روایت نمایندگان آمریکا و انگلیس از روز فرار شاه
رابرت هایزر روایت میکند: جمعیت زیادی در خیابانهای سراسر شهر جمع شده بود و زمانی که شاه رفت گویی تیر شروع مسابقه شلیک شده است.
خبرگزاری فارس: فردا ۲۶ دی سالروز خروج محمدرضا شاه پهلوی از کشور در سال ۱۳۵۷ است. به همین مناسبت پایگاه اطلاعرسانی مرکز اسناد انقلاب اسلامی به بازخوانی خاطرات ویلیام سولیوان آخرین سفیر امریکا در ایران، رابرت هایزر ژنرال امریکایی و آنتونی پارسونز سفیر انگلیس از این روز کرده است:
روز ۲۶ دیماه ۱۳۵۷، محمدرضا پهلوی به همراه فرح برای همیشه ایران را ترک کرد. ساعتی نگذشت که با اعلام خبر فرار شاه، ایران سراسر جشن و شادی شد. خاطرات سفرا و فرستادگان امریکا و انگلیس از فرار محمدرضا پهلوی بسیار جالب است، آنها ضمن توصیف واکنش مردم به این خبر، تصویری از حقارت شاه را نیز ثبت کردهاند.
آنچه در ادامه میخوانید، خاطرات ویلیام سولیوان آخرین سفیر امریکا در ایران، رابرت هایزر ژنرال امریکایی و آنتونی پارسونز سفیر انگلیس، از روز فرار محمدرضا پهلوی است.
کسب تکیف ملتمسانه شاه از آمریکا
ویلیام سولیوان، آخرین سفیر امریکا در ایران، ضمن روایت خاطره خود از حقارت شاه در واپسین روزهای حضور در ایران که «ملتمسانه» از سفیر امریکا کسب تکلیف میکرد که «کجا باید بروم؟»، درباره واکنش مردم به خبر فرار شاه میگوید: «جریان عزیمت شاه بعد از ظهر همان روز از رادیو و تلویزیون ایران پخش شد و ساعتی بعد شهر تهران را غوغا و هیجان بیسابقهای فراگرفت.
کامیونها مردان جوان را سوار کرده و در خیابان تخت جمشید [آیتالله طالقانی]پیاده میکردند. جشن رفتن شاه با حرکت دستههای تظاهرکننده در خیابانها و صدای بوق خودروها و روشن کردن چراغها سه یا چهار ساعت ادامه یافت. با خروج شاه از ایران مسئولیت حکومت و اداره امور کشور به دست شاپور بختیار افتاد».
تیر شروع مسابقه شلیک شد
رابرت هایزر، ژنرال آمریکایی، مشاهدات خود از ۲۶ دیماه ۱۳۵۷ را اینچنین روایت میکند: «جمعیت زیادی در خیابانهای سراسر شهر جمع شده بود و زمانی که شاه رفت گویی تیر شروع مسابقه شلیک شده است. همه به یکباره واکنش نشان دادند. به بالکن رفتیم؛ بوقها به صدا درآمده بود، راهپیمایان بیرون ریخته بودند و همه شهر سرشار از جشن و شادی بود. حادثه غیر قابل توصیفی بود؛ جشن خودجوش مردم تا دو سه ساعت ادامه یافت و هر لحظه آهنگ آن شدیدتر میشد.
پایین کشیدن مجسمههای رضاخان و پسرش
گزارشهایی دریافت کردیم مبنی بر اینکه مردم شروع به پایین کشیدن مجسمههای شاه و خانوادهاش کردهاند. در برابر ساختمان اداره مخابرات در میدان سپاه تهران، مجسمه سوارکاری بزرگ و زیبایی از رضاشاه، پدر شاه، وجود داشت که مردم آن را واژگون کرده بودند. در طول بعد از ظهر، باخبر شدیم پنج یا شش مجسمه دیگر که چند دهه از عمرشان میگذشت، نابود شده است. آنها به طور نمادین در حال کشتن شاه بودند».
آنتونی پارسونز، سفیر انگلیس در تهران نیز، درباره اوضاع کشور بعد از فرار شاه میگوید: کابینه بختیار و برنامه دولت او در روز ۱۶ ژانویه مورد تأیید مجلس قرار گرفت و شاه و همسرش در همان روز تهران را به مقصد مصر ترک گفتند.
مردم، پایکوبان سربازان را میبوسیدند
رادیو ایران ساعت دو بعد از ظهر، خبر عزیمت شاه را اعلام کرد. من و همسرم و سایر اعضای سفارت و خانوادههایشان همه در محوطه سفارت بودیم. ناگهان تمام شهر از شادی و حس رهایی منفجر شد. اتومبیلها با صدای بوق و چراغهای روشن حرکت میکردند؛ مردم فریادزنان و پایکوبان در خیابانها بودند و سربازان را میبوسیدند. روزنامهها در تیراژ بالا با تیتر «شاه رفت» توزیع میشدند و مجسمههای شاه و پدرش را از میادین شهر پایین کشیدند. اینها وقایعی بود که من از آن بعد از ظهر طولانی و هلهله و شادمانی تمام نشدنی مردم در آن روز به یاد دارم.
مردم برای ما در سفارت دست تکان میدادند
ما جلوی درب سفارت برای تماشای شادی مردم ایستاده بودیم و مردم برای ما دست تکان میدادند و روزنامههایی را که عنوان «شاه رفت» بر روی آنها نقش بسته بود به ما میدادند. سربازان محافظ سفارت عاقلانه با تبسم تسلیم مردم شده بودند و اجازه میدادند آنها برای شعار دادن بالای اتومبیلهای زرهپوششان بروند، در حالی که لولههای تفنگ آنان با گل مسدود شده بود؛ من هرگز چنین منظرهای را به چشم خود ندیده بودم.
دیدگاه تان را بنویسید