خنده‌هایمان را مدیون او هستیم

کد خبر: 131134

پیرمرد از پله‌های سالن «کداک تیاتر» بالا رفت. سال 2004 بود. 82 سال داشت و بیش از 40 سال از عمرش را وقف سینما کرده بود.

پیرمرد از پله‌های سالن «کداک تیاتر» بالا رفت. سال 2004 بود. 82 سال داشت و بیش از 40 سال از عمرش را وقف سینما کرده بود. دستان او تا به حال تندیس اسکار را از آن خود ندیده بودند؛ اما امشب شب او بود. اسکار افتخاری به خاطر یک عمر فعالیت هنری. بله او واقعا هنرمند بود. علاوه بر کمدی‌هایی که ساخت و بازی کرد، باعث و بانی خلق یکی از محبوب‌ترین پلنگ‌های دنیا، «پلنگ صورتی»هم بود. «بلیک» در خانواده‌ای سینماگر متولد شد. پدر او از مدیران تولید هالیوود وپدربزرگ‌اش کارگردان سینمای صامت، «جی گوردون ادواردز»بود. او پنج فرزند داشت که از میان آنها پسرش«جئوفری» فیلمنامه‌نویس و دخترش «جنیفر» هنرپیشه سینماست. «جولی اندروز» (ستاره فیلم‌های«مری پاپینز» و «آوای موسیقی») همسر او بود که در چند فیلم او از جمله«اس او بی»، «ویکتور و ویکتوریا» و «این زندگیست» بازی کرده است. زندگی هنری ادواردز با بازیگری نقش‌های فرعی سینما شروع شد. اما مدتی بعد او احساس کرد که این کار او را از زندگیش راضی نمی‌کند. او توقع بیشتری از خود داشت، برای همین شروع کرد به نوشتن فیلمنامه و رفت سراغ ساختن نمایش‌های رادیویی کمدی. کم‌کم در کارش پیشرفت کرد و برنامه‌هایش پرطرفدار شدند. جنس شوخی او مردم آن زمان را به راحتی می‌خنداند. در اواخر دهه 40میلادی سریال تلویزیونی «پیتر گان» و بعدها «آقای خوشبخت» را نوشت و کارگردانی کرد و در اواسط دهه 50 میلادی به کارگردانی فیلم علاقه‌مند شد. اینجا فصل جدید از زندگی هنری «ادواردز» بود. تماشاگر در مشت او بود اولین فیلم کمدی و پرفروش «بلیک ادواردز» در هالیوود، «عملیات پتیکوت» نام داشت. زمان فیلم مربوط به جنگ جهانی دوم بود. تمام ماجراهای خنده‌دار فیلم در یک زیردریایی جنگی اتفاق می‌افتاد. دوستاره معروف آن دوران هالیوود «کری گرانت» و «تونی کورتیس» در فیلم بازی می‌کردند. «عملیات پیتکوت» تماشاگران را راضی کرد و استقبال زیادی از آن شد. «ادواردز»کم کم جای خود را در سینمای کمدی محکم می‌کرد. او پس از چندین کار یکی از سینماگران مولف به حساب می‌آمد که پای کارهایش امضای شخصی خودش را داشت. کمدی‌های او مخصوص به خودش بودند. جنس طنز و شوخی‌های او دیگر برای همه شناخته شده بود و با دیدن کارهایش به راحتی می‌توان فهمید که کار، کار «ادواردز» است. سال 1961، او 38 سال داشت و در آستانه 40 سالگی به سر می‌برد. همین جا بود که ساختن فیلم «صبحانه در تیفانی» نقطه عطف زندگی هنری او را رقم زد. صبحانه در تیفانی و دروازه‌های موفقیت صبحانه در تیفانی قصه زندگی دختر جوانی به نام «هالی گولایتلی» است که به تنهایی زندگی می‌کند. هالی دختری ساده، زیبا و سرکش است که در ۱۵ سالگی ازدواج می‌کند ولی پس از مدت کوتاهی به قصد بازیگری فیلم، همسرش را ترک می‌کند و به هالیوود می‌رود، اما روح یاغی او راضی نمی‌شود و برای همین در آنجا هم ماندگار نمی‌شود و راهی نیویورک می‌شود. آشنایی هالی با نویسنده جوانی به نام«پل وارجک»باعث دگرگونی زندگی پل و هالی می‌شود. این فیلم با اینکه اثری رمانتیک به حساب می‌آمد اما برای آن زمان به شدت پیچیده و نو بود. کاراکتر هالی در ادامه تیپی از زنان سرکش مانند «اسکارلت اوهارا» (بربادرفته) بود. هالی به هیچ کس اعتماد ندارد. دیگران برایش مهم نیستند. او در‌بند روابط و ادا اصول‌های هنری و روشنفکرانه است که به تازگی با