صیدماهی باماهیتابه+عکس
ماهیتابه یا به زبان خودشان «مَنجِل» را کف دریا کار گذاشته و تا ماهیها دام را پاره نکردهاند، باید سراغشان برود. نفسی حبس میکند و...
سایت گروه مجلات همشهری: ماهیتابه یا به زبان خودشان «مَنجِل» را کف دریا کار گذاشته و تا ماهیها دام را پاره نکردهاند، باید سراغشان برود. نفسی حبس میکند و برمیگردد زیر آب؛ همانجا که ماهیها در دام افتادهاند. هرچند رسم دریا تور و لنج است و قایق، اما «مَنجِلی» یا ماهیگیری با ماهیتابه در سواحل جزیره قشم یک استثناست. ماهیتابه یا به زبان خودشان «مَنجِل» را کف دریا کار گذاشته و تا ماهیها دام را پاره نکردهاند، باید سراغشان برود. نفسی حبس میکند و برمیگردد زیر آب؛ همانجا که ماهیها در دام افتادهاند. هرچند رسم دریا تور و لنج است و قایق، اما «مَنجِلی» یا ماهیگیری با ماهیتابه در سواحل جزیره قشم یک استثناست. روزگاری، ماهیگیرانی که در روزهای توفانی امکان رفتن به دریا نداشتند، برای آنکه سفرهشان بیروزی نماند، در ساحل کمعمق اینطور ماهی میگرفتند؛ با سادهترین ابزار و دمدستترین شیوه اما نه به سادگی که با فوت و فن خاص کاربلدش. کسی در قشم سابقه صید با ماهیتابه را نمیداند؛ هرکس که بلد است از پدرش یاد گرفته و احتمالا خودش به فرزندش یاد خواهد داد، بدون آنکه بخواهد چون دیگر از روزگاری که این شیوه ماهیگیری فقط برای امرارمعاش بوده گذشته و حالا بیشتر با آن تفریح میکنند.
نه از چوب ماهیگیری خبری هست و نه از تور و گَرگور(نوعی تور ماهیگیری). هرکدامشان ماهیتابه و قابلمهای زیر بغل زدهاند و به سمت ساحل راهافتادهاند؛ میخواهند ماهی بگیرند. اواخر تابستان و تمام پاییز، ساحل شهرستان قشم پر میشود از ماهیگیران جوان که هر کدام با دیگ، ماهیتابه یا ظرفی در دست، دلشان را به دریا میزنند تا ماهیهای نزدیک به ساحل را صید کنند؛ عموما هم ماهی «گاریز». بیشتر به یک فراخوان آشپزی شباهت دارد تا یک برنامه ماهیگیری. چند نفری روی ساحل ماسهای تجهیزات ماهیگیری را آماده میکنند و چندتای دیگر هم غوص آخر را زدهاند و از ساحل فقط کف پایشان پیداست. اشعههای آفتاب که روی موجها عمود میشوند و دریا جانی میگیرد، وقت کندن لباسهاست. باید دل را برای صید به دریا زد. به ساحل بزن صیاد «منجلی فقط اینجاست، تو قشم. تو تمام جنوب بگردی اینطور ماهیگیری نمیبینی که ما میگیریم.» عباس یاریپور یکی از همان جوانهایی است که برای صید به ساحل آمدهاند. یک چشمش اینجاست و چشم دیگرش به دریا که یک وقت از دوستان ماهیگیرش عقب نماند. اما احترام مهمانبودنمان را میکند، میایستد و باز هم جواب سوالهایمان را میدهد؛ «قدیمها دریا که توفانی میشد، نمیشد با لنج و قایق به دریا رفت. بیکار هم که نمیشد نشست. همینجا، در چندمتری ساحل با قابلمه و ماهیتابه ماهی میگرفتند.» از اسم این نوع صید که بپرسیم معلوم میشود از جای دوری نیامده؛ «ما به دیگ و قابلمه، منجلی میگوییم و بههمین خاطر اسمش روی صید هم مانده.» گرچه زمانی این شیوه صید، راهی برای معیشت بود اما امروز این شیوه فقط شیوهای برای پرکردن سفرهها نیست؛ جوانها، هم با آن تفریح میکنند و هم قدرتنمایی. مردان