خبرگزاری فارس: ۲۹ خرداد سالروز وفات علی شریعتی فیلسوف، تاریخشناس، جامعهشناس و فعال مذهبی است، به همین مناسبت به بازخوانی خاطرات سوسن شریعتی دومین فرزند شریعتی از مراسم سالگرد پدرشان میپردازیم که در ادامه میآید:
امام موسی صدر بانی برگزاری مراسم چهلم شریعتی در بیروت شد -برای من که دختربچهای 16 ساله بودم، اولین مواجهه با رویکردهای موجود نسبت به علی شریعتی در جریان برگزاری مراسم چهلم او در لبنان حاصل شد. امام موسیصدر با همراهی دکتر چمران و چهرههایی همچون صادق طباطبایی و قطبزاده بانی برگزاری مراسم چهلم دکتر در بیروت شدند. ما چند روز قبل از برگزاری این مراسم در منزل امام موسی صدر میهمان شدیم. در این روزها بود که شاهد فشارهای وارده به امام موسی صدر برای لغو این مراسم بودیم. این فشارها از دو ناحیه صورت میگرفت، هم از جانب روحانیون ایرانی مقیم منطقه و نیز داخل ایران که شریعتی را چهرهای غیردینی میدانستند و هم از جانب مأمورین رژیم سابق که شریعتی را اپوزیسیون نظام میدانست. مباحث مطرح شده در جلسات امام موسی صدر را دکتر چمران به مادرم منتقل میکرد و ما نیز شنونده این دیدگاهها میشدیم. با تمام مخالفتها و فشارها، امام موسیصدر اعلام کرد که این مراسم برگزار خواهد شد و چنین نیز شد. مراسم باشکوه و بزرگی برگزار شد و حتی آن جلسه بهانهای شد تا اختلافات حرکت المحرومین و سازمان امل با عرفات و سازمان آزادیبخش فلسطین کنار
گذاشته شود و عرفات و امام موسی صدر، بعد از مدتها با یکدیگر مواجه شدند. عرفات وقتی پشت تریبون قرار گرفت سخن خود را با این جمله آغاز کرد که: تیمم حرام است، آنجا که آب است و اشارهاش به سختی سخنرانی در حضور امام موسی صدر بود. در مراسم بیروت به جز عرفات، امام موسی صدر، قطبزاده، احسان شریعتی و دستیار امام موسی صدر سخنرانی کردند. نتیجه مهم این مراسم برای مردم منطقه نزدیکی و دوستی دوباره امل و فتح بود و نتیجه مهم آن برای من درک این مساله بود که هم رژیم شاه و هم بخشی از روحانیون مخالف شاه، شریعتی را از نظر فکری و اسلامی عنصری مشکوک میدانستند. بنابراین از روز چهلم شریعتی این پرسش در ذهن نقش بست که آیا اصلا باید برای علی شریعتی مراسم بزرگداشت برگزار کرد یا خیر؟ دختر شریعتی از حضورش در نوفللوشاتو میگوید یک سال و نیم بعد از وفات علی شریعتی من به همراه خواهر و برادرم در جنوب فرانسه زندگی میکردیم. در همین روزها بود که نوفل لوشاتو، مرکز رفت و آمد اپوزیسیون ایرانی داخل و خارج از کشور بود و از همین روی بود که ما نیز چند بار به پاریس و نوفللوشاتو رفتیم. در چند قدمی منزلی که امام خمینی سکونت داشت، هتلی پنج، شش طبقه
بود که در چند اتاق آن ایرانیان مستقر بودند. اولین مواجهه من با آیتالله لاهوتی در همان هتل انجام شد. اگرچه رفتوآمد دیگرانی همچون دکتر پیمان، مهندس بازرگان، مهندس سحابی، دکتر کریم سحابی و… را هم میدیدم. یک بار که به تنهایی و بدون احسان به نوفللوشاتو رفته بودم، آیتالله لاهوتی من را به یکی از اتاقهای هتل برد و به علت ارادتی که به علی شریعتی داشت در برخوردی پدرانه برای من شرح داد که در میان اپوزیسیون ایرانی همدلی با شریعتی وجود ندارد. لاهوتی به چادری که در حیاط هتل زده بودند اشاره کرد و گفت در این چادر چندباری درباره شریعتی صحبت کرده اما تذکر دریافت کرده است. آقای لاهوتی آن روز به من گفت که درباره شریعتی مساله وجود دارد و تناقض برای من به عنوان یک نوجوان آنجایی بود که در رادیو سرود «معلم شهید من جان به کفاش بود» پخش میشد ولی آیتالله لاهوتی میگفت که در میان اپوزیسیون نمیتوان شفاف و راحت درباره شریعتی صحبت کرد. بنابراین این پرسش همچنان برای من بدون پاسخ ماند که شریعتی در کجای این منظومه قرار میگیرد؟ دیدار پدر شریعتی با امام خمینی(ره)/چگونه خیابانی در تهران به نام شریعتی شد پس از وقوع انقلاب، ما به
ایران بازگشتیم. بهمن 57 احسان بازگشت و خرداد 58 من و یک ماه بعد هم خواهرم سارا برگشت. در اولین روزهای بازگشت به یاد دارم که استاد محمدتقی شریعتی، پدربزرگام با همراهی دو تن از دوستانش به دیدار امام میروند و استاد محمدتقی شریعتی از ایشان میخواهد که با توجه به تأثیری که علی شریعتی بر نسل جوان انقلابی گذاشته است، نکتهای در معرفی جایگاه شریعتی بیان کنند تا از شدت حملاتی که به شریعتی و اندیشهاش میشود، کاسته شود و به تعبیر دیگر از شریعتی اعاده حیثیت شود. آیتالله خمینی هم خیلی با احترام با استاد برخورد میکنند و میگویند که چون درباره شریعتی در جناحهای مختلف اجماع وجود ندارد، برای حفظ وحدت صفوف مصلحت نیست که اسمی برده شود. قبل از انقلاب مردم، تصمیم میگیرند در اقدامی خودجوش نام خیابان را به طالقانی تغییر دهند که آیتالله طالقانی از مردم میخواهند که به علت وجود حسینیه ارشاد در این خیابان نام شریعتی را بر آن بگذارند. در کنار این حتی نام بیمارستان قلب هم به شریعتی تغییر میکند و جالب این بود که طبق روایت احسان نراقی، شاه از اینکه نام شریعتی را بر بیمارستان مادرش گذاشته بودند، شاکی بوده و نراقی هم به او
پاسخ داده که این یک حرکت مردمی است و بهتر است مواجهه با آن صورت نگیرد. از این نشانهها که بگذریم، به اولین سالگرد دکتر شریعتی بعد از انقلاب نزدیک میشویم. آن زمان رسم بود که هم 26 اردیبهشت به عنوان روز هجرت دکتر شریعتی و هم 29 خرداد به عنوان روز شهادت دکتر مراسمی برگزار میشد. برگزاری مراسم 26 اردیبهشت سال 58 را احسان بر عهده گرفت. این مراسم در زمین چمن دانشگاه تهران برگزار شد و آیتالله طالقانی، استاد محمدتقی شریعتی، دکتر سامی، طاهر احمدزاده، مادرم، احسان و یکی از اعضای سازمان مجاهدین (شاید مهدی ابریشمچی) صحبت کردند. این مراسم با حضور گسترده جمعیت مواجه شد و ترکیب سخنرانان هم متنوع بود. در فاصله 26 اردیبهشت تا 29 خرداد احسان تصمیم گرفت که برای برگزاری مراسم 29 خرداد فراخوان عمومی در مطبوعات بدهد و از تمام جریانهای سیاسی مختلف دعوت کند تا برای برپایی این مراسم یک ستاد تشکیل دهند. شریعتی به یکی از موضوعات محل نزاع در اوایل انقلاب تبدیل شد تقریبا تمام گروههای سیاسی به این فراخوان پاسخ میدهند. از گروه جنبش به رهبری علیاصغر حاج سیدجوادی گرفته تا سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی و حزب جمهوری اسلامی نماینده
خود را به ستاد میفرستند. تنها سازمان مجاهدین خلق به علت اعتراض به ترکیب متنوع ستاد و فراخوان دموکراتیک آن نمایندهای نمیفرستد و خود را کنار میکشد. اما در همان ستاد بر سر اسامی سخنرانان مراسم بحث در میگیرد. احسان، صدربلاغی را برای سخنرانی پیشنهاد میکند اما مجاهدین انقلاب اسلامی مخالف بودند و مجتهد شبستری را برای سخنرانی پیشنهاد میکردند و از این زاویه با صدربلاغی مخالف بودند که او از جمله روحانیونی بود که حسینیه ارشاد را تحریم نکرد. در نهایت نماینده سازمان حتی از احسان گلایه میکند و او را به آقازادگی و تکروی متهم میکند. سازمان مجاهدین انقلاب حتی به این بهانه یک جزوه هم با عنوان «زمانه ولایتعهدی و شهبانوگری تمام شده است» منتشر کرد. بهرغم تمامی دلخوریها مراسم 29 خرداد 58 در زمین چمن دانشگاه تهران برگزار شد و در صف اول این مراسم، چهرههای مختلف سیاسی حضور داشتند. این مراسم اولین مواجهه به قصد اجماع نیروهایی که جنبش مدنی ایران را نمایندگی میکنند بر سر شریعتی بود. تلاش خانواده هم این بود که در اجماع تنها نیروهای دولتی حضور نداشته باشند و گروههای حاشیهای هم جایگاه داشته باشند. پس در این مراسم
علیاصغر حاج سیدجوادی به عنوان شخصی که اولین نامه را در حمایت از شریعتی نوشته بود در کنار اعضای حزب جمهوری و چهرههای دولتی نشسته بود. مراسم سال 58 به خوبی برگزار شد و پس از این زمان بود که صفبندیها در جامعه انقلابی ایران شفافتر شد. در این شرایط مادرم، پوران شریعترضوی، عضو انجمن دفاع از قانون اساسی بود و نسبت به رویدادها و اقدامات نگاه انتقادی داشت. احسان هم دیدگاههای سیاسی خاص خود را داشت و آنها را با مطبوعات در میان میگذاشت. در عین حال شریعتی به یکی از موضوعات محل نزاع تبدیل شد و در این میان گروههای سیاسی همچون فرقان و آرمان مستضعفین ظهور کردند که خود را در ذیل اندیشه شریعتی معرفی میکردند و پرونده بحث درباره شریعتی را فعال میکردند. در این میان تفکری که خود را پشت اندیشه مطهری پنهان میکرد تقابل با شریعتی را پررنگتر جلوه داد و شریعتی را به سمت بیرون سیستم هل داد. این نگاه به شریعتی البته در سال 59-58 نگاه مسلط بود. ماجرای حجم زیاد کفش در منزل شریعتی/دلجویی نمایندگان آیتالله بهشتی از خانواده شریعتی خانواده تصمیم گرفت مراسم 26 اردیبهشت 60 را در استادیوم شیرودی برگزار کند که در آخرین لحظه
میرسلیم، وزیر کشور مجوز برپایی این مراسم را صادر نکرد. بعد از این مواجهه تصمیم گرفتیم که مراسم را در منزل برگزار کنیم. در میانه مراسم به یکباره شنیدیم که کوچه را بستهاند تا بنیصدر که آن زمان رئیسجمهور بود به منزل ما بیاید. بنیصدر هیچگاه در چنین مراسمهایی حاضر نمیشد و در هیچکدام از برنامههای قبلی شریعتی حضور نداشت اما به ناگاه در مقام رئیسجمهور با مجلس اعلام همبستگی کرد که اجازه رسمی برای برپایی نیافته است. این مراسم به خیروخوشی تمام شد. یک ماه و نیم بعد و درست یک روز قبل از 30 خرداد 60 مراسم 29 خرداد برگزار شد. این برنامه هم مجوز برپایی در شیرودی و زمین چمن دانشگاه را نیافت و باز هم در منزل برگزار شد. نمایندگان بسیاری از جنبشهای آزادیبخش در این مراسم حضور داشتند و بیانیههای مختلفی پشت تریبون خوانده میشد. زمانی که اعلامیه مجاهدین خلق افغانستان خوانده میشد، گروهی به تصور خوانده شدن بیانیه سازمان مجاهدین خلق به جمعیت و منزل ما حمله کردند و در کوچه و داخل حیاط درگیری آغاز شد. مادرم و احسان را از منزل خارج کردیم که البته احسان در خانه یکی از همسایهها شناسایی شد و کتک مفصلی هم خورد. در جریان این
درگیریها گاز اشکآور به داخل خانه پرتاب کردند که تعدد این گازها وضعیت تنفسی استاد محمدتقی شریعتی را خراب کرد و ایشان نیمهجان گوشهای افتاده بودند. به مدت نیمساعت نیروهای ناشناس مسلح جمعیت را سرکوب کردند. بعد از آرام شدن فضا اولین واکنش به این حمله از سوی سپاه پاسداران انجام شد. یک گروه به منزل ما آمدند تا عاملان حمله را شناسایی کنند. در میان این گروه یک جوان پاسدار پس از آنکه فهمید در منزل شریعتی قرار دارد و استاد محمدتقی شریعتی را به صورت نیمهجان در مقابل چشم میدید به گریه افتاد و باور اتفاق برایش سخت بود. دومین واکنش از سوی وزارت کشور صورت گرفت که چند ساعت پس از رویداد، نمایندگان آیتالله بهشتی برای برآورد خسارات وارد شده به منزل ما آمدند. تمام شیشههای خانههای اطراف شکسته بود و نمایندگان وزارت کشور گفتند که پول شیشهها را میپردازند اما در عمل چنین نشد و تمام خسارات را مادرم پرداخت کرد. فردای آن روز هم رئیس مجلس، هاشمیرفسنجانی و نمایندگان مجلس مراتب نگرانی و تعجب خود را از این رویداد اعلام کردند. ما عمدا وضعیت منزل را چند روزی به همان حالت حفظ کردیم و نکته جالب حجم کفشهایی بود که در حیاط منزل
و پس از فرار حاضرین بدون کفش باقی مانده بود. به یاد دارم که فردای حادثه استاد محمدتقی شریعتی ساعتها در میان کفشها به دنبال لنگه کفش خود بودند تا برای عیادت همسر خود که در بیمارستان بستری بود از منزل خارج شوند. باری، پس از رویداد 29 خرداد 60 پرونده شریعتی بسته شد. از سال 68 کمکم در دانشگاهها مراسمهایی به مناسبت بزرگداشت شریعتی برگزار میشد و در دهه 70 باز هم در حسینیه ارشاد مراسم بزرگداشت برای علی شریعتی برگزار شد. منبع: وبسایت علی شریعتی
دیدگاه تان را بنویسید