
خوب این توانمندی که شما می فرمایید از ابتدا هدف غربی ها بوده است، برخی شبهه می کنند چرا در کشورهای دیگر مثل کره جنوبی گرفته نشده چرا در ترکیه این اتفاق نیافتاده و این کشورها توانسته اند با وجود حضور غربی ها مسیر پیشرفت را نسبتا خوب طی کنند؟ چرا غرب فقط و فقط می خواسته جلو توانمندی های ایران را از طریق منورالفکرها بگیرد؟
اتفاقا در آنجاها هم جلو توانمندی های گرفته شده است. اقتصاد کره و ترکیه اتفاقا یک زائده اقتصاد جهانی و سرمایه داری است. هر وقت آن اقتصاد جهانی دچار آشوب شود این اقتصاد هم دچار التهاب می شود. یعنی اقتصاد این کشورها هم درون زا نیست و متکی به سرمایه های کمپانی های بزرگ غربی است. البته شاید نوعی مدیریت صحیح در آنجاها به کار گرفته شد که کاملا با مدیریت دوره پهلوی در تضاد است.
در برابر این جریان روشنفکری ، نخبگان و شخصیت های دینی و ملی و سنتی کجا بودند. آنها هیچ نقش آفرینی نداشتند؟ چرا صدایشان بلند نشد در برابر این انتقال فرهنگ غربی؟ یا اینکه بلند شد ولی کسی توجه نکرد؟
جریان دینی اتفاقا دنبال پیشرفت درون زا در ایران است. دنبال حمایت از سرمایه ملی است. دنبال ترویج فرهنگ استفاده از کالای داخلی است. این را شما هم در آرای شهید مدرس می بینید هم در آرای مرحوم آخوند خراسانی و هم در آرای مرحوم شیخ فضل الله نوری و هم در عملکرد و افکار امیر کبیر و قائم مقام فراهانی. این طوری نبوده که ما یک جامعه منحط عقب مانده آفریقایی باشیم که به هیچ چیز دسترسی نداشتیم و غرب و منورالفکر ها آمدند که کشور را نجات بدهند. اقتصاد ما به خاطر اینکه از دوره نادر شاه به بعد دچار جنگ های مکرر داخلی و خارجی شدیم، روبه زوال رفت. از آن طرف هم کمپانی های غربی آمدن و به اقتصاد ایران خیمه زدند و افراد نفوذی آنها به حاکمیت راه یافتند و راه را بر هرنوع اقتصاد خوداتکا بستند. ببینید تلاشی که مرحوم امیر کبیر برای ترویج صنایع داخلی کرد قابل توجه بود اما سه سال و چند ماه بیشتر تحمل نشد و بعد از او فردی روی کار آمد با نام میرزا آقا خان نوری که همه دستاوردها و سیاست ها را بر باد داد. نفوذ در هیات حاکمه ایران در دوره قاجار و بعد روی کار آوردن یک هیات حاکمه کاملا وابسته در دوره پهلوی اساسا راه را بر هر نوع تفکر درون زا بست.
هم جریان منورالفکری ما متاسفانه به خطا رفت و هم جریان حاکمیت که از سوی عوامل بیگانه در آن نفوذ شده بود. اینها باعث شد عملا مجالی نباشد. اگر هم کسی می خواست تولید بکند نابود می شد. چون اصلا این تفکر ( تولید ملی) وجود نداشت. نمونه عینی می آورم «شرکت اسلامیه». در سال 1317 مرحوم حاج آقا نورالله نجفی اصفهانی تعدادی از علمای اصفهان و برخی از رجال سرمایه دار ایرانی جمع شدند یک شرکت زدند و محصولات این شرکت تا قاهره می رفت. این جریان ادامه پیدا نکرد. دولت مردان حمایت نکردند و در مرزهای کشور را باز کردند به روی واردات.
جریانی وجود داشت که قائل به توسعه درون زا بود از حاج ملا علی کنی بگیرید تا مرحوم شیخ فضل الله نوری، اینها کسانی هستند که دنبال احداث راه آهن و راه انداختن بانک ملی در ایران هستند. در مشروطه زنان طلای خودشان را داوطلبانه می دهند و مرحوم آقا شیخ فضل الله خودشان 4 هزار تومان قرض می کنند سهام بانک ملی می خرند. مرحوم آخوند خراسانی در اعلامیه هایشان نگاه کنید دغدغه های اقتصاد ملی داشتند. خوب اینها برای این برنامه داشتند ولی غرب آمده و قصد تسخیر داشته است. تسخیر هم در گرو تغییر سبک زندگی است.