جوان با هم رقابت دارند که چه کسی میتواند دامش را در جایی عمیقتر کار بگذارد، بیشتر نفس نگه دارد و صید بیشتری کند. صیدی که این ماهیگیرها قرار است به ساحل بیاورند، همهاش هم بستگی به قدرت ماهیگیر و بخشش دریا ندارد، به تجهیزات ماهیگیر هم ربط دارد. ماهیگیرهایی که تجهیزاتشان را بهتر روبهراه میکنند، احتمالا دستپرتر هم برمیگردند؛ «عمیقتر که بروی، احتمالا ماهیهای بزرگتری میآیند اما اندازه منجلی، چیزی که تویش میریزی و خلاصه همهچیزش مهم است.» این را که میگوید کیسه آرد، نایلون و کشی را که توی بغلش گرفته میریزد روی زمین کنار ماهیتابهاش و چهارزانو روی ماسهها مینشیند. با آنکه اینجا همه با هم رقیبند اما برای آمادهکردن این دام به همدیگر کمک هم میکنند. یکی ماهیتابه را محکم دستش میگیرد و آن یکی نایلون را مثل یک در شیشهای روی ظرف سفت میکند و با کش محکم میبندد. یاریپور که از سفتشدن در ماهیتابهاش مطمئن شده، با انگشت یک سوراخ بزرگ وسط نایلون درست میکند، بهاندازهای که بشود چهار انگشت را از این منفذ داخل ماهیتابه کرد؛ «اگر سوراخ خیلی بزرگ شود، ماهیهایی که داخل ظرف میروند، راحت بیرون میآیند. اگر خیلی هم کوچک باشد که اصلا به درد نمیخورد، جنس نایلون هم باید سفت باشد که ماهی نتواند پارهاش کند.» دام دیگر تقریبا آماده است و فقط باید طعمه کار گذاشت، مثل همان نقشی که یک کرم در قلاب ماهیگیری بازی میکند.
از کیسه یک مشت آرد برمیدارد و با انگشت داخل ظرف میکند و میخندد؛ «زیر آب بوی آرد، ماهی را هرجا که باشد، میآورد دم منجلی؛ میخواهد بیشتر بخورد که میرود داخل ظرف و دیگر گیر میافتد.» یاریپور میگوید که بعضی از بچهها برای آنکه در آرد صرفهجویی کنند، گچ سفید هم قاتی آرد میکنند، چون همان یک ذره آرد هم بویش را زیر آب پخش میکنم، اما خودش هیچوقت این کار را نمیکند: «ناسلامتی قرار است بعدش همین ماهیها را خودمان بخوریم، نمیخواهم که سنگ کلیه بگیرم.» دیگر همهچیز برای ماهیگیری آماده است، ماهیتابه را برمیدارد و مثل جوانهای دیگر به سمت دریا خیز برمیدارد.
صید مبارک «تا 40 کیلو هم اینطوری ماهی گرفتهایم.» این را پسربچهای میگوید که کمی آن طرفتر روی ماسهها نشسته و منتظر است تا به وقتش کف دریا برود و ظرف پر از ماهی را بیاورد بیرون. باید صید پربرکتی باشد که در عرض سه، چهار ساعت میشود 40-30 کیلو ماهی گرفت؛ آن هم ماهیهای گاریزی که طولشان از هفت، هشت سانتیمتر بیشتر نیست. قبل از آنکه به دریا برود، بلند میگوید: «اگر آدم زورش میرسید که منجلی بزرگتر ببرد که تازه بیشتر از این هم صید میکردیم. دیگ وقتی پر از ماهی میشود، زیر دریا خیلی سنگین است. تازه باید وقت بالا آوردن دستمان را روی سوراخ بگذاریم تا ماهیها در نروند و این،کارمان را سختتر هم میکند.» هربار که ماهیتابه و دیگها را زیر آب میگذارند، تقریبا ده دقیقهای باید روی ساحل منتظر شوند تا ظرف پر از ماهی شود. عباس برای چندمین بار از زیر آب میآید بیرون اما اینبار که برمیگردد ماهیتابهاش را سفت به شکمش چسبانده و به سختی از آب جدا میشود، مخصوصا اینکه دریا موج هم دارد. ماهیها را که روی شن خالی میکند، تازه