از سرپرستی کاخ پهلوی تا مواضع انقلابی در فتنه۸۸
حجتالاسلام جعفر شجونی که به علت عارضه قلبی در بیمارستان فیروزگر تهران بستری شده بود، صبح امروز دار فانی را وداع گفت.
حجتالاسلام جعفر شجونی عضو شورای مرکزی جامعه روحانیت مبارز تهران و از اعضای شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی که به علت عارضه قلبی در بیمارستان فیروزگر تهران بستری شده بود، صبح امروز دار فانی را وداع گفت. در ادامه زندگینامه و بخشی از خاطرات ایشان از نظرتان می گذرد: حجت الاسلام جعفر شجونی فومنی، متولد ۱۳۱۱ فومن، سیاستمدار باسابقه گیلانی ،عضو جامعه روحانیت مبارز، عضو شورای مرکزی حزب موتلفه اسلامی، فعال سیاسی و زندانی در زندان های مخوف ساواک بوده است.او نماینده کرج در اولین دوره مجلس شورای اسلامی بوده و از همراهان شهید نواب صفوی در دوران مبارزه با رژیم پهلوی محسوب میشود. از ۱۸ سالگی مبارزه را آغاز کرده و تا پیروزی انقلاب ۲۵ بار زندان رفته است. شجونی زندگی در زندان را به دو دوره پیش از سال ۴۵ و پس از آن تقسیم میکند و معتقد است تا قبل از سال ۴۵ زندانیها در زندان ریاست و آقایی میکردند اما پس از آن شرایط زندان بسیار بر آن ها بسیار سخت گذشته است. حجتالاسلام والمسلیمن شجونی دائرهالمعارف خاطرات انقلاب و اتفاقات پیرامون انقلاب بود. وی که از ابتدای شکلگیری جریان انقلاب به عنوان یکی از خطبا و منبریهای توانا در این جریان حضور داشته، تمام اتفاقات مربوط به انقلاب را بهخوبی در خاطر داشت. بازداشت در دوران پهلوی شجونی در خصوص زندان رفتن خود در زمان رژیم پهلوی می گوید: «سال ۱۳۳۴ اولین زندان ما بود با شهید نواب صفوی و اولین عکس متعلق به ۵۹ سال قبل است و عکس دیگر نیز مربوط به سال ۱۳۵۲ در کمیته مشترک است.من ۲۵ بار زندان بودم اما مدت آن کم و زیاد بود.» وی در بازگویی خاطرات خود از آن روزها اینگونه نقل کرد: «در سال 1352 چند وقتی بود که از طرف رژیم شاه به خاطر سخنرانیها و مطالبی که در منبرهایم طرح میکردم ممنوعالمنبر شده بودم. روزی آقایی از من برای سخنرانی در مسجد حجت واقع در خیابان اتابک خیابان خاوران، روبروی پارک فدائیان اسلام (مسکرآباد سابق) دعوت کرد. با خودم گفتم اینجا کسی من را نمیشناسد، دعوت آنها را قبول میکنم. سر وقت در مسجد حجت حضور یافته و بالای منبر رفتم. حدود نیم ساعت صحبت کرده بودم که ناگهان سر و کلّه مأمورین شهربانی پیدا شد، فهمیدم که برای دستگیری من آمدهاند و به ناچار سخنرانی را نیمه تمام گذاشته و از منبر پایین آمدم. مرا دستگیر کرده و به پاسگاه هاشم آباد بردند و تا پاسی از شب در آنجا بودم. سپس یک عینک لاستیکی به چشمم زدند و دیگر جایی را نمیدیدم و مرا به کمیته مشترک ضد خرابکاری رژیم شاه واقع در میدان توپخانه بردند...» وی درباره ارتباط با لاهوتی می گوید: «ما با مرحوم لاهوتی و پسرش وحید در زندان باهم قدم می زدیم. یک پسر جوانی داشت به نام وحید، خیلی هم دوستش داشت و هرکدام ما از بندمان به داخل حیاط زندان می آمدیم و آنجا با هم قدم می زدیم. بعد هم غروب که می شد هر کسی به بند خودش برمی گشت. رفتن ما به بند آن ها یا آمدن آن ها به بند ما ممنوع بود و راه نمی دادند. بعد از آزادی هم مرحوم لاهوتی آمد