جدایی نادر از سیمین فرصتی برای دیپلماسی مردمی
ایرانیان داخل می توانند به مناسبت واقعه اسکار ، وارد گفت و گو های اینترنتی با مردم آمریکا شوند و فضای واقعی ایران را آن گونه که هست - نه آن گونه که رسانه های نومحافظه کاران آمریکایی ترسیم می کنند - بیان کنند ، از تاریخ دیرین ایران ، از تمدن شکوهمند آن ، از خداجویی مردمان ایران (آمریکا بیشترین خداباور را در غرب دارد)، از زیبایی ها و از مهربانی ها و صلح طلب بودن ایرانی ها بگویند.
عصر ایران: فیلم " جدایی نادر از سیمین " ساخته اصغر فرهادی ، نام ایران را بار دیگر بر بام افتخارات جهان ثبت کرد. فرهادی در سخنانی که پس از دریافت جایزه اسکار بیان کرد به یک نکته مهم اشاره داشت و آن اینکه این روزها نام ایران " زیر غبار سیاست " جهانی مانده است . فرهادی این غبار را کنار زد و چهره ای دیگر از ایران را به جهانیان نشان داد ؛ چهره ای که کاملا با چهره ترسیم شده از ایران متفاوت است ؛ چهره ای که تبلیغات مسموم این سال ها علیه کشورمان تلاش داشته است تا آن را از نظرها پنهان کند و حالا در میانه بحث ها و جدل های جهانی درباره موضوعاتی چون تحریم یا حمله به ایران ، یک فیلم ایرانی در قلب هنر سینمای جهانی ( هالیوود ) اسکار را از آن خود می کند و صدها میلیون بیننده از سرتاسر جهان این صحنه را به طور زنده تماشا می کنند. سوای از بحث های هنری و اشاره به این واقعیت که فیلم "جدایی نادر از سیمین " یک اثر هنری کم نظیر در تاریخ سینمای کشورمان و حتی جهان محسوب می شود و برای همین نیز این چنین با استقبال جهانی مواجه شده است و جا دارد از این هنرمند برجسته کشورمان تجلیل و قدردانی شود ؛ اگر از زاویه ای دیگر به افتخارات بین المللی فیلم اصغر فرهادی بنگریم باید تصریح کنیم که فرهادی کاری کرد که دهها لشکر مکانیزه و تا بن دندان مسلح هم نمی توانند آن را انجام دهند ، فرهادی با فیلم خود فضای بین المللی علیه مردم و کشورمان را تلطیف و کار جنگ طلبان آمریکایی و غیر آمریکایی را در تراشیدن توجیه برای تشدید فشارهای اقتصادی و سیاسی و حتی حمله نظامی به ایران - در مقطع فعلی - تا حدی سخت تر کرد . فرهادی در سرزمینی که از هر سوی آن نداهای جنگ طلبانه علیه کشورمان بلند است ، پرچم فرهنگ و صلح و انساندوستی را بالا برد و جنگ طلبان را - حتی برای یک دوره محدود - به حاشیه راند. البته ساده انگاری است که بگوییم با این فیلم و جایزه و آن سخنان کوتاه صلح طلبانه ، ورق برگشته است اما باید توجه داشت که اسکار در آمریکا ، واقعه ای واقعاً بزرگ و مورد توجه افکار عمومی است و وقایع آن می تواند تا مدتی ولو محدود ، ذهن مردم را به خود مشغول کند مخصوصاً اگر صدایی دیگرگونه از ایران در آن شنیده و به جامعه آمریکا عرضه شود. آنچه فرهادی در اسکار کاشت ، می تواند بذری از دیپلماسی عمومی و مردمی باشد که باید ادامه یابد و تقویت شود. اگر کارگردان "جدایی..." در قلب آمریکا - آنجا که همیشه از ایران چهره ای خشن ترسیم می کنند - از فرهنگ غنی ایرانیان و صلح جویی آنان گفت و کوشید آن تصویر مخدوش را اصلاح کند ، رسالت تاریخی بقیه ایرانیان ایجاب می کند که این مسیر را تقویت و عرصه را در فضای عمومی و غیر دولتی ، بر جنگ طلبان تنگ کنند. ایرانیان داخل می توانند به مناسبت واقعه اسکار ، وارد گفت و گو های اینترنتی با مردم آمریکا شوند و فضای واقعی ایران را آن گونه که هست - نه آن گونه که رسانه های نومحافظه کاران آمریکایی ترسیم می کنند - بیان کنند ، از تاریخ دیرین ایران ، از تمدن شکوهمند آن ، از خداجویی مردمان ایران (آمریکا بیشترین خداباور را در غرب دارد)، از زیبایی ها و از مهربانی ها و صلح طلب بودن ایرانی ها بگویند و حتی به یک کارت پستال اینترنتی از طبیعت ایران ، تصویر نزدیک تری از ایران را به همنوع آمریکایی اش بدهد. نیازی هم به بحث های سیاسی روز نیست ( که می تواند مشکل زا هم باشد) چه آن که مشکل عمده ای که در جهان برای ما ایجاد کرده اند ، این است که اساساً ما را ملتی نامتمدن و بدوی معرفی می کنند که فیلم 300 نمونه ای از آن است. ارسال نامه هایی از ایرانیان به رسانه های آمریکا با محتوای پیش گفته و سخن از دوستی ها گفتن و بر آن پای فشردن می تواند آرام آرام در افکار عمومی آمریکا اثرگذار باشد. ایرانیان مقیم آمریکا نیز که هنوز دلشان به یاد میهن می تپد نیز نقش مهم تری در این میان دارند و می توانند در بازسازی چهره واقعی مردم نجیب ایران کاری کارستان کنند. دولتمردان صهونیسم زده آمریکا برای هر اقدامی علیه ایران ، نیازمند همراهی افکار عمومی اند و ایرانیان می توانند و باید فارغ از کارهای دولتی و دیپلماسی نه چندان موفق رسمی ، بکوشند "هر کدام که می توانند" به سهم خود در ساختن تصویری جدید و صلح جو از مردم ایران نقش افرینی کنند. همین چند وقت پیش بود که نظرسنجی گالوپ نشان داد که مردم آمریکا می پندارند درصد قابل توجهی از ایرانیان خطری برای آمریکا هستند . این در حالی است که حتی به گفته مقامات ایرانی ، هیچ عداوتی با مردم آمریکا وجود ندارد و آنچه مورد نقد و اعتراض جدی است ، سیاست های خصمانه دولت های آمریکاست. در چنین فضای غبارآلودی ، ناگهان یک اثر هنری از ایران مانند تابلویی زیبا بر دیوار آمریکا میخ می شود و طراح آن نیز در برنامه ای که دهها میلیون آمریکایی با شوق و اشتیاق تماشاگر آنند ، از مهربانی و فرهنگ غنی و صلح جویی ایرانیان می گوید و خط سفیدی از دوستی را در برابر خط قرمز جنگ رسم می کند. حال آیا نباید فرصت را غنیمت شمرد و آن سپیدی را فربه تر کرد و بر قرمز جنگ غلبه داد؟ آیا در ادبیات سیاست جهانی مصداقی بهتر از این می توان برای مفهوم " جنگ نرم " قایل شد؟ آیا باید از این فرصت زیبا ، هنری و انسانی بهره جست یا آن که با بی خردی تمام ، مشغول جنگ با فرهادی و فیلمش شد تا تاریخ نام ما را به نام "فرصت سوزان بی همانند "در دل خود ثبت کند؟!
دیدگاه تان را بنویسید