میفهمیم که نایلونی که دور ظرف پیچده بود، پاره شده و از زیر آب ماهیتابه را روی شکمش آورده؛ نفسنفس میزند؛ «نمیدانید یک گاریز بود، سه برابر این معمولیها. تا بگیرمش نصف نایلون را هم پاره کرد و در رفت. خیلی حیف شد.» میپرسم که زیر آب از کجا میفهمید ظرف، ماهی دارد یا نه، چون داخلش پر از آرد است: «آدم میفهمد بالاخره اما میشود انگشت را زیر نایلون گرداند تا فهمید که آن زیر چه خبر است.» عباس یاریپور خیلی پُرنفس است که میتواند آنقدر پایین برود که چنین ماهیهایی به تورش بخورد. ماهیتابه و ظرفها از فاصله نیممتری ساحل شروع میشود و جوانهایی مثل عباس تا سه، چهار متر را هم در رکورد خودشان دارند. به قول عباس در این چند سال ماهی کم شده و هرقدر هم جلوتر بروند باز هم چندان تفاوتی ندارد اما حرفهای پدربزرگش یادش هست که ساحل قشم روزهایی داشته که برای گرفتن ماهی نیازی به این همه تجهیزات و نایلون و کش نبوده، با یک سبد یا دیگ به ساحل میآمدند و بیشتر از امروز ماهی میگرفتند. انگار دریای سالهای دور حتی در روزهای نامهربانیاش با قایقداران، بخشندهتر از امروز بوده است.
پیرمرد و دریا «آنقدر دریا ماهی داشت که میشد در ساحل با دست هم ماهی گرفت.» ناخدا «اسماعیل هرمزی» زیر سایبان دورتر از ساحل نشسته و جوانهایی را تماشا میکند که مدام داخل دریا شیرجه میزنند و باز روی ساحل به انتظار مینشینند. لبخند میزند و یاد روزهای پربرکت ساحل قشم میکند؛ «پاییز دیگر آب، آرام نبود و نمیشد دریا رفت. آن موقع قایق موتوری نبود، هرچه بود «حوری» بود؛ یکجور قایقهای چوبی که برای ماهیگیرها بود. یادم هست پدربزرگم و بقیه ماهیگیرها منجلیها را به آب میانداختند، تا ماهیهای نزدیک ساحل را بگیرند.» خودش میگوید از کسی یاد نگرفته و فقط با پدربزرگ و پدرش به ساحل میرفته؛ «همانجا دیدم بقیه چه کار میکنند، بعدا هم خودم همانکار را کردم.» اما آنطور که از حرفهای ناخدا هرمزی معلوم است آن زمان نیازی به این تجهیزات نبود؛ یک سبد و قابلمه هم کافی بود. اگر میخواستند هم در دیگ را ببندند با پارچه اینکار را میکردند؛ «آنموقع که آرد نبود، یک ذره پارچه را پاره میکردیم و نان داخل سبد میریختیم. پاییز هزارها هزار ماهی میآمد. اگر هم میخواستیم، میرفتیم منجی را میگذاشتیم کف دریا، البته نه جای خیلی گود.» همان زمان هم منجلی برای ماهیگیرهای کنار ساحل تفریحی هم بوده، برای روزهای بیکاری؛ «کوچک بودم، یک ماهیتابه داشتم. پدرم با خودش مرا هم به ساحل میبرد، یک ماهی کوچک که میگرفتم، آنقدر خوشحال میشدم که انگار نهنگ گرفتهام.» ناخدا هرمزی تنها کسی نیست که در کودکی ماهیگیری با منجلی را یاد گرفته. او حالا امانتداری میکند و این سنت قشمیها را به هرکس که بخواهد یاد میدهد. ناخدا قشمی هم که ریشهایش سفید شده و روزها را در ساحل و کنار ناخدا هرمزی و بقیه میگذراند هم همینطور است. او روزهای خوش این نوع ماهیگیری را خوب یادش هست، مخصوصا آن روزی را که منجلی یکی از دوستانش را از زیر آب بیرون میآورد؛ «مال پسرداییام بود، زود هم فهمید. همان وسط آب میخواست منجلی را از من بگیرد که پارچه منجلیاش باز شد و همه