تقی ارغوانی رفت تا آب در دل مردم تکان نخورد
سرمای زمستان گاهی تا مغز استخوان هم میرود اما سردی فقدان «رفیق» تمام تار و پود انسان را از هم میگسلد؛ رفیقی که حداقل در موکبی به نام «علیبنموسیالرضا(ع)»، خاک پای زائران امام حسین(ع) را توتیای چشمانمان میکردیم.
روزنامه جوان؛ محسن پیرهادی*: با اینکه «تقی» خیلی پراکنده کار بود اما ذوقش برای رسیدن به حرم مولا بالا بود. دوربین کاروان بر گردن او بود اما ذوق زایدالوصف او، باعث شد تا در کربلا او را نیابیم و در حرم او را ببینیم. پس از اربعین هم ما را در تهران رها کرد و رفت تا مدافع حرم باشد و آتش درونش در ارادت به خاندان مکرم پیامبر(ص) را با شهادتش فرو نشاند. در موکب «علیبنموسیالرضا(ع)» هم بود مستندسازی میکرد تا قطرهای از دریای عشق خادمین و زائران را در قاب تصویر بیاورد. نمیدانم آن همه خاطره و روایت از «شهید تقی ارغوانی» را چگونه در خاطرم مرور کنم؛ خاطراتی را که هر لحظهای غم از عالم را به دلیل فقدانش بر دلم مینشاند. «تقی» معاون عملیات یکی از حوزههای بسیج شهرداری و در موکب مستندساز جمع بود. حدود ساعت 2 بامداد بود. لوله آب ترکید و آب داشت به محل اسکان زوار نزدیک میشد. صحنه مطلوبی نبود. نیمهشب هم بود، اگر کاری نمیکردیم در هوای سرد شبهای جاده نجف- کربلا، مرد و زن، کودک و جوان آواره میشدند. بچههای عملیات دست به کار شدند. تقی مثل همیشه دست به ابزار بود. ابزارش همان دوربین بود. با کوچکترین صدا خودش را کنار بچهها میرساند. اول با دوربینش عکس و فیلم از کار بچهها تهیه کرد و بعد به آنان پیوست و مشکل را حل کردند. عذرخواهی کردیم که بیدارش کرده بودیم؛ «شهید تقی ارغوانی» لبخندی زد و گفت: «عکاسی در موکب، وظیفه است و شب و روز هم نداره. میخوام زحمت خادمها رو به قاب تصویر بنشانم.» ماجرای خطرکردن او برای تصویر کامل از موکب با بستن دو نردبان هم از جمله شجاعتها و پراکنده کاریهایی بود که در جای دیگر آن را روایت خواهم کرد. تردید ندارم «تقی» ما در پیاده روی ام در اربعین، مجوز حضور در میان مدافعین حرم را گرفته بود. مجوزی که او باید چند هفته بعد به عراق و سوریه میرفت تا از مرزهای ارضی و اعتقادی ما پاسداری کند. گویی برایش خاک و سرزمین به این مرزهای جغرافیایی نبود، برای او مرز انسانیت بود، آنگاه که میدیدی همان محبتی را به مردم و کودکان هم وطنمان داشت، همان را نثار مردم و کودکان عراقی و سوری میکرد که به چشمان خود آن را دیدم و بعد تا پای جان مایه گذاشت. برخلاف مردم کرمانشاه، کردستان و سایر استانهای غربی که شجاعانه و دلیرانه از کشور جان و مال خود را گذاشتهاند که سند روشن آن هشت سال دفاع مقدس است اما خانوادهای را میشناسم که بعد از شنیدن نام «داعش» منزل خود را در یکی از این استانها فروختند و به استانی در مرکز کشور کوچ کردند. کاش آن خانواده «شهید تقی ارغوانی»، «شهید همدانی» و... را قبل از کوچ میدیدند تا این شهیدان برایشان بگویند که شما در خانه و شهر خود بمانید که ما در عراق و سوریه میجنگیم تا در ایران، تهران، کرمانشاه و... آب در دل شما تکان نخورد. * عضو هیئت رئیسه شورای شهر و مسئول سازمان بسیج شهرداری
دیدگاه تان را بنویسید