روزنامه وطن امروز: امیر استکی: اگر مثلا خدای ناکرده هنگام رانندگی با شخصی تصادف کنید و منجر به مرگ وی شوید و حتی مقصر هم نباشید، آنگاه در برخورد با خانواده شخص کشتهشده چه خواهید کرد؟ طبیعتا وجدان، دین و ادب و انسانیت حکم میکند با خانواده داغدار همدردی کنید و مصیبت وارده را به آنها تسلیت بگویید و ناراحتی و تاسف و تاثر خود را ابراز کنید. حال اگر شما یا یکی از بستگان و بزرگترهای شما در برخورد با خانواده فرد کشته شده بهجای ابراز همدردی و دلجویی به گفتن این حرف بسنده کنید که نگران نباشید ماشین بیمه است و خون بهای عزیزتان را پرداخت میکند و با توجه به این واقعیت هیچ مشکلی وجود ندارد، آنگاه واکنش عرف جامعه ایرانی به این طرز برخورد چگونه است؟ مسلما مردم قضاوتی دال بر بیادبی، نفهمی و در یک کلام بیشعوری آن فردی خواهند کرد که اینچنین برخوردی داشته است. از طرف دیگر چنین احساس خواهند کرد که یک حس نخوت و خودبرتربینی در آن فرد وجود دارد، حسی که به آن فرد این اجازه را میدهد که همه مساله مرگ یک انسان را در خونبها خلاصه کند. مانند وقتی که در یک حادثه رانندگی آدمی باعث کشته شدن چارپایی شود. در آن شرایط آنچه مهم
است جبران خسارت مادی است. اما هنگامی که جان انسانی گرفته شده است چه؟ همانطور که گفتیم چنین برخوردی با مساله مرگ انسانها علاوه بر آنکه نشاندهنده فقدان شعور و ادب و آدابدانی است، نشاندهنده نگاهی درجه چندم نسبت به سایر انسانهاست. بدون تعارف چیزی شبیه به این واقعیت که تفاوتی میان مردم معمولی و چارپایان وجود ندارد.
متاسفانه این روزها شاهد رخ دادن حادثه تلخی برای هموطنانمان بودیم. برخورد شدید 2 قطار مسافری که منجر به کشته شدن دهها تن از هموطنانمان شد. برخوردی که تعداد زیادی از ایرانیان را داغدار کرد و آذربایجان را در سوگ فرو برد تا جایی که در آذربایجان شرقی عزای عمومی اعلام شده است و همه هموطنانمان در حال همدردی با داغدیدگان هستند. در این شرایط اما آنچه جای تعجب و تاسف دارد نحوه برخورد وزیر راهوشهرسازی به عنوان عالیترین شخص مسؤول در این حادثه است.
واکنش آقای آخوندی به این مساله خلاصه شده است در اینکه به خانوادههای داغدار اطمینان بدهد همه مسافران بیمه بودهاند و پول خون هر کسی که جان باخته است پرداخت خواهد شد و لذا نگرانی وجود ندارد و اوضاع تحت کنترل است! در حالی که همه آنچه در بند اول گفتیم در اینجا نیز صادق است و باید برخلاف همه ادعاهای پرطمطراقی که اینگونه افراد دارند در جستوجوی ریشههای این کالانعامپنداری تلویحی عوامالناس در مخیله این افراد گشت. به وضوح یک خودبرتربینی در این نوع واکنشها نمایان است. از همان جنسی که هنگام واکنش به انفجارهای تروریستی در نقاط مختلف جهان میبینیم که برای کشته شدن فرانسویها و اروپاییها داغدار میشوند و از شنیدن خبرهای کشته شدن عراقیها و افغانها و ایرانیها خسته! همان لیبرالیسمی که فقط به مبدأ خود وفادار است و همراه با پذیرش این واقعیت تلویحی است که غیرغربیها انسانهایی درجه دوم و کمترند و از طرف دیگر در درون کشور هم مابقی آنهایی که به نوعی شبهمدرن و از آنها نیستند هم در قیاس با آنها درجه دوم و حتی کمترند.
به عبارت دیگر این طرز برخورد با کشته شدن این تعداد از هموطنانمان این دیدگاه را در دل خود مخفی کرده است. شواهد زیادی از این نخوت و خودبرتربینی در میان تعداد زیادی از نخبگان تکنوکرات و ثروتمند سیاسی کشورمان دیده میشود. مهمترین آنها هم آن چیزی است که آنها حداقلهای زندگی خود تعیین میکنند و براساس آن بهره خود از بیتالمال را مشخص میکنند، حداقلهایی که برای آنها دهها برابر بیشتر از آن حداقلهایی است که برای مابقی مردم در نظر میگیرند. حداقلهایی که حقوق نجومی دهها برابری نسبت به حداقل حقوق عوامالناس را میآفریند و تفاوت نجومی در حداقلهاست که وزیر یادشده را به برخوردی اینچنین خلاف عرف و ادب و اخلاق وامیدارد. برای کسی که عوامالناس را تلویحا کالانعام میپندارد، آیا کشته شدن فاجعهبار آنها در
زیر مجموعه مدیریتیاش جای تاسف و ناراحتی دارد؟ پاسخ شوربختانه منفی است.
دیدگاه تان را بنویسید