توضیحات شما بیشتر ناظر بر این بود که از ابتدای مشروطه تا دوره پهلوی ها این روند انتقال ارزش ها و سبک زندگی غربی ها به ایران عمدتا دو دلیل عمده داشته یکی حاکمیت که وابسته بوده یا دارای عوامل نفوذی بوده و دیگری نخبگان یا منور الفکرها که در جهت ترویج و اشاعه این سبک تلاش می کردند. با این وجود سوال این است که در جمهوری اسلامی ایران چرا ادامه همان سبک زندگی غربی همچنان تداوم یافته است به گونه ای که رهبر معظم انقلاب موضوع ضرورت اصلاح سبک زندگی را مطرح می کنند؟ الان که حاکمیت به کیفیت قبل نیست و منورالفکرها هم در اتخاذ تصمیمات کلان نقشی ندارند اما همان توصیفاتی که از زبان مخبرالسلطنه هدایت یاد کردید چه بسا به شکل بیشتری وجود دارد؟ البته نمی خواهیم به کلیت جامعه تعمیم دهیم ولی به هر حال آنقدر نگران کننده بوده که در سطح رهبری معظم انقلاب تذکر آن را ضروری دیده اند.
ما بعد از مشروطه و تهاجمی که صورت گرفت از سنت های خودمان بریدیم و رفته رفته سکولاریسم سیاسی و اجتماعی در کشور پیدا شد و جریان دینی به شدت آسیب دید. هجوم به جریان دینی آنقدر بود که این جریان اصلا مجالی نمی یافت و فقط باید خودش را حفظ می کرد.
در حقیت ما در این مسیر مدرن نشدیم و همزمان سنت های خودمان که نقطه اتکا بود را هم از دست دادیم. دچار یک برزخ شدیم والان هم در آن برزخ بسر می بریم. یعنی چیزی که الان شاهد هستیم که فریاد رهبری و بسیاری از دلسوزان را هم درآورده این است که ما بایست از این شرایط برزخی خارج شویم. این هم در گرو یک اعلامیه و بخشنامه یا سخنرانی نیست. در دوره پهلوی اراده حاکمیت غربی کردن ایرانی ها بود. جریان منورالفکری و برخی نخبگان سیاسی هم کمک می کردند به این اراده. الان حاکمیت این اراده را دارد که برویم به سمت اینکه با اختیار سبک زندگی را تغییر دهیم. ضمن اینکه از پیشرفت استقبال می کنیم از هم گسیختگی، وابستگی، مصرف زدگی خودداری می کنیم. این خواست در رهبری وجود دارد اما در نخبگان چی؟ آیا آنها هم آماده این تغییر هستند؟
شما یک جریان زالو صفت دلال مسلک را هم اضافه کنید که ارتزاقش فقط از طریق تشویق این نوع سبک زندگی است. من واقعا دلخور و ناراحت هستم که بعد از فرمایشات مقام معظم رهبری در باره حمایت از تولید ملی، چقدر نخبگان ما توجه کردند و به ارائه راهکار اندیشیدند؟ چقدر توانستیم با راهکارهای قانونی جلوی این جریان زالو صفت را بگیریم که این مصرف زدگی در کشور ما دامن زده نشود. الان در بعضی روزنامه ها و حتی روزنامه های دولتی می بینید که استفاده از کالاهای فلان کمپانی خارجی را ترویج می کنند. برندهای مختلف خارجی مثل ال جی و سامسونگ در روزنامه ها تبلیغ می شود. من ایراد را در مردم نمی دانم. در خصوص حمایت از تولید اگر یک مقدار کیفیت کالاهای خودمان را بالا ببریم قطعا شاهد شکوفایی تولیدات ملی خواهیم بود.
به هر حال این میراثی است که از دوره قاجار و پهلوی برای ما مانده است. تغییر آن واقعا سخت، ولی شدنی است. کما اینکه در بعضی عرصه ها اراده کردیم و اتفاقا به نتیجه رسیدیم مثل حوزه نظامی و تولید تسلیحات مورد نیاز کشور که اراده کردیم برخی نخبگان هم همراهی کردند و پای دلالان را کوتاه کردیم یا در جنگ هم چنین اتفاقی افتاد. بنابر این این مسیر شدنی است منتها باید نخبگان و رسانه های ما بخصوص صداو سیما و سینما هم در این راستا تلاش کنند و وارد میدان شوند.
دیدگاه تان را بنویسید