ماهیها ریخت توی دریا.» میگوید که ماهیگیری با منجلی بهنظر راحت است ولی نفس میخواهد. بعد از سه، چهار ساعت ماهیگیری جانی به تن آدم نمیماند: «کار راحتی نیست، باید با کم و زیاد روزی کنار بیایید؛ مخصوصا این سالها که یک روز ماهی هست و یک روز نیست.» ناخدا هرمزی که سن و سالش بیشتر هم هست، کباب گاریزها را خوب یادش میآید؛ روزهایی که از ظهر میگذشت و خوردن کباب از همهچیز بیشتر میچسبید؛ «دیگر نمیبینم جوانها دم ساحل ماهی بخورند، شاید ماهی کم شده. آن وقتها ماهی را برشته میکردیم یا در آتش میانداختیم و همان لب ساحل میخوردیم.» رسم کباب ماهی هنوز هم پابرجاست اما جوانترها یا برای شبنشینیها میبرند یا اگر صید زیادتر از خوراکشان باشد، همان جا لب ساحل میفروشند. گاهی هم ماهیها را به بازار میبرند اما کیفِ خوردن ماهی گاریز دور هم است و کنار آتش. کباب ماهی «پنج نفر که دور آتش بنشینند، راحت30ـ 20 کیلو گاریز کبابی را میخورند.» عباس یاریپور میگوید ذوق روزهای پنجشنبه برای منجلی است، برای شبنشینیهای دور آتش که خواهرش و بچههایش مهمان آنها هستند. به همینخاطر برخلاف دوستانش که بعضیها همانجا و لب ساحل ماهی را میفروشند یا به بازار میبرند، همه صیدش را خانه میآورد. پی حرفش را میگیرد؛ «تازه مگر چقدر گاریز را میخرند، کیلویی 2هزار تومان. به خانه که بیاورم مادر و خواهرهایم هم میتوانند ماهی برشته بخورند.» سهم زنان جزیره از صید ماهی منجلی همین ماهیهایی است که مردهای خانه خودشان صید میکنند یا از بازار میخرند. اگر در بچگی هم این شکل صید را یاد گرفته باشند، در بزرگسالی اما، دیگر طعم هیجان را نمیتوانند بچشند و باید قناعت کنند به همین ماهی برشتههای دورهمی یا قلیهماهیهایی که برای بقیه از این ماهیها میپزنند؛ مثل قلیهماهیهایی که مادر یاریپور گاهی از همین گاریزهای صیدی در خانه میپزد؛ «بچهها بیشتر ماهی برشته دوست دارند و خودشان هم دور آتش درستش میکنند. میشود قلیهماهی هم درست کرد اما چون گاریز تیغ ریز زیاد دارد تا نوههایم کوچک هستند، درست نمیکنم.» بساط ماهی برشته را خود عباس به راه میکند. یک حلبی خالی روغن برمیدارد و روی آتش میگذارد؛ داغ که شد دیگر مثل یک ماهیتابه است. البته بعدش دیگر زحمت شستن ماهیتابه دودی با مادرش نیست و میشود آن را دور انداخت. جای مزه ماهی گاریز کبابی یا به قول قشمیها برشته را چیز دیگری پر نمیکند؛ مخصوصا اینکه با منجلی هم گرفته شده باشد، چون گاریز فقط با منجلی صید نمیشود، با تور و مُشتا هم صید میشود. پدربزرگ بشارتی ماهیگیر بوده و به همینخاطر مادرش راه و رسمهای صید منجلی را خوب میداند؛ «مُشتا تور و پارچهای است که به چوبهای کنار ساحل میبندند و با جزر و مد آب، ماهیها به آنگیر میکنند. گاریزهایی را که این طور بگیرند، خوشمزه نمیشود، چون ماهی به گل میافتد یا خیلی در تور دست و پا میزند و میمیرد. طعم ماهیای که با منجلی گرفته شود، یک چیز دیگر است.» اما ماهی گاریزهای ساحل قشم تنها در پاییز است که خوردن دارند و طعمشان در خاطر میماند؛ زمستان که برسد وقت تخمگذاری گاریزهاست و به قول قشمیها «دیگر خوردن ندارد»
دیدگاه تان را بنویسید