آنها مواجه شده است. اما پل کاملا با او متفاوت است؛ آدمی درون‌گرا و خجالتی. شاید اگر امروز این فیلم را ببینید به اندازه تماشاگران آمریکایی آن سال‌ها نخندید و راضی نشوید. اما فراموش نکنید که فیلم‌های«ادواردز» به همان اندازه که می‌توانند همه فهم و جهانی باشند، دارای شوخی‌های بومی است و همچنین با سبک زندگی آمریکایی عصر خودش بازی می‌کند. «آدری هپبورن» برای بازی در این فیلم جایزه اسکار بهترین بازیگر زن سال را گرفت و«هنری منچینی» آهنگساز زبردست (که بعدها موسیقی شاهکار پلنگ صورتی را ساخت) هم برای ساختن موسیقی متن و همکاری با «جانی مرسر» در ساختن ترانه معروف «مون ریور» دراین فیلم دو جایزه اسکار را از آن خود کرد. «صبحانه در تیفانی» بر اساس کتابی به نویسندگی «ترومن کاپوتی» نوشته شده بود. از خنده تا ترس اما بلیک ادواردز باز هم به موفقیت‌هایش راضی نبود. او دست به تجربه‌های متفاوتی می‌زد. یکی از تجربه‌های جدید او ساختن فیلم‌های ترسناک «تجربه ترس» و «روزهای شراب و گل سرخ» بود که «جک لمون» و«لی رمیک» در آن بازی می‌کردند. در سال ١٩٦٢ او به کارگردانی با تجربه که سبکی چند سویه و خلاقانه داشت تبدیل شد. البته «ادواردز» همیشه منتقدان خود را داشت. بسیاری اگرچه او را به عنوان فیلمسازی موفق در گیشه قبول داشتند اما طنزهایش را به شدت سطحی و پوچ می‌خواندند و رمانتیک‌هایش را لوس و بیش از حد سانتی‌مانتال می‌پنداشتند. برای بسیاری از منتقدان آن زمان «ادوارد» بیش از یک سرگرمی‌ساز به حساب نمی‌آمد. اما او در عین حال طرفداران و تحسین‌کنندگان سرسخت خود را هم داشت. منتقدان زیاد دیگری در این سوی صف وجود داشتند که او را کمدینی مدرن می‌دانستند که با به استهزا کشیدن فرهنگ و سبک زندگی آمریکایی، انتقادهای هنرمندانه‌ای را از آنها انجام می‌دهد. پلنگ صورتی از کجا آمد؟ فیلم‌های کلاسیک و پرطرفدار «بلیک ادواردز» چون «پلنگ صورتی» و «تیری در تاریکی» با شرکت پیتر سلرز هردو در سال ١٩٦٤ به روی پرده سینما آمدند. ابتدا قرار بود «پیتر یوستینوف»، بازیگر سرشناس تئاتر و سینمای انگلیس، نقش بازرس کلوزو را در فیلم پلنگ صورتی بازی کند، ولی پس از آنکه او این نقش را رد کرد، نقش به پیتر سلرز رسید. پیتر سلرز در این فیلم‌ها نقش یک پلیس فرانسوی به نام «کلوزو» را بازی می‌کند. نوع سبک و سیاق کارگردانی بلیک در این فیلم‌ها توانست حرفه کارگردانی او رابه عنوان یک استاد مدرن کمدی محکم کند. او دیگر واقعا استاد مسلم نمایش صحنه‌های خنده‌آور همراه با شوخی‌های کلامی و حرکتی شده بود. فیلم‌های «پلنگ صورتی»ادواردز با موفقیت و توجه شگفت‌انگیزی مواجه شدند اما این همه ماجرا نبود. بلیک برای فیلمش احتیاج به تیتراژ خلاقانه‌ای داشت. او تصمیم گرفت که این تیتراژ را به صورت انیمیشن کار کند. اما برای توضیح کامل بهتر است کمی به عقب برگردیم. اوایل دهه ۱۹۶۰دو نفر به نام‌های«فریز فرلنگ» و «دیوید دپاتی» شرکتی سینمایی به نام «دپاتی و فرلنگ اینترپرایزز» را تاسیس کردند. کار آنها تهیه‌کنندگی فیلم و انیمیشن بود و به همین دلیل آنها انیماتورهای خلاق زیادی را زیردست داشتند. همه چیز از همان جا شروع شد که«بلیک ادواردز» رفت سراغ این کمپانی و به دپاتی پیشنهاد کرد برای شخصیت پلنگ صورتی طرحی کارتونی خلق کنند که بتواند در تیتراژ فیلمش از آن استفاده کند. پلنگ صورتی نام الماس مسروقه فیلم بود. دپاتی و دستیارانش نزدیک به ۱۰۰ طرح برای کاراکتر پلنگ صورتی اتود زدند و عاقبت شخصی به نام «هالی پرات» توانست کاراکتری را خلق کند که همه آن را دوست