سروقت من. گفت بیا مسلحانه برویم توی مجاهدین خلق، گفتم: نه من توی مجاهدین نمی آیم.» روایت شجونی از انجمن حجتیه حجتالاسلام جعفر شجونی انجمن حجتیه را این گونه روایت می کند: قبل از انقلاب، انجمن حجتیه یک مجموعهای از آدمهای خوشنام بودند که تنها با بهاییها مبارزه میکردند. البته ما که جوان بودیم دلمان میخواست کسانی که اهل مبارزه هستند، با «علت» که رژیم شاه است مبارزه کنند وگرنه با چهار تا آدم ساده و فریب خورده که بهایی شدهاند، مبارزهای نبود که از نظر ما بتوان به آن تکیه کرد. وی در خصوص مخالفت انجمن حجتیه با امام(ره) می گوید: اصل مخالفت انجمن و مرحوم حلبی با امام و نهضت، در مسایل عقیدتی بود. یک روایتی اینها پیدا کرده بودند و میگفتند غیر از نهضت امام زمان هر نهضتی شکست خواهد خورد. از سوی دیگر عقیده نداشتند که کسی برخیزد و حریف شاه باشد؛ لذا دعوای واقعی این افراد در مورد این مسایل بود. شجونی نقل می کند: حج دست دربار و دستگاه شاه بود و امام هم مبارزه منفی خود را در ابتدا از مسایل مذهبی مثل حج آغاز کرد. وقتی امام سال 49 - 50 آن پیام را داد، هیچ کس حج نرفت. در مجموع این تشکیلات حرکتی غیر از حرکت عمومی جامعه را انجام میداد و در تشکیلات آنها دودستگی افتاد. در تهران مشهور شد که اینها وابستهاند و درحالیکه امام مخالفت میکرده است میخواهند به مکه بروند. از این مرحله بود که آن لطفی که امام به این گروه داشت از بین رفت. روایتی از شخصیت شهید نواب صفوی جعفر شجونی به عنوان یکی از همراهان شهید نواب صفوی شخصیت ایشان را اینگونه توصیف کرد: «نواب مردی بود که با گفتن و نوشتن ما نمیشود وی را شناخت. مردی شجاع، مبارز و رشید بود، حقیقتاً انسان والایی بود، در کارهای خیر دخالت میکرد ولی وضع مالی پریشانی داشت؛ اما از نظر عزت نفس و مبارزه شیردل، فداکار و مخلص اسلام بود، شدیداً با بدعت مخالفت میکرد و معتقد بود که باید با بدعت رضاخان مبارزه کرد. نواب تمام تلاش خود را به کار بست تا در سالهایی که مبارزه علیه اسرائیل شروع شده بود، عدهای را برای اعزام به فلسطین نامنویسی کند، همچنین با برخی از سران کشورهای عربی از جمله مصر و اردن دیدار و گفتگو کرده بود. در دیداری با پادشاه اردن به وی گفته بود انگلیسیها شما را احاطه کردهاند، میخواهند به جامعه اسلامی خیانت کنند؛ اما فایدهای نداشت تا اینکه مبارزه امام خمینی (ره) آغاز و سرانجام به پیروزی رسید. باید از او آموخت که در همراهی ولایت و انسجام نیروهای انقلاب در جهت مبارزه با استکبار جهانی حرکت کنیم.» تشریح ابعاد ترور شهدای هشتم شهریور حجتالاسلام شجونی که در دوره اول مجلس شورای اسلامی نماینده حوزه انتخابیه کرج بود، در 5 شهریورماه 1391 با نزدیک شدن به سالروز شهادت شهید بهشتی و شهید باهنر، در گفت و گو با خبرگزاری دانشجو ضمن تشریح ابعاد ناگفتهای از عملیات ترور شهدای هشتم شهریور، در مورد حمایتهای برخی چهرههای سیاسی کشور در جهت پیشبرد اهداف تروریستی دهه 60 گفت: «در روزگار ما یکی از خط و خطوط شناسان مملکت بعد از انقلاب شهید لاجوردی بود. کشمیری، عامل نفوذی در جریان بمبگذاری کابینه شهید رجایی از سوی بهزاد نبوی به شهید رجایی معرفی شده بود درحالیکه شهید لاجوردی درباره این فرد یعنی بهزاد نبوی میگفت که او باید محاکمه، زندانی و اعدام شود. در دوره اول مجلس که من در مجلس بودم؛ آقای کشمیری همیشه با ریشهای فراوان و اورکت خاکی رنگ دم در مجلس میآمد و مجلسیها را ورانداز میکرد تا آنها را خوب بشناسد... کشمیری چنان در کاخ ریاست جمهوری نفوذ کرده بود که در آنجا برای افراد، مسئله نشر حرمت درباره شیردادن زن به بچه دیگری یا مسائل مربوط به ربا از توضیح المسائل میگفت. یکی از دوستان میگفت در خیابان پاستور، کشمیری را درحالی دیدند که در زمستان و خیابان پوشیده از برف وقتی مؤذن اذان میگفت، کشمیری بلافاصله در همان شرایط اورکت خود را از تنش در میآورد، روی برف میانداخت و همان جا نماز میخواند...» روایتی از قیام 15 خرداد حجتالاسلام جعفر شجونی در 13 خردادماه سال 1392 در گفتگویی با خبرگزاری فارس به عنوان کسی که در 15 خردادماه 1342 حضور داشته، از خاطرات خود در آن روز اینگونه یاد کرد: «رئیس ساواک بازار، آشکارا میگفت شجونی روزی بدنه بازار را با سخنرانی به آتش میکشد. بنده آن زمان روزی 10 تا 12 بار سخنرانی داشتم ساعت 12 شب 15 خرداد همسر سید غلامحسین شیرازی به من زنگ زد که همسرم را دستگیر کردند و مأموران ساواک در هنگام دستگیری به شما فحاشی میکردند. تا لباسهایم را گم و گور کنم صدای زنگ خانه من به صدا درآمد تا مأموران موفق شوند در خانه مرا بشکنند من از دیوار همسایه پریدم و فرار کردم. البته تیمسار ساواک به همسرم گفت: "محمدتقی فلسفی، حاج اشرف کاشانی، شمس گیلانی را دستگیر کردیم به شوهرت بگو بیاید و خودش را معرفی کند به ما خوش میگذرد." چند وقتی که از قم فرار کردم در باغهای کرمانشاه پنهان بودم تا اینکه دوستانی را که دستگیر کردند بعد از سه ماه آزاد کردند. بعد از آنکه به ملاقات دوستان آزادشدهام رفتم مرا دستگیر کردند و بعد از یک روز، آزادم کردند.»
جمعیت در قیام 15 خرداد زیاد بود ولی ساواکیها به بهانه مقابله با ارتجاع سیاه دست به هر اقدامی میزدند و آن گونه وانمود میکردند که مبارزان و انقلابیون مظاهر فرهنگی و تمدن را قبول ندارند. درحالیکه خودشان این مظاهر را قبول نداشتند.» ماجرای فروش اموال کاخ شمس از زبان شجونی
حجتالاسلام شجونی به عنوان نخستین مسئول کاخ شمس در 1 بهمنماه 1391 در گفتوگویی با خبرگزاری فارس در مورد این کاخ و علت انتخاب خود به عنوان سرپرست کاخ شمس از سوی امام (ره) گفت: «بر اساس سوابقی که من در سخنرانیهای انقلابی در کرج داشتم و در راهپیماییهای مردم سخنرانی میکردم تا انقلاب به ثمر رسید مردم کرج از من خواستند که آنجا رئیس کمیته شوم و حدود 500 پاسدار ما داشتیم که از ایران ناسیونال گرفته تا آخر طالقان در اختیار بنده بود و بنده رئیس کمیته بودم و در جاهای مختلف کرج و حومه از جوانان خوشنام مؤمنی که انقلاب کردند، کمیته تشکیل دادم. در وسط این کارها، علمای کرج مثل آیتالله فارغ و آیتالله شریفی رفتند قم به امام (ره) گفتند که آقای شجونی رئیس کمیته است شما دستور دهید که این کاخهای خاندان پهلوی که چند بار هم غارت شده است به تصدی شجونی دربیاید. البته امام (ره) در مبارزات از سال 1331 ما را میشناخت چون ما در سال 1331، 15 روز در قم علیه حزب توده قم میتینگ و مبارزاتی داشتیم.»
شجونی با اشاره به اینکه یک ماه پس از انقلاب حکم سرپرستی را دریافت کرده بود، گفت: «عین حکم امام (ره) برای سرپرستی بنده در کاخ شمس همین است: "جناب ثقةالاسلام آقای حاج شیخ جعفر شجونی، جنابعالی مأموریت دارید که اموال خاندان پهلوی و بستگان ایشان را که در شهر کرج و حومه قرار دارد از اموال منقول و غیرمنقول و مستقلات همه را ضبط نموده و محافظت کنید و نیز خانههایی را که اداره ساواک برای مأموران خود ساخته است در اختیار افراد بیخانه بگذارید و چنانچه کارهای فوق، احتیاج به مخارجی دارد از اموال مذکور فروخته و صرف کنید از خدای تعالی ادامه توفیقات آن جناب را خواستارم/ روحالله موسوی خمینی"»
شجونی روزی که اولین بار به کاخ شمس رفته بود را اینگونه توصیف کرد: «وقتی ما را بردند کاخ را تحویل دادند تمام شیشههای بزرگ کاخ، شکسته بود و وارد کاخ که شدیم، کل کاخ پر بود از چمدان و شلوارهای لی و جعبههای خالی طلا که همه از مقوا بود. بعد هم رفتیم قفسهها را نگاه کردیم، دیدیم قاشق و چنگال و ظرف بود. سیستم هوا سازی کاخ هم خراب بود چون متصدی آن هم رفته بود. مردم آنجا میگفتند که خود باغبانها و کارگران 2 بار این کاخ را غارت کردهاند منتهی من در یک عملیاتی دیدم که مثل اینکه این خاندان همه چیز را بردند هیچچیز آنجا نیست، دلیل دارم.»
شجونی در بیان دلیل اینکه خاندان پهلوی همه چیز را برده بودند، گفت: «اینکه میگویم این خاندان،"گدا" بودند و همه چیز را بردند و چیزی نگذاشتند، دلیلش این است که ما با 20 نفر از پاسداران که برای کمک خود به کاخ برده بودیم رفتیم درون کاخ دیدیم 2 گاوصندوق، آنجا است گفتیم شاید در اینها چیزی باشد یک نفر آهنگر آوردیم که گاز و هوا بیاورد این گاوصندوقها را باز کند ببینیم چه چیزی درونش است چون امام (ره) گفته بود که آنجا مخارج دارد و مخارجش را از آن اموال، تأمین کنیم. اولاً که بیشتر اموال، غیرمنقول بود و ما نفروختیم و نتوانستیم بفروشیم و آنچه ما فروختیم منقول بود. خلاصه این آهنگر آمد قرار گذاشت 200 تومان بگیرد تا در گاوصندوقها را باز کند... خدا میداند که آهنگر گاوصندوقها را شکافت به اندازه 200 تومان درون آنها پول نبود که به آهنگر بدهیم. در یک گاوصندوق 5، 6 اسکناس قدیمی رضاخانی بود در یک گاوصندوق دیگر، یک کارت پستال بود به رنگ طلایی که نوشته بودند "تولدت مبارک"، داستان عجیبی است. به همین دلیل که چیزی در گاوصندوقها نبود فهمیدیم که همه چیز را بردهاند.»
آنچه ما در طول مأموریتمان فروختیم یک مقدار گل و گلدان طبیعی بودند که ضایع میشدند. آنجا 70 باغبان داشت که همه رفته بودند 2 بار هم که کاخ، غارتشده و اموال غیرمنقول هم که سر جایش بود نمیتوانستیم بفروشیم چون سندش را نداشتیم. اجاره یک باغ را گرفتیم گلدانها هم فروش رفت. یک مقدار هم بچههای ما اطلاعیه دادند که مردم بیایند شلوارهای لی و پیراهنها و ... را که در کاخ، خراب میشدند بخرند. البته لباسها به خاطر نبودن دستگاه هواساز، ضایع میشدند. بچهها میرفتند بالای اتوبوس، لباسها را حراج میکردند.»
شجونی در پاسخ به این سؤال که در برخی سایتها، نوشته شده است که ظاهراً شخصاً لباسهای زنانه را روی دست گرفته و در کاخ، حراج میکردید؟ گفت: «این مطلب صحت ندارد. یک پسری بود که میرفت بالای مینیبوس و اتوبوس، لباسها را نشان میداد. این حرفها برای روزنامه صهیونیستی «آیندگان» در آن زمان بود. مگر میشود یک آخوند برود لباس زنانه بفروشد! ما، نماینده امام بودیم. ضمن اینکه یک سری از این لباسها برای کارگران کاخ بود که رفته بودند.»
شجونی در مورد مدت سرپرستی خود از کاخ گفت: «2 ماه و نیم سرپرست آنجا بودم تا کارها سر و سامان بگیرد بعد تحویل بنیاد دادم. کاخ شمس و کاخ مادر شمس دست من بود.» وی به خانههای ساواک اشاره کرد و گفت: «خانههای ساواک، 17 خانه بود دست به ترکیب هیچکدام نزدیم بعضی گفتند به ما بده، گفتم نمیشود. این خانهها را که اطراف کلاک بود به طور کامل، تحویل دادم.» موضعگیری علیه فتنه و فتنه گران حجتالاسلام جعفر شجونی در برنامه زنده تلویزیونی "دیروز، امروز، فردا" که در تاریخ 10 بهمنماه سال 1388 از شبکه سوم سیما پخش شد؛ با اشاره به عدم حضور برخی از افراد اصلاحطلب در مناظرات تلویزیونی، دلیل آن را رو نشدن اهداف آنها و اینکه حرفی برای گفتن ندارند عنوان کرد. شجونی به راهپیمایی مردم در روز 9 دی سال 1388 اشاره کرده و گفت: «چطور است به جای سران فتنه مردم بازداشت شوند و آنها را محاکمه کنیم.» او در ادامه به تمجید از عملکرد دستگاه قضایی کشور پرداخت و گفت: «من قبلاً به قوه قضائیه ایراد میگرفتم ولی امروز میگویم زندهباد قوه قضائیه و امروز این قوه انصاف را رعایت میکند.»
وی با بیان اینکه ما راضی نیستیم که هیچکس بیشخصیت و بیآبرو شود و این اتفاق هیچ لذتی ندارد، اظهار داشت: «عدهای بعد از انتخابات تیشه به ریشه خود زدند و در واقع سران فتنه باعث شدهاند که منافقان و افرادی که پاسدارها را قتلعام میکردند وارد میدان شوند و گروههایی مانند سلطنتطلبان، بهاییها ابراز وجود کنند تا جایی که در روز عاشورا، 80 بهایی دستگیر شد.»
وی از سران فتنه خواست تا به سوی ولایت بازگردند چرا که در میان مردم هیچ محبوبیتی ندارند و اگر میان مردم آفتابی شوند لنگه کفش میخورند. واکنش شجونی به برقراری ارتباط با آمریکا حجتالاسلام جعفر شجونی، در گفتوگو با رسا، 13 مهرماه 1392، در واکنش به ارتباط تلفنی روحانی و باراک اوباما، اظهار داشت: «به نظر بنده ما محتاج برقراری ارتباط با آمریکا نیستیم بلکه آنان به این رابطه نیاز مبرم دارند به همین دلیل 6 بار تماس گرفتند؛ آمریکا و اسرائیل شکست خورده مسلمانان اند. ما منتظریم تا شاید رهبر معظم انقلاب این روزها صحبتی پیرامون این موضوع بفرمایند و تکلیف همه روشن شود؛ به هر حال نباید نگران باشیم.»
وی با اشاره به این که تحریمها به هیچوجه دلیل برقراری این ارتباط نبوده است، گفت: «ما دورانهای سختتری را تجربه کردیم؛ جنگ به مراتب بدتر از این تحریمها بود اما نتوانست مقاومت ما را بشکند. البته در دولتمردان ما کسانی هستند که بیمار این کارند؛ اما بحمدالله با وجود مقام معظم رهبری، شورای نگهبان، قانون اساسی و این همه جوان پرشور، کلاه سر ما نخواهد رفت.»
وی در بررسی عملکرد دولت جدید، ابراز داشت: «آقای روحانی با کلید آمده اما برخی اطرافیانش با داس آمدهاند؛ عملکرد آنها در شورای شهر و وزارت علوم نشان داد که چه کسانی به عنوان سرپرست برخی پستها انتخابشدهاند.»
دیدگاه تان را بنویسید