برای متولیان سینما کف نمی زنیم
نگاهی به فیلم های تولید شده در سال های گذشته نشان می دهد بخش قابل توجهی از بودجه دولتی صرف هزینه ی تولیداتی شده است که به دلیل عدم جذابیت فیلم ها و بی توجهی به مخاطب امکان پخش در سینماهای کشور را نیافته اند.
مشرق: هنگامی که رئیس سازمان سینمایی کشور و معاون سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی آقای جواد شمقدری در آیین اختتامیه سی امین جشنواره بین المللی فیلم فجر گفت: « این خیل عزیزانی که در ۲۲ بهمن ماه در خیابانها حضور پیدا کردند و از آرمانها و ارزشهای انقلابی دفاع کردند جایگاهشان در سینمای ایران کجاست؟» و در ادامه افزود: «ما معتقدیم در برخی فیلمها جشنواره با رویکرد جامعه همخوانی نداشته است که این فیلمها آن را رعایت نکردند، همین جا از مدیر کل نظارت و ارزشیابی میخواهم با فیلمسازان صحبت کند تا برخی شئونات در فیلمها رعایت شود.» زمزمه های ناشی از ناخرسندی نسبت به بیان اینگونه مطالب از سوی بسیاری حضار در تالار وحدت کاملا احساس می شد. به نظر می رسد بیان این گونه مواضع و سخنان غیر متعارف آن هم در آیین اختتامیه جشنواره فیلم فجر که فضای روشنفکری بر آن سیطره دارد، تنها از یک مدیریت انقلابی ساخته است. اما نگارنده معتقد است این گونه درخواست ها قبل از آنکه متوجه جامعه سینمایی کشور باشد، به نوعی مطالبه ی جامعه اسلامی نسبت به برخی از کوتاهی های متولیان سینمایی کشور است که طبیعتا معاونت سینمایی مهمترین آن می باشد. چنانچه بخواهیم از این نمونه سئوالات و درخواست ها در طول سی سال گذشته مطرح کنیم با فهرست بلند بالایی از کم کاری های مدیریت فرهنگی هنری کشور روبرو خواهیم شد. به طور مثال می توان به سئوال آقای شمقدری سئوالات زیر را نیز افزود: -با توجه به تولید مستمر فیلم علیه انقلاب اسلامی توسط هالیوود در چند ساله ی اخیر، جایگاه پاسخگویی به این گونه تهاجمات و رویارویی ملت غیور ایران با شیطان بزرگ در سینما کجاست؟ -جایگاه تاثیرگذاری انقلاب اسلامی در بیداری اسلامی کجاست؟ -الگوسازی خانواده مسلمان و ترویج سبک زندگی ایرانی ـ اسلامی در فیلم های ما کجاست؟ -ساخت فیلم بر اساس اندیشه های امام راحل کجاست؟ خواست مقام معظم رهبری درتجلی دین، اخلاق، آگاهی و امید در رسانه ای همچون سینما کجاست؟ -تلاش برای محقق ساختن سینمایی اسلامی کجاست؟ و ده ها و بلکه صدها موضوع به زمین مانده که باید روزی امکان تصویری شدن بیابند. چنانچه بپذیریم که هنرمندان با آفرینش آثار هنری، دنیای خود را باز آفرینی می کنند، آنگاه درخواست معاون محترم سینمایی نمی تواند چندان منطقی جلوه کند. چرا که هنرمند به طور طبیعی اندیشه خود را در آثارش متجلی می سازد و انتظار می رود مدیر هنری نیز توان تحقق بخشیدن اهداف و سیاست های تدوین شده حوزه مسئولیتش را داشته باشد. مدیریت فرهنگی و هنری کشور باید تلاش کند تا نقشی تاثیرگذار در مرحله ی تولید، توزیع و مصرف کالای فرهنگی داشته باشد. برای تحقق چنین امری، حاکمیت امکانات و ابزارهای لازم و قانون گذار، ساز وکارهای قانونی را برای مدیران کشور پیش بینی نموده است. در ادامه، پاسخ این پرسش را که آیا مدیران فرهنگی هنری کشور توانسته اند از این ابزار های کارآمد برای تحقق اهداف کلان فرهنگی در حوزه سینما درست بهره گیرند، خواهید خواند. 1) در طول پنج سال گذشته بودجه معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی از حدود بیست میلیارد تومان به هشتاد میلیارد تومان افزایش یافته است. اگر برگزاری جشنواره ها، حقوق پرسنل شاغل در معاونت و بخش های وابسته آن و خرج و برج های رایج مجموعا سی میلیارد تومان باشد، آنگاه پنجاه میلیارد دیگر سهم تولید فیلم خواهد بود. چنانچه میانگین هزینه تولید سالانه ی 100 فیلم سینمای کشور را 700 میلیون تومان در نظر بگیریم، بودجه ی در اختیار معاون سینمایی تقریبا معادل70درصد هزینه تولید سینمای ایران خواهد بود. این بودجه ای است که قانون گذار در اختیار معاونت سینمایی قرار داده است تا به وسیله ی آن بخشی از دغدغه های حاکمیتی همچون پرسش های پیش گفته، امکان تحقق یابد! نگاهی به فیلم های تولید شده در سال های گذشته نشان می دهد بخش قابل توجهی از بودجه دولتی صرف هزینه ی تولیداتی شده است که به دلیل عدم جذابیت فیلم ها و بی توجهی به مخاطب امکان پخش در سینماهای کشور را نیافته اند. شاید آمار این نوع فیلم ها از 120 فیلم سینمایی تجاوز کند. با یک حساب سر انگشتی حدود 60 میلیارد تومان فیلم تولید شده، نه تنها دیده نشده اند، بلکه بسیاری از فیلم های اکران شده در سینماهای کشور حتی نمی توانند هزینه ی تولید خود را در آورند! متاسفانه بدهی هایی که از این رهگذر پدید می آید معمولا توسط بنیاد فارابی پرداخت می شود. 2) در ایران اسلامی هنگامی فیلم سینمایی امکان تولید می یابد که مجوز پروانه ساخت از اداره کل نظارت و ارزشیابی معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی را در اختیار داشته باشد. قانون گذار با وضع آیین نامه ای این امکان را برای مدیر فراهم ساخته است تا با هم فکری شورایی با عنوان شورای پروانه ساخت با رصد دقیق فیلمنامه های ارائه شده از سوی تهیه کنندگان، سبد سینمایی کشور را به لحاظ موضوعی و حتی ژانری متوازن سازد، از ساخت فیلمنامه های فاقد استاندارد لازم جلوگیری کند و تهیه کنندگان را نسبت به حدود و ثغور ضوابط تعیین شده در فیلمنامه توجیه نماید. با این وصف وقتی در جشنواره ی سی ام، حدود ده فیلم سینمایی موضوع خیانت و روابط ناسالم را دستمایه خود قرار می دهد و تعداد قابل توجهی از فیلم ها احساس ناامیدی را در جامعه دامن می زند، طبیعی است که این دست تولیدات دلخوری بسیاری از اهل فرهنگ و دلسوزان انقلاب را در پی داشته باشد. بی تردید باید این وضعیت ناگوار را در عملکرد ضعیف و قصور افرادی دانست که نتوانسته اند از مقررات آیین نامه پروانه ی فیلمسازی در جهت مدیریت تولید درست بهره گیرند.هنگامی که آقای شمقدری بر مسند معاونت سینمایی تکیه زد، زمزمه هایی مبنی بر حذف شورای پروانه ساخت شنیده می شد. گرچه افرادی که در پی حذف این شورا بودند نتوانستند خواست خود را محقق سازند اما با تضعیف شورا و عدم اجرای دقیق ضوابط و آیین نامه های آن از سوی شورای پروانه ی ساخت، عملا موجبات گرایش برخی تهیه کنندگان به اینگونه موضوعات ناصواب را رقم زدند. فیلم هایی با موضوعات یاس آلود، خیانت و روابط ناسالم که قابلیت اصلاح نداشته و توقیف آن ها نیز چیزی جز هزینه برای مدیریت سینمای کشور در پی ندارد. 3) برخی سازمان ها و نهاد های انقلابی سالانه چیزی قریب ده میلیارد تومان از هزینه ی تولید سالانه فیلم را در کشور، جدا از مبلغ فوق متقبل می شوند. گرچه بعضا برخی ازتولیدات این نهادها باعث آبروداری در جشنواره فیلم فجر می شود اما درصد قابل توجهی از تولیدات همین نهادها به واسطه تمایل مدیران آنها به جریان های روشنفکری نمی تواند پاسخگوی مطالبات پیشگفته باشد! چنانچه فیلم های تولیدی این نهاد ها را با شرح وظایف آنها مطابقت دهید در می یابید که تعداد قابل توجهی از این تولیدات مغایر با اهداف سازمانی آنها تولید می شود! 4) قریب 70 درصد سالن های سینمایی کشور در اختیار حوزه هنری، شهرداری تهران و سایر نهادها است. با اینکه آمار اشغال صندلی های سینما در طول سال به 15درصد هم نمی رسد و درآمد اکران فیلم ها تکافوی هزینه های اداره ی سینماها را نمی دهد، با این حال مدیریت اکران فیلم در ایران عمدتا در اختیار بخش خصوصی است. به عبارتی مدیریت توزیع فیلم عملا در دست گروهی است که برخی از اهالی سینما از آنها به عنوان مافیای اکران یاد می کنند! مدیریت کلان فرهنگی کشور نه تنها از این فرصت درجهت مدیریت توزیع بهره نمیبرد بلکه بخش قابل توجهی از زیان های اکران را نیز متقبل می شود. به عنوان نمونه جایی مثل حوزه هنری سالانه بیش از یک میلیارد تومان از بودجه برنامه ای خود را به دلیل ضرردهی سینماهای فرسوده به ناوگان سینمای کشور اختصاص می دهد و بازسازی سینماهای فرسوده بخش خصوصی نیز با یارانه های دولتی و توسط موسسه سینما شهر وابسته به معاونت سینمایی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی انجام می پذیرد. 5) ذائقه سازی برای مصرف کالای فرهنگی عمدتا توسط رسانه ای همچون صدا و سیمای جمهوری اسلامی، مطبوعات و خبرگزاری های دولتی و غیر دولتی انجام می گیرد. با عنایت به اینکه سهم تاثیرگذاری بر مخاطب توسط رسانه های دولتی بسیار فراتر از بخش خصوصی است، از این رو به طور معمول این ابزار قدرتمند باید درجهت تبلیغ فیلم هایی قرار گیرد که پاسخگوی بخشی از نیازهای فرهنگی کشور باشد. اما واقعیت آن است که بسیاری از این رسانه ها نه تنها در این جهت گام برنمی دارند بلکه نقش فعالی را در تبلیغ فیلم هایی ایفا می کنند که موضوعات آن ها مغایر با سیاست های فرهنگی کشور است. به عنوان مثال فیلم "برف روی کاج ها" که خیانت مرد به همسرش و متقابلا خیانت زن به مردش را موضوع خود قرار داده است، فیلم برگزیده ی برنامه ی سینمایی "هفت" سیمای جمهوری اسلامی قرار می گیرد! به طوری که این برنامه به هر بهانه ای از تبلیغ این فیلم فروگذاری نمی کند! اما همین برنامه فیلم سینمایی"شور و شیرین" ، باموضوع دفاع مقدس ،که بیشترین جوایز بخش "تجلی اراده ملی" را به خود اختصاص داده است، بایکوت کامل می کند! این روال در نقدها و تبلیغ نشریات دولتی نیز دیده می شود. روی جلد آخرین شماره مجله ی سینمایی24 وابسته به روزنامه همشهری نمونه ای از این گونه رفتارهاست. 6) جشنواره های سینمایی نقش تاثیر گذاری در مسیر تولیدات سینمایی کشور ایفا می نماید. انتخاب فیلم ها در این جشنواره ها بهانه ای برای مطرح شدن آن ها را فراهم می سازد و جریان الگو سازی فیلم را تقویت می نماید. گرچه به نظر می رسد امروزه عدد برگزاری جشنواره های سینمایی بیش از واقعیت و داشته های سینمای ایران است و هزینه های قابل توجهی روی دست نهادهای مختلف می گذارد، اما موضوعات فیلم های برگزیده ی این جشنواره ها چندان با اهداف و سیاست گذاری آنها همسویی ندارد. انتخاب فیلم "جدایی نادر از سیمین" در جشنواره بیست ونهم فجر نمونه بارز این نوع تعارضات محسوب می شود. همچنان که بیان شد، مدیریت حوزه سینما به بخش ها و مراکز مختلفی همچون وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، سازمان تبلیغات اسلامی، شهرداری تهران و سایر نهاد های فرهنگی و هنری سپرده شده است. دیدگاه های متنوع و متکثر فرهنگی مدیران این بخش ها از یک سو و اعمال سلیقه ی شخصی مدیران پایین دستی که چندان خود را متعهد به پیگیری و اجرای سیاست های بالادستی نمی دانند از سوی دیگر، عملا باعث پدید آمدن وضعیت ناگوار پیش گفته می شود. بنا بر این، طبیعی است که متولیان حوزه سینمای کشور علی رغم برخورداری از تمامی ابزار های لازم، هنوز نتوانسته اند در مسیر مهندسی فرهنگی تولید، توزیع و مصرف فیلم در کشور موفق عمل نمایند. با این وضعیت، بی دلیل نیست که در حالی که دولت آمریکا از پیشرفت های نخبگان علمی ما ناخرسند است، از برخی نخبگان سینمایی کشورمان با خرسندی تمام، تقدیر به عمل می آورد!
دیدگاه تان را بنویسید