داشتند و تایید کردند. همین پلنگ لاغر اندام صورتی رنگی که ما امروز می‌شناسیم. مهمانی بزرگ برای خندیدن ادواردز سال‌ها پیش به نشریه ورایتی چاپ هالیوود گفته بود: «من اگر نمی‌توانستم به دردهای زندگی از دیدگاهی کمدی نگاه کنم، هرگز قادرنبودم به این زندگی ادامه بدهم. بنا براین هرچیزی را که روی پرده سینما به نمایش می‌گذارم درواقع همان چیزهایی است که در زندگی واقعی به سر خودم آمده یا شاید هم برداشت‌های خنده‌آوری از این وقایع است که به این شکل منعکس شده است.» «پارتی» یکی از مهمترین آثار «ادواردز»بود که به خوبی این جمله او را شرح می‌دهد. این فیلم ماجرای یک سیاهی لشگر هندی‌تبار است که تصادفا به میهمانی پرزرق و برق یک تهیه‌کننده معروف هالیوود دعوت می‌شود (باز هم پیتر سلرز نقش اول این فیلم را بازی کرد). فیلم فضای دیوانه‌وار و البته خنده‌داری دارد. صحنه‌های فیلم با لباس‌های بالماسکه حیوانات حتی به سمت فضای مالیخولیایی پیش می‌رود و اگر چه ممکن است امروز با تماشایش از خنده روده‌بر نشویم اما قطعا از تماشای یک بار آن هم پشیمان نمی‌شویم. این فیلم کاملا ماجرایی واقعی دارد که فقط همه واقعیت‌هایش خنده‌دار و کمی اغراق‌آمیز هستند. حال و هوای فیلم شباهت طنزآلودی به «قاعده بازی» ژان رنوار دارد. اگر چه سطح و عمق آن قابل قیاس با فیلم بزرگی مثل«قاعده بازی» نیست اما می‌توان «پارتی» را نسخه‌ای هالیوودی و هجو آلود و سبکی از این فیلم به حساب آورد. دشمن کمپانی‌های بزرگ البته همه فیلم‌های «بلیک ادواردز» با موفقیت گیشه همراه نبود. فیلم «دارلینگ لی لی» محصول سال ١٩٧٠ داستانی با تم جاسوسی دارد و وقایع آن در دوران جنگ جهانی اول اتفاق می‌افتد. «دارلینگ لی لی» نخستین تجربه همکاری هنری بین «ادواردز» و همسرش «جولی اندروز» بود که با استقبال چندانی مواجه نشد. این اتفاق همزمان با دورانی است که «بلیک ادواردز» برای جلوگیری از دخالت‌های مدیران استودیوهای فیلمسازی هالیوود در روند پروسه فیلمسازی به جنگ با کمپانی‌هایی چون «مترو گلدوین مایر» و «پارامونت» می‌رود. «ادواردز» تلاش‌های زیادی در این مسیر کرد و اگر چه مجبور بود گاه‌گاهی با دشمنی‌های بزرگان هالیوود دست و پنجه نرم کند و موانع زیادی را پشت سر بگذارد با این وجود پیه همه سختی‌ها را به تن مالید و بالاخره توانست با پیگیری‌های مداوم حق کنترل هنری آثار سینمایی را برای خالق اثر، کارگردان و فیلمنامه‌نویس حفظ کند. او برای همین درمیان خیلی از دست‌اندرکاران صنعت سینما و همکارانش احترام خاصی پیدا کرد. درگیری‌های همیشگی او با هالیوود باعث شد که در دهه 70، پنج سال را در اروپا سپری کند و البته همین امر منجر به این شد که شهرت او در میان مردم به خطر بیفتد. «بلیک ادواردز» به خاطر سری فیلم‌های «پلنگ صورتی» عنوان «استاد کمدی‌های روشنفکرانه» را از سوی منتقدان دریافت کرد. او نهایتا در سال 1981 فن آخر را به زرق و برق‌های کمپانی‌های فیلمسازی هالیوود زد. او با ساخت فیلم «اس او بی»ماجرای اختلافات و سروکله زدن‌های خود را با استودیوهای فیلمسازی هالیوود به باد سخره کشید. این فیلم باعث شد که دل همه منتقدان سرسخت نظام فیلمسازی هالیوود خنک شود و همگی دلی از عزا در بیاورند.

۰

دیدگاه تان را بنویسید

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد

    نیازمندیها

    تازه های سایت

    سایر رسانه ها

      تمامی اخبار این باکس توسط پلتفرم پلیکان به صورت خودکار در این سایت قرار گرفته و سایت فردانیوز هیچگونه مسئولیتی در خصوص محتوای آن به عهده ندارد