همشهری سرنخ: «ایزاییک اسپراگ» را همه به نام «اسکلت زنده» می شناختند. او در دوازدهم می 1841 در ماساچوست متولدشد. ایزاییک فرزند ناتانیل کفاش و زنی به نام بتسی بود. پدر و مادر او انسان هایی کاملا عادی بودند. قد ناتانیل تقریبا به یک متر و 82 سانتیمتر می رسید و نزدیک به 77 کیلوگرم وزن داشت. طول قد بتسی هم یک متر 52 سانتیمتر بود و 65 کیلوگرم وزن داشت. ایزاییک در زمان تولد نزدیک به چهار کیلوگرم وزن داشت اما دو ماهه که شد وزن او بدون دلیل شروع به کم شدن کرد. او تا یک سالگی آنقدر ضعیف شده بود که مادرش فکر می کرد پسرک زنده نخواهد ماند اما در نهایت ناباوری، ایزاییک دوباره شروع به وزن گرفتن کرد و تا 12 سالگی مثل بقیه هم سن و سال هایش رشد طبیعی داشت. ایزاییک پسر فعال و بازیگوشی شده بود که به شنا بسیار علاقه داشت اما وقتی به سن 12 سالگی رسید به طرز عجیبی دوباره وزنش کم شد. پزشکان در ابتدا معتقد بودند که شنای بیش از حد باعث پایین آمدن وزن ایزاییک شده است اما پدرش نظر دییگری داشت. او فکر می کرد که چون ایزاییک به او در کفاشی کمک می کند، کار در فضای بسته کفاشی او را لاغر کرده است، برای همین مغازه را تعطیل کرد تا ایزاییک
بتواند در هوای باز مشغول به کار شود. این تغییر هم تاثیری در وزن ایزاییک نداشت و حتی غذاهای پرچرب و داروهای پزشکان هم وزن ایزاییک را بالا نبرد. پدر و مادر این نوجوان لاغر، نزدیک به دو هزار دلار خرج پسرشان کردند تا بلکه به حالت طبیعی برگردد اما هیچ فایده ای نداشت. ایزاییک وقتی به سن 25 سالگی رسید آنقدر ضعیف بود که دیگر نمی توانست به سبزی فروشی برود و به پدرش کمک کند.
ورود به دنیای سیرک یک روز ایزاییک جوان همراه برادرش به سیرک محل نزدیک خانه شان رفت. در آنجا او دست های لاغرش را به نگبهان نشان داد و مجانی وارد سیرک شدند، درهمان روز به صاحب سیرک خبر دادند که یک مرد لاغراندام عجیب و غریب به دیدن سیرک آمده است. صاحب سیرک هم فورا خودش را به محل چادر رساند و مرد لاغری که از او صحبت می کردند را دید و به وی پیشنها داد تا با لقب «اسکلت زنده» در سیرک مشغول کار شود. ایزاییک هم با کمال میل این پیشنهاد را پذیرفت. وقتی او کار در سیرک را آغاز کرد 23 کیلوگرم وزن و یک متر و 52 سانتیمتر قد داشت اما به اندازه دو مرد با قد و وزن متوسط غذا می خورد. کار در سیرک برای ایزاییک بسیار راحت بود و او بدون اینکه به بدن لاغر خود فشاری وارد کند می توانست به راحتی درآمد هنگفتی داشته باشد. او پس از همکاری با سیرک «تورس آمریکن»، نامه ای به «پی تی بارنوم» نوشت و از او خواست تا جایی در این سیرک مشهور به او بدهد. به این ترتیب ایزاییک وارد سیرک بارنوم شد.
ایزاییک آزمایش می شود سال 1868 بسیاری از پزشکان بوستون به ایزاییک پیشنهاد دادند تا او را مورد معاینه قرار دهند. یکی از این پزشکان هلمز نام داشت. او پس از انجام معاینات لازم و بررسی وضعیت اسکلت زنده، بیماری او را «لاغری ماهیچه ای پیش رونده» تشخیص داد. هر چند نام بیماری مشخص بود اما پزشکان نتوانستند علت آن را تشخیص دهند، در این بین، بعضی از پزشکان بر این باور بودند که با گذشت زمان، ایزاییک کاملا لاغر خواهد شد و جز پوست و استخوان چیزی از وی باقی نخواهد ماند. زندگی خانوادگی مرد اسکلت نما ایزاییک در زندگی خصوصی اش دو بار ازدواج کرد. اولین بار در سال 1867، با زنی به نام «تامار» که 10 سال از خودش جوان تر بود ازدواج کرد، بین سال های 1868 تا 1872 آنها صاحب سه پسر به نام های آلفونزو، لورنزو و ادموند شدند که همگی آنها برخلاف پدرشان، قوی هیکل و سالم بودند. سال 1882، سلامت جسمانی ایزاییک رو به تحلیل رفت و مرد بیچاره برای تامین مخارج زندگی اش مجبور شد طی توافقی مکتوب، جسدش را به قیمت هزار دلار پس از مرگ به دانشگاه پزشکی هاروارد بفروشد، در همین زمان بود که او از همسر اول خود جدا شده و با زن دیگری به نام مینی تامسون
آشنا شد. وقتی ایزاییک و مینی با یکدیگر ازدواج کردند، همه آنها را به نام آقای «اسکلت زنده و همسرش» می شناختند. سه سال از ازدواج دوم ایزاییک می گذشت و او روز به روز بیشتر سلامتی خود را از دست می داد تا اینکه پزشکان به وی گفتند شش ماه بیشتر زنده نمی ماند، با اینحال اسکلت زنده به اجرای نمایش هایش همچنان ادامه می داد. روز ششم ژانویه 1887، با وجود اینکه او بسیار بیمار بود، در بوستون به روی صحنه رفت. او در پایان نمایش سخنرانی کرد و گفت: «به من دیگر اسکلت زنده نگویید، مرا اسکلت مرده صدا بزنید.» چند روز بعد ایزاییک در خانه اش در کنار همسرش از دنیا رفت.
دیدگاه تان